برای به کارگیری سیاست خارجی پیامبر(ص) که مبتنی بر اخلاق بود، شناسایی این اصول از اهمیت بالایی برخوردار است. به منظور بررسی رویکرد سیاسی پیامبر(ص) در این زمینه، گفت و گویی را با حجت الاسلام دکتر حمیدرضا مطهری، مدیر انجمن تاریخپژوهان حوزه علمیه قم، انجام دادیم.
جناب مطهری! به عنوان پرسش اول بفرمائید که در زمان حکومت پیامبر(ص)، صحنه بین الملل چه گستره و شعاعی را شامل میشد و مرزهای حکومت آن حضرت(ص)، شامل چه محدودههایی بود؟
- در ابتدا خوب است اشاره به مفهوم سیاست بکنیم. سیاست در مفهوم خاص، تدابیری است که حکومت در اداره کشور و تعیین شکل و محتوای فعالیت خود اتخاذ میکنند که این تدابیر در دو مجرای داخلی و خارجی اعمال میگردد. در حکومت پیامبر(ص) مجرای خارجی آن مربوط به مناسبات حکومت اسلامی با سایر واحدهای سیاسی، همچون امپراطوری ایران، روم یا قبایل غیرمسلمان میشود.
همچنین پیرامون تعیین مرزهای حکومت پیامبر خدا(ص) باید به این مطلب اشاره کنیم که از همان ابتدای حکومت ایشان تا آغاز سال یازدهم هجری، این مرزها نوساناتی داشت که بر اساس این مرزها نیز، سیاست خارجی پیامبر(ص) تغییر پیدا میکرد.
در سال اول هجرت، مدینه منوره، مرزهای حکومت را تشکیل میداد و روابط با خارج از مدینه، جزو روابط خارجی پیامبر بود، اما در ادامه، این مرزها شامل حجاز نیز بود و روابط خارجی حکومت به روابط با خارج از حجاز اطلاق میشد و سرانجام این مرزها به مناطق پنج گانه عربستان یعنی حجاز، تهامه، یمن، نجد و عروض گسترش پیدا میکرد و روابط خارجی شامل روابط با مناطق غیرعربستان میشد.
در روابط حکومت پیامبر(ص) در این سه مقطع، چه اصولی بر سیاست خارجی پیامبر(ص) حاکم بود؟
- پیامبر اکرم(ص) پس از استقرار در مدینه و تأسیس حکومت، به منظور دستیابی به اهداف رسالتش به تنظیم سیاست خارجی اقدام کرد. از آنجایی که اهداف پیامبر(ص) ابلاغ پیام الهی و هدایت همه مردم بود، اولین اصل از اصول حاکم بر سیاست خارجی ایشان، بر اصل دعوت مبتنی شد. این اصل یکی از اصول اساسی و مورد توجه در حکومت و سیاست خارجی پیامبر(ص) بود و در سیره پیامبر(ص) بیش از هر اصل دیگری مورد تأکید قرار گرفته است.
این اصل در همان ارتباطهای سیاسی اولیه آن حضرت و پس از هجرت به مدینه و تأسیس حکومت، دیده میشود؛ چنان که توجه به این اصل، در نامههای پیامبر(ص) به سران کشورها و واحدهای سیاسی همچون خسرو پرویز، مقوقس بزرگ قبطیان، نجاشی، پادشاه حبشه، هراکلیوس، بزرگ رومیان و غیره دیده میشود. در این نامهها پیامبر(ص) از همه سران کشورها یا واحدهای سیاسی خواستهاند خودبزرگ بینی را کنار بگذارند و به آیین اسلام بگروند.
پیامبر(ص) در اصل دعوت در سیاست خارجی خود، چه نکاتی را مدنظر داشتند؟
- با توجه به متن نامهها، چند نکته مورد توجه ایشان بوده است. نکته اول، دعوت به توحید و یکتاپرستی بود. دوم آنکه، اگر پذیرفتند، از خدا پاداش خواهند گرفت و از گزند دور خواهند ماند؛ اما اگر اسلام نیاورند، به خود و ملت خود ظلم کرده و مرتکب گناه شدهاند. نکته دیگر اینکه، در هیچ کدام از نامهها گفته نشد که اگر اسلام نیاوردید به شما حمله خواهد شد تا تهدیدی برای قدرتها و واحدهای سیاسی باشد.
در واقع این اصل بر سایر اصول سیاست خارجی، اولویت داشت؛ همان گونه که ابن عباس می گوید که رسول خدا(ص) با هیچ قومی نجنگید، مگر اینکه آنها را به اسلام دعوت کرد.
سایر اصول حاکم بر سیاست خارجی پیامبر(ص)، چه بود؟
- اصل التزام به تعهدات و پیمانهای بین المللی از جمله اصول دیگر بود. از آنجا که وفای به عهد و پیمان یکی از دستورات مورد تأکید قرآن است، در سیره نبوی هم مورد تأکید قرار گرفته است. چنان که در صلح حدیبیه، که پیامبر(ص) با مشرکان مکه منعقد کردند، این نکته دیده میشود.
اصل دیگر، نفی سلطه و ولایت کافران بر مسلمانان است. اسلام در عین همزیستی مسالمتآمیز، بر اصل نفی سلطه کافران بر مسلمانان تأکید ورزیده است و به مسلمانان سفارش شده با غیرمسلمانان طوری مراوده و مبادله داشته باشند که زمینههای سلطه و برتری کافران بر آنها فراهم نیاید.
اصل تألیف قلوب و ایجاد ذهنیت مثبت در برخی افراد، از دیگر اصول سیاست خارجی پیامبر(ص) بود که ایشان سعی داشتند که هنگام تقسیم غنایم جنگی این مسأله را مورد توجه قرار دهند.
همچنین اصل همزیستی مسالمتآمیز با غیرمسلمانان از دیگر اصولی بود که ایشان در روابط خود با غیرمسلمانان رعایت میکردند. علت این امر هم این بود که حضرت رسول اکرم(ص) در صدد نجات نه تنها مسلمانان، بلکه همه انسانها از طریق تدوین و اجرای قوانین الهی بود که به واسطه این اصل حاصل میشد.
مستشرقان بر اساس دو تعبیر «دار الاسلام» و «دار الحرب»، سیره حضرت رسول خدا(ص) را تفسیر میکنند و معتقدند که پیامبر(ص) سعی داشته است به زور شمشیر، همه را مسلمان کند؟
- این دیدگاهی است که مستشرقان القا میکنند، اما دیدگاه دیگر آن است که پیامبر(ص) طوری با دیگران زندگی کرده که به همزیستی مسالمت آمیز با آنها رسیده است.
در واقع، جهان هنگام ظهور پیامبر(ص) دارای ملیتهای مختلف، مذهبها، آرا، عقاید و مکتبهای گوناگون بود که پیامبر(ص) با آنها تعامل داشتند؛ بدون اینکه مکتب و عقاید خود را به آنها تحمیل کنند. البته این زندگی مسالمتآمیز بدان معنا نبود که پیامبر(ص) معتقد باشد که این اعتقادات درست و بر حق هستند و موجب رستگاری میشوند؛ بلکه پیامبر(ص) از این نظر با آنها روابط مسالمت آمیز دارد که آنها مخلوقی از مخلوقات خدا هستند. بنابراین پیامبر(ص) علیرغم آنکه از آن جهت که آنها در راه ضلالت و هلاکت هستند، ناراحت است؛ اما نمیخواهد که به زور و اجبار آنها را به اسلام دعوت کند. بنابراین سعی دارد با همزیستی مسالمت آمیز، شاید این غل و زنجیرهای درونی آنها شکسته شود.
حد و گستره این رابطه مسالمت آمیز با کفار تا کجاست و تا چه زمانی باید رعایت شود؟
- همان طور که اشاره شد، تأکید اسلام بر داشتن روابط مسالمت آمیز با تمام مردم است؛ اما این اخوت انسانی و قومی تا زمانی است که آنها وارد میدان جنگ نشده باشند، اما وقتی که نوبت به میدان جنگ برسد، دستور دیگری وارد شده است.
طبق آیات قرآن، تا زمانی که وارد جنگ نشدهاند، اصل اولی بر اساس صلح و صفاست؛ اما وقتی نوبت به میدان جنگ رسید و آنها سوگندنامه، عهدنامهها و قطعنامهها را محترم نشمردند، قاطعیت و مقابله در دستور کار قرار میگیرد. این مسأله در آیات قرآن وارد شده است که به پیمان و معاهده خود پایبند باشید، ولی اگر آنها ایمان و قسم خود را شکستند، « فقاتلوا ائمه الکفر» با آنها بجنگید؛ نه به خاطر اینکه ایمان نیاوردند، بلکه به خاطر اینکه به عهد و پیمان و سوگندی که بستند، پایبند نماندند.
نظر شما