حمیدرضا شکارسری - «فراموشی، فراموشی، فراموشی / نامم را / از درخت می‌پرسم»*

یک هایکوی ایرانی

شعر، حاصل رفت و برگشتی به و از جهان است! درست است که شاعر خلق می‌کند، امّا موادِ اولیه‌ای در اختیار دارد که همین جهان است و آنچه در آن است. نامِ کارِ شاعر را خلق می‌گذاریم، چون نظم مستقر و مستبدِ جهان را ابتدا به هم می‌ریزد و سپس با قوانینی تازه که خود بنا می‌گذارد، مجدداً برقرار می‌کند، این‌بار امّا به‌دلیلِ قوانینِ تازه  اشیا و پدیده‌ها، دیگر همانی نیستند که پیش از شعر بودند.

مخاطب، شعر را با وجودِ منطقِ بی‌سابقه‌اش درک می‌کند؛ چراکه شاعر، ابتدا اشیا و پدیده‌ها را از همین جهان می‌گیرد و خواه‌ناخواه با خود به شعر هم می‌برد، وگرنه با مفاهیمی بی‌سابقه روبه‌رو می‌شد و اساساً نمی‌توانست چیزی دریافت کند، درست مثل آدم و حوا که اگر کلمات را نمی‌آموختند، پس از خلق نمی‌توانستند در بهشت یا زمین زندگی کنند.«درخت» در شعر«سیدرضا علوی» سهمی از درخت‌های معمولی دارد، امّا چیزی اضافه‌تر هم از شاعر گرفته است.شاعر نمی‌توانست به‌جای درخت، مثلاً از علف یا ترازو، و یا از ماشینِ ریش‌تراشش پرسش کند! زیرا تنها بر درخت، نامِ خود را کنده است و امروز دوباره با همان درخت روبه‌رو شده است.در وضعیّت تازه‌ای که این شعر فراهم کرده است، درخت، موجود انسانیِ عاقل و خوش‌حافظه‌ای است که انگار نامِ حک ‌شده بر خویش را برای شاعر می‌خواند. مخاطب، این مضمون را باور می‌کند؛ چراکه از سابقۀ این جهانیِ آن آگاه است: «کندنِ نام بر درخت به یادگاری».

«سیدرضا علوی» لحنی نوستالژیک و پیرانه‌سر را بر شعر حاکم کرده  و این لحن باعث شده است که شعر در نهایتِ ایجاز، موفق به ارایۀ مضمون و محتوای خود گردد. حاصلِ کار، یک هایکوست. شعری که هم با تمرکز بر صحنه‌ای کوتاه از جهان، مخاطب را به اندیشه بر طبیعت فرا می‌خوانَد و هم از صورتِ خیالیِ انسان‌پنداریِ درخت برای فراواقعی ‌کردنِ متنِ اثر بهره برده است: یک هایکوی ایرانی.

* هایکوها از یک پدر و مادرند/ سیدرضا علوی/ نیلوفر/ 1388/ ص60

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.