«خود را آویخت/ تفنگی که / گریخته بود / از جنگ»*
زبان دروغگوست، چون ذاتاً چیزی جز نظامی ساختمند از نشانهها نیست و نشانه بهجای چیزی نشسته است و آن را نمایندگی میکند، بی آنکه بجز قراردادی بین انسانها که هرلحظه قابل گسستن است، رابطه منطقی و راستین با آن داشته باشد. واژه«تفنگ» را به عنوان یک دال با آهنگی نه چندان خشن و صورتی نه چندان ترسناک، چه نسبتی است با آلت قتالهای که میتواند در چشم برهم زدنی قلبی را منفجر و مغزی را از هم بپاشاند؟
شعر اما دروغ و دروغهایی بر زبان دروغگوی ما میافزاید. تفنگ فراری دروغی است بزرگتر از دال تفنگ. دالی که بیجان است و ابزاری بیش نیست در دست صاحبش. آیا تفنگ خود بر دیوار میآویزد یا به تأویل من برای فرار از جنگ خود را به دیوار میآویزد؟ تفنگ اساساً چرا باید از جنگ بگریزد؟ از سر مهربانی از کشتن متنفر است؟ یا از کشته شدن(!) میهراسد؟! «صابر سعدیپور» چقدر دروغ سرهم کرده است؟!
اما چرا مخاطب متن شعری او را باور میکند و حتی ممکن است از آن لذت هم ببرد؟
شعر«سعدیپور» چون هر شعر دیگری، نظامی منطقی از دروغهاست. نظامی که براساس منطق خود، دروغها را موجه میکند و راست مینماید و باورپذیر میکند.
در این متن براساس صنعت تشخیص، تفنگ یک موجود زنده و انسانی است. پس اعمال او توجیه میشود. همچنین مخاطب اعمال او را باورپذیر میداند، چون براساس صنعت مجاز، تفنگ همان صاحب خود هم هست و در واقع حالات و افعال صاحب تفنگ به او نسبت داده شده است.
این همه در موقعیتی به نام شعر قابل درک و فهم است. در شعر است که این همه دروغ را فریبی هنری و شیرین مییابیم و به قول «ارسطو» از آن در جهت پالایش روح و اخلاق خود بهره میبریم. بیهوده نیست که «لئونارد بلومفیلد» زبانشناس آمریکایی موقعیت را اساساً همان معنا میداند.
«صابر سعدیپور» در چینش هندسی شعر خود هم ظرافت به خرج داده است. او با تقطیع سطر دوم و سوم گریز از تفنگ را و با تقطیع کل سطرهای شعر به شکل افراطی، آویختن تفنگ را به اجرایی زبانی- بصری گذاشته است.
*کاجهای لج باز/ صابر سعدیپور/ فصل پنجم/ 1393/ صفحه 82 .
۲۱ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۱
کد خبر: 366160
حمیدرضا شکارسری
نظر شما