قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه. ش. در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود.

مبارزه با  فساد تشکیلات دولتی توسط میرزا کوچک خان

پدر و مادر وی از خاندان رشوند‌های الموت قزوین بودند. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی، می ‌توانست وی را در سلک یک روحانی تربیت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند؛ چنانچه  محمد رسول دریاگشت در این باره می نویسد که در سال 1270 ش/1310 ق. که‌ وقایع تحریم تنباکو روی داد میرزا سیزده ساله‌ بود. از همین هنگام افکار آزادیخواهی و میهن‌دوستی به تدریج در او شگل گرفت. در ایام وقایع مشروطه که میرزا جوانی حدودا، 25 ساله بود جذب مشروطه و مشروطه ‌خواهان شد و در رشت انجمنی از طلاب تشلیل داد که نام‌ آن انجمن «مجمع روحانیون» بود. میرزا از این‌ به بعد عملا وارد مسایل اجتماعی و سیاسی شد. فعالیت‌ هایی هم در سال‌های مشروطه‌ خواهی‌ در گیلان داشت که جزئیات آن‌ها در تواریخ‌ نهضت جنگل آمده است. پس از درگذشت‌ مظفر الدین شاه و روی کارآمدن محمد علی شاه‌ که منجر به محدود کردن فعالیت آزادیخواهی‌ در سراسر ایران شد، در رشت هم‌ مشروطه‌خواهان خیزش اجتماعی به راه انداختند. در همین اوضاع و احوال میرزا کوچک خان به اتفاق عده‌ای از آزادیخواهان‌ رشت به تفلیس رفت و در آنجا با افکار و اندیشه ی آزادیخواهان مقیم قفقاز آشنا شد و پس از اقامتی‌ کوتاه به گیلان برگشت.

در سال 1326 هجری به هنگام شورش‌ آزادیخواهان رشت، آقا بالاخان (سردار افخم) که‌ حاکم گیلان بود کشته شد. میرزا به فرماندهی‌ عده‌ای از مجاهدین منصوب و به اتفاق‌ دستجات معروف که ذکر آن در تاریخ مشروطه‌ دیده می‌شود به تهران راهی گشت. قبلا هم در چند پیکار محلی شرکت داشت. در این‌ پیکارهای منطقه ‌ای رشادت و جنگندگی خود را نشان داد. در یک موقعیتی هم به کمک‌ ستار خان شتافت و جهت جلوگیری از هجوم‌ ایلات شاهسون، به اردبیل سفر کرد. حدود سال‌های 1327/1328 قمری که میرزا جوانی‌ حدود سی ساله بود به دستور افسینکوف، قونسول روس در رشت که تسلطی در آن هنگام‌ در رشت داشت به تهران تبعید شد. چنین مقرر شده بود که میرزا پنج سال در تهران بماند. پس‌ از فرار محمد علی شاه به روسیه و ورود او به‌ خاک ترکمن صحرا، میرزا با دسته‌های‌ آزادیخواهان عازم آن منطقه شد و به جنگ‌ محمد علی شاه مخلوع شتافت. میرزا در این‌ جنگ تیر خورد و او را با کشتی به بادکوبه بردند و پس از معالجه و بهبودی به گیلان برگشت و بلافاصله عازم تهران شد. اقامت میرزا کوچک خان تا سال 1333 قمری در تهران ادامه‌ داشت. میرزا در پایتخت با انجمن هیئت اسلام‌ که شعبه ‌ای از اتحاد اسلامی به زعامت‌ سید جمال الدین اسدآبادی بود آشنا شد و در تشکیلات و مجالس آنان رفت و آمد داشت.

مرحوم مدرس این هیئت را هدایت می‌کرد. میرزا را مأمور کردند به گیلان رفته، دسته‌ای‌ تشکیل دهد و به کارهای مبارزاتی بپردازد. میرزا از تهران با سالار فاتح مازندارنی که او هم مانند میرزا کوچک خان فردی مبارز و آزادیخواه بود و در تهران اقامت داشت همراه شد. این دو همسفر با هم مذاکره داشتند که مشترکا کار نهضت را به پیش ببرند. سالار فاتح اعتقاد داشت مرکزیت جنبش در مازندران باشد. اما میرزا به دلایلی معتقد بود گیلان برای این هدف بهتر است. در نتیجه توافق حاصل نشد و هریک به‌ راه خود رفتند. در حالی که میرزا جوان 35 ساله ‌ای بود به تنهایی از طریق تنکابن و لاهیجان به گیلان آمد. در لاهیجان دکتر حشمت را با خود همدل و همراه دید و وی را به‌ کمک طلبید.

با ورود میرزا به رشت که مطابق با سال‌ 1293/1333 ق. بود، کار نهضت شکل گرفت و پایه ‌ریزی شد. هسته ی مرکزی هیئت اسلام با شرکت 27 نفر از علما و پیشه‌ وران و سایر طبقات‌ اجتماعی گیلان، انتخاب گردید. این هیئت تا پایان نهضت جنگل همانند یک مجلس شورا عمل می‌کردند و در خدمت اهداف میرزا بودند.

حدود 3000 نفر از همان ابتدا به میرزا کوچک خان پیوستند.کم‌کم میرزا به فکر تهیه‌ اسلحه افتاد. از طریق آلمانی‌ ها و اطریشی‌ ها و ترک ‌های عثمانی اسلحه و بعضی مهمات فراهم‌ آورد. از میان دوستان و همفکران خود عده‌ای را در مسئولیت ‌های مختلف گمارد و برای هر مسئولیت کمیته ‌ای تشکیل داد و سازمان نسبتا منسجمی پدید آمد. قونسول روس در رشت از تشکیل چنین جمعیت و سازمانی آگاهی یافت و عده‌ای را دائما در تعقیب جنگلیان می‌فرستاد. حاج احمد کسمائی و حسن آلیانی معروف به‌ معین الرعایا که هر دو از متنفذین فومنات (غرب‌ گیلان) بودند به میرزا پیوستند. درگیری ‌های‌ محلی در سراسر گیلان، همواره برضد اجانب و بیگانه‌ پرستان روی می ‌داد که اولین برخورد شدید با روس ‌ها در قریهء«ماکلوان» در غرب‌ رشت بود که منجر به شکست قوای روس ‌ها شد. مرکز عملیات میرزا کوچک خان در«گواب‌ زرمخ» و مرکز متعلق به حاج احمد کاسئی در قریهء«کسما» در هر محل در منطقه ی فومنات‌ بود.

وقایع جنگ جهانی مشکلاتی برای ایران‌ فراهم نموده بود. قوای انگلیس و روس در منطقه همدان و قزوین و رشت که محل عبور آنان بود دست درازی و غارت‌هایی را انجام‌ می‌دادند. به‌ویژه تجاوزات روس ‌ها در این‌ مناطق اسفبار بود. پس از وقوع انقلاب 1917 شوروی، قوای روس ‌های تزاری مقیم ایران به‌ قصد خروج از ایران صدماتی به اهالی این مناطق وارد نمودند. به هنگام‌ عبو قوا از منطقه ی گیلان، میرزا کوچک خان با آنان پیمانی بست که با کمک نیروهای جنگلی‌ خاک گیلان را ترک کنند. انگلیسی ‌ها نیز به‌ سبب دستیابی به منابع نفتی قفقاز تصمیم به‌ حرکت از سمت گیلان داشتند که موانع و مشکلاتی برای مردم گیلان و جنگلی‌ها فراهم‌ شد. جنگ و گریز و درگیری‌ های محلی در منطقه ی گیلان همچنان ادامه داشت و روند نهضت جنگل رفته ‌رفته به پیش می‌رفت و این‌ نهضت هر روز قوی ‌تر و ریشه ‌دارتر می‌شد بطوری که تمامی خاک گیلان را فراگرفته بود.

در سال 1335 قمری روزنامه «جنگل» که‌ ناشر افکار جنگلیان بود، منتشر شد و شعار «نگاهبانان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان» سرلوحه ی آن روزنامه بود. در شماره 28 سال اول‌ این اعلامیه ی جنگلیان دیده می‌شود «اما قبل از هرچیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلال به تمام معنی کلمه یعنی بدون اندک‌ مداخله ی هیچ دولت اجنبی، اصلاحات اساسی‌ مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هرچه‌ بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است‌ نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به‌ همصدایی کرده، خواستار مساعدتیم».

در سال 1337 قمری، تسلیم شدن دکتر حشمت، یار مجاهد و برجسته ی میرزا کوچک خان‌ با 270 نقر از یارانش و اعدام او در تاریخ 11 شعبان 1337 در رشت، واقعه ی مهلکی بود که‌ ضربه ی سختی بر پیکر نهضت جنگل وارد ساخت. دکتر حشمت طبیب مجاهد و آزادیخواه با ایمان، در جنبش مشروطه هم فعال بود. او اهل طالقان‌ بود که در لاهیجان می‌زیست. وی یک بار به‌ نمایندگی جنگلیان به تهران رفت و با مستوفی الممالک رئیس الوزرا مذاکره نمود. تسلیم شدن دکتر حشمت که در اثر خستگی‌ تاب و توان او ضعیف شده بود در حقیقت کمر میرزا را شکست.

موقعیتی فرا رسید که به علت فشارهای‌ اندرونی در اثر نقاق و دسیسه ‌های انگلیس ‌ها و روس‌ها و تضییقات دولتیان، عرصه بر میرزا تنگ شد. قائده جنگل با تحیر فراوان همیشه با یاران وفادارش در مشورت بود. در سال 1299 شمسی نامه ‌ای به انقلابیون روسی که باز باکو به‌ لنکران آمده و آنجا مستقر بودند برای میزرا کوچک خان ارسال شد که اظهار تمایل کرده‌ بودند با میرزا و یارانش گفتگو کنند. میرزا هم‌ یکی دو نفر از نزدیکان خود را برای ملاقات و مذاکره با آنان به لنکران فرستاد. آنان پیشنهاد داده بودند که آمادگی دارند به ایران آمده، با کمک هم بر ضد انگلیس قیام کنند. با اینکه‌ میرزا به آنان فهمانده بود که حق ورود به خاک‌ گیلان را ندارند، مع‌هذا در اردیبهشت‌ماه 1292 شمسی ارتش سرخ با کشتی‌ های جنگی و دو هزار نفر وارد انزلی شدند. میرزا پس از مشورت با دوستان و مشاورانش تصمیم گرفت‌ روانه ی بندر انزلی شده با آنان مذاکره نماید.

سردار جنگل در میان استقبال شدید اهالی‌ بندر انزلی وارد این شهر شد. تعدادی از زعمای‌ جنگل همراه میرزا بودند. چند نفری از نمایندگان ارتش سرخ خواهان ملاقات با میرزا کوچک خان شدند. میرزا هم بی‌ میل نبود تا از خواسته ی آنان اطلاع دقیق حاصل کند. در جلسه ی اول آنان سخنانی گفتند و پیشنهاداتی به میرزا دادند مبنی بر این‌که او هم سیاستی مانند بلشویک ‌ها را در پیش بگیرد. میرزا از این‌ پیشنهاد آشفته شد و به آنان گفت مردم ایران‌ مسلمانند و تعصب دارند ،در هیچ صورت افکار آنان را نخواهند پذیرفت. در جلسه ی روز بعد کمیسر عالی قفقاز و فرمانده ی ارتش سرخ وارد جلسه شد و به دوستان خود گفت که حق با میرزا است. از طرف دیگر بعضی از همراهان‌ کج ‌اندیش میرزا به او پیشنهاد دادند برای اینکه‌ از کمک نیروهای سرخ برای پیشرفت اهداف‌ خود سود جسته و در مقابل دسیسه ‌های‌ انگلیسی‌ ها و دولتیان به قدرت خود بیفزایند، بد نخواهد بود اگر از توان انقلابی نیروهای ارتش‌ سرخ بهره برده شود. نتیجتا میرزا را متقاعد می‌کنند که تعدادی از شروط آنان را بپذیرد. چند شرط مانند عدم پذیرش اصول کمونیسم، تاسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت، عدم‌ مداخله ی شوروی‌ ها در ایران و سپردن مقدرات‌ انقلاب به دست مردم جزو مذاکرات اولیه بود که‌ طرف ایرانی اصرار به پیروی از آن داشت. توافقی بین طرفین صورت گرفت و بر روی‌ کاغذ نقل شد. در این حالت قائده نهضت جنگل‌ با قبول یک «چرخش ظریف سیاسی» که تبعا ناشی از بعضی اشتباهات بود پذیرفت که به‌ طریق دلخواه با آنان همکاری داشته باشد.

میرزا دو سه روز بعد به رشت مراجعت کرد و مورد استقبال چشمگیر مردم واقع شد. از رشت‌ به فومنات رفت و در قصبه ی«کما» کنگره ‌ای را تشکیل داد. جنگلیان در این کنگره روش‌ اجتماعیون و اصول سوسیالیزم را پذیرفتند. میرزا رسما اعلام کرد«حکومت موقت جمهوری همه ی اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان را قائل و حفظ شعائر اسلامی را فرایض‌ می‌داند».سرانجام چند روز بعد، اولین جمهوری‌ با همکاری حزب اعتدالیون باکو که از ایرانیان‌ مقیم باکو بوجود آمده بود مشخصا به ورش‌ سوسیالیسم تشکیل شد که در رأس آن‌ جمهوری، میرزا کوچک خان جنگلی به ‌عنوان‌ صدر شورای کمیته ی انقلاب قرار گرفت. عده‌ ای هم در مسئولیت های مختلف اداری و فرهنگی و نظامی‌ گمارده شدند. میرزا با هدف سرنگونی‌ انگلیسی ‌ها و رهایی از یوغ دولت جبار و خائن‌ تن به این کار داد که به عقیده ی بعضی ‌ها از نکات‌ منفی این حرکت انقلابی بود. بعدها شخصیت ‌هایی مانند احسان الله خان، خالوقربان و حیدر خان عمو اوغلو که به جرگه ی جنگلیان و نهضت جنگل پیوستند.

میرزا کوچک خان قائد نهضت جنگل‌ بلافاصله در اعلامیه ‌ای نوشت «ارتش سرخ و عموم اهالی باید عادت مملکتی و شعائر دینی را مراعات نموده، مرتکب منهیات نشوند. در صورت ارتکاب مجازات خواهند شد». میرزا خیلی زود درک کرد که عده‌ای دست‌ اندرکارند تا این جمهوری جدید را به ریسمان سرخ بلشویکی‌ وصل کنند. مدتی گذشت، چون خیانت بعضی از سران جمهوری به تدریج آشکار شد، میرزا از این‌ جریانات خشمگین شد و به ‌عنوان اعتراض با تنی چند از یاران صمیمی خود به جنگل پناه‌ می ‌برد و بدین وسیله اعتراض خوش را ابراز داشت. البته اعلامیه ‌ای می‌دهد و دلایل‌ اعتراض و نارضایتی خود را دقیقا می‌نویسد و سکوت و نزوا و کناره‌گیری را ترجیح می‌دهد.

در این هنگام و در حالی‌که میرزا در گوشهی انزوا بود، اعتراض‌نامه ی دیگری برای نریمانف، صدر شورای جمهوری قفقاز فرستاد و از خلف‌ وعده ی بعضی وابستگان به آنان گله‌ گذاری کرد. پس از آن تنی چند از افراد خائن و وابسته به‌ شوروی در غیاب میرزا دست به کودتا زدند و کابینه ی دیگری تشکیل دادند با نام«هیئت دولت‌ کودتا» و احسان الله خان را به‌عنوان‌ سرکمیسر در صدر قرار دادند. خالو قربان کمیته ی جنگ، پیشه‌وری کمیته ی کشور در کابنیه ی قرار می‌گیرند .طبیعتا دو دستگی و نفاق واقعی دیگری در روند نهضت جنگل پدیدی‌ آمد احسان الله خان دست به تحرکاتی زده و به‌ قصد تسخیر پایتخت ابتدا با کمک قوای ارتش‌ سرخ، رشت را تصرف نمود. حتی قوایی را جهت‌ تصرف مازندران گسیل نمود، که میرزا متوجه‌ شده، یکی از یاران خود، سیف الله خان را با عده ‌ای به سوی مازندران حرکت داده، قوا را عودت می‌دهد. دولت کودتا هم در انجا وظایف و حفظ موقعیت به دست آمده ناتوان بود.

در اواسط سال 1299 شمسی احسان الله‌ خان و خالو قربان نامه‌ای برای میرزا نوشته و به‌ جنگل، همانجایی که میرزا گوشه گرفته بود می ‌فرستند و پیشنهاد آشتی می‌دهند. میرزا کوچک خان هم با در نظر گرفتن مصالح نهضت‌ و جوانب کار و اینکه نهضت رو به سستی و ضعف نهاده بود، طی نامه ‌ای ملامت ‌آمیز در جواب آنان می‌ پذیرد که کماکان و مشترکا به‌ همکاری خود ادامه دهند و افراد مذکور به اضافه‌ حیدر خان عمو اوغلی که به تازکی به این جمع‌ ملحق شده بود به دیدار میرزا می‌ شتابند و به‌ تفاهم می‌رسند که به همکاری خود ادامه دهند. این اتحاد مجدد و همبستگی دوباره موجب شد تا دولت ‌های روس و انگلیس به تکاپو بیفتند و در فکر دسیسه ی جدید باشند. هیئت جدید کابینه ی مجددی تشکیل می‌دهند و این‌بار مجددا میرزا کوچک خان در صدر قرار می‌گیرد که نام آن را «کمیتهء انقلاب»می‌گذارند. افرادی مانند حیدر خان عمو اغلی و خالو قربان و احسان الله‌ خان و میرزا محمدی به ‌عنوان همکاران جدید وارد عمل شدند. چندی نگذشته بود که‌ احسان الله خان از این گروه خارج شد و سرخوش به جای او وارد گروه گردید.

از مردادماه 1300 شمسی به بعد مسائلی به‌ تدریج روی داد که موجبات اضمحلال و شکست‌ نهضت را فراهم ساخت .واقعهء«ملا سرا» بوجود آمد که در آن ماجرا حیدرخان عمو اغلی دستگیر و کشته شد. متعاقب آن خالو قربان خود را تسلیم قوای دولتی نمود و بالاخره احسان الله‌ خان مخفیانه به شوروی گریخت، تا اینکه‌ رضا خان سردار سپه با قوای دولتی به رشت آمد و در پادگان دولتی رشت مستقر گردید. بین‌ میرزا و رضا خان وزیر جنگ مکاتباتی رد و بدل شد و نمایندگانی از سوی رضا خان حامل پیام هایی‌ سوی جنگلی می‌روند. میرزا کوچک خان در جواب، فرستادگانی را از جانب خود از جنگل به‌ رشت به دیدار رضا خان گسیل می‌دارد. این رفت‌ و آمدها بین فرستادگان میرزا کوچک خان و رضا خان موجب شده بود تا این دو، دو روز بعد در مکانی مانند جمعه بازار یا صومعه ‌سرا یکدیگر را ملاقات کنند و به گفتگو بنشینند. مقرر چنین‌ شده بود که یکی از این دو محل برای ملاقات‌ در نظر گرفته شود، اما مغرضین در یک فعل و انفعال، با ایجاد درگیری تصنعی بین فرستادگان دو گروه‌ موجبات جنگی بین قوای جنگل و نفرات نظامی‌ دولتی را فراهم ساختند که طی آن تعدادی از قوای دولت کشته شدند و عده‌ای، هم از جنگلیان. در نتیجه ملاقات آن دو هیچگاه صورت نگرفت. قوای دولتی‌ هم به قصد انتقام‌ جوئی قوای‌ جنگل را تارومار نمود. میرزا حسن خان آلیانی (معین‌ الرعایا) یار دیگر میرزا کوچک‌ خان، خود را تسلیم قوای‌ دولتی کرد پس از آن، دسته‌ دسته از جنگلیان خود را به‌ قوای دولتی تسلیم نمودند.

آخرین نامه‌ای که به‌ تاریخ 5 آبان 1300 شمسی از میرزا کوچک خان به یادگار مانده، جملاتی از آن چنین‌ است «...با رویه ‌ای که‌ دشمنانمان در پیش گرفته‌ اند شاید بتوانند به ‌طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند، ولی‌ اتکای من و همراهانم به‌ خداوند دادگری است که در بسیاری از مهالک حفظم‌ نموده است. افسوس می‌خورم‌ که مردم ایران مرده ‌پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته‌اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بوده ‌ایم و چه خواسته ‌ایم و چه‌ کرده‌ایم....امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه‌ آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم‌ برنداشته‌ایم. ما این اتهامات را می ‌شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق‌ واگذار می‌کنیم».

میرزا هم در شرایطی که فقط 8 نفر از جنگلیان مانده بودند به همراه گائوک‌ آلمانی (هوشنگ)یاور وفادار میرزا به قصد دوری جستن از شرایط موجود به منظور رفتن‌ به خلخال در راه کوهستانی «گیلوان» میان برف‌ و کولاک از حرکت باز می‌ مانند و دچار سرمازدگی شدید شده، در شرف مرگ قرار می‌گیرند که مرد مکاری پیکر مرده آنان را به‌ یاری عده‌ای از اهالی قصبه ی «خانقاه» به آنجا منتقل می‌کنند(30 آذرماه 1300 شمسی). در خانقا به دستور محمد خان سالار شجاع برادر امیر مقتدر طالش که عداوتی بین آنان و جنگلیان‌ بود، سر میرزا از بدن او جدا شد. بدن را در همان‌ قصبه دفن کردند. سر بریده ی میرزا این قهرمان‌ ملی و آزادی و سردار جنگل را به رشت آوردند و به فرمانده ی پادگان تحویل دادند. سر بریده ی میرزا کوچک خان جنگلی را مدت‌ ها در کنار سربازخانه‌ به نمایش گذاشتند. سپس خالو قربان سر بریده‌ را به رسم ارمغان به تهران نزد رضا خان بردو به‌ دستور سردار سپه، سر میرزا را در قبرستان‌ چهار راه حسن‌آباد که اکنون محل آتش‌نشانی‌ است دفن کردند. یکی از دوستان میرزا مخفیانه‌ سر میرزا را از گور گرفته و به رشت‌ آورد و در سلیمان داراب رشت به خاک سپرد. پس از شهریور 1320 آزایخواهان گیلان‌ محرمانه جسد میرزا را از قصبه ی خانقاه به رشت‌ آورده در جوار سر بریده میرزا مدفون می‌نمایند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.