خوانش شعری
-
شب های محرم و جوشش چشمه شعر در خراسان رضوی
فرارسیدن ماه محرم و تکرار داستان فریادهای سرخی که قرنها پیش از خاک تفتیده کربلا برخاست، چشمه شعر هر شاعری را به جوشش وا می دارد و غلیان احساسات او در قالب کلماتی که نوای مظلومیت، غربت و شجاعت حسین (ع) را بازگو می کند در شبهای پرشور شعر خراسان رضوی تجلی می یابد.
-
خوانش شعری از نسترن بشردوست
خوانشی اسطورهای از شعری کوتاه
«نیمه شب/ ابهت داد به تنهایی ام/ صدای برگ پهن درخت انجیر/ افتاده/ کف حیاط»*
-
خوانش شعری از سید علی صالحی
ایجاد فرم از طریق اجرای زبانی
«برای زنده ماندن/ همیشه چند راه کاملاً روشن هست/ کافی است مطمئن شوی/ برای زنده ماندن/ همیشه چند راه کاملاً روشن هست.»*
-
خوانش شعری از محمدرضا محمدی نیکو
درباره متن و پیرامتن
«خاکستری که اخگر خود را/ خورشید میداند/ و باد را / از یاد برده است»*
-
خوانش شعری از محمدرضا روزبه
زلزلهای که در شعر اتفاق میافتد
«امشبی را که از خستگی خفت بیستون! این چه لرزیدنت بود؟ خواب شیرین فرهاد آشفت...»*
-
خوانش شعری از «نرگس دوست»
در غیاب وجه اندیشگی شعر
«زنان غمگین/ زیر باران/ گریههایشان بند میآید/ وقتی به مردی که دوستش دارند/ فکر میکنند.»
-
خوانش شعری از مریم ترنج
وجه جمالی شعر میهنی
«خوب به من نگاه کنید به تنم به چشمهایم من زیباترین زن این جهانم نام مردانهای روی من نگذارید من ایرانم»*
-
تصویری تازه در آینه
« لنزهایت را بردار/ رنگ نمیشود این آینه/ هرچقدرکه چشمانت دروغ بگویند... »*
-
خوانش شعری از مریم نوابینژاد
شعری بیمفهوم و پُرمضمون
«بیحساب شدیم.../ آنها به جای ما تیر خوردند/ ما با جسدهایمان به خانه برگشتیم»*
-
خوانش شعری از سیمیندخت وحیدی
تصویرگرایی به جای خبرگزاری
«بگذار خارها برویند/ و شاخ و بال بگسترانند/ زیرا چهارشنبهسوری/ با شتاب خواهد رسید»*
-
خوانش
خوانش شعری از داوود ذاکری
«آینه را برداشت/ در بالکن را باز کرد/ ارتفاع آنقدر زیاد بود/ تا فرصت کافی داشته باشد/ به کسی خیره شود که/ سالها نترسیده بود. »*
-
خوانش شعری از علی آبان
استفاده شاعرانه از یک غلط دستوری
حمیدرضا شکارسری:«مولوی مرد/ حافظ مرد/ نیما مرد/ فروغ مرد/ خواهرم مرد/ مادرم مرد/ مرگ بر مُرد»*
-
تصویرسازی زبانی/ خوانش شعری از روزبه سوهانی
حمیدرضا شکارسری
-
تبدیل زبان به یک شیء
خوانش شعری از اسماعیل امینی
« چه فرصتی شاعر! / مجال خواندن یک عاشقانه منظوم/ میان نعره جلاد و ناله محکوم/ چه فرصتی شاعر!/ چه بزدلانه! چه شوم!»*