عباسعلی سپاهی یونسی: قدس ویژه خراسان - اگر در نوشتن وسواس داشته باشی، سعی می‌کنی از  باغ کلمات، آنهایی را دستچین کنی که ارزش بیشتری دارند و این حسی است که در نوشتن از دختران مؤسسه همدم «فتح المبین» به سراغم  می‌آید.

وقتی چشمهای آقای کارگردان پراز باران شد

 عصر دوشنبه دختران مهربان مؤسسه خیریه توانبخشی همدم فتح المبین به جای یک میهمان عزیز، چند میهمان داشتند؛ کمال تبریزی، حسن بلخاری، کامبوزیا پرتوی، علیرضا شجاع نوری، رضا میرکریمی و گل سرسبد این میهمانان مجید مجیدی بود.

کمال تو «فرش باد» را بافتی...

میهمانان که از راه می‌رسند، همه چیز حکایت از عجله آنان دارد و این به خاطر فشردگی برنامه‌ها در مشهد است. برای همین بدون درنگ از بخشهایی از مؤسسه بازدید می‌کنند و شروع  بازدید از بخش ایزوله است.

هر بار وارد این بخش از مؤسسه می‌شوم، می‌بینم بچه ها چگونه  گل از گلشان می‌شکفد و ذوق می‌کنند. میهمانان با بچه ها خوش و بش می‌کنند و ذوق آنها بیشتر می‌شود و من می‌بینم که چشمان مجید مجیدی خیس شده است.

بعد از بخش ایزوله، میهمانان به کارگاه گلیم بافی می‌روند و چشمهایشان پر از تماشا می‌شود و این بار آنها هستند که از دیدن هنر دختران به وجد می‌آیند. دار یکی از گلیم های زیبا وسط کارگاه قرار گرفته است و دکتر زهرا حجت، مدیرعامل مؤسسه  از مجیدی می‌خواهد تا بریدن گلیم را انجام دهد.

گلیم را زهرا بافته است و حالا کنار دارش ایستاده است. مجیدی، قیچی به دست شروع به بریدن نخها می‌کند و ادامه کار را دیگر میهمانان انجام می‌دهند تا نوبت به کمال تبریزی می‌رسد - علیرضا شجاع نوری به شوخی می‌گوید: «کمال تو «فرش باد را ساختی در بریدن واردی» و بقیه می‌خندند.

عکاسان این لحظات زیبا را ثبت می‌کنند و پس از بریده شدن گلیم، مجیدی چند کلمه ای با زهرا حرف می‌زند و او و بقیه دختران را تشویق می‌کند. حالا نوبت به سرزدن به «خانه پناهگاهی» است  که «ندا» از دختران کوچک به میهمانان می‌گوید: «از خدا تشکر می‌کنم که به این جا آمدید. این جا پر از تنهایی است و فقط آدمهای تنها، آدمهای تنها را می‌فهمند. اینجا خوب است، اما ما هم دوست داریم خانه داشته باشیم، اما از خدا ممنونیم که شما را به ما هدیه داده است که مهربان هستید»

آدمهای تنها، آدمهای تنها را می‌فهمند

علیرضا شجاع نوری با بچه هایی ذوق زده و خندان عکس سلفی می‌اندازد. بعد نوبت به خدا حافظی و رفتن به بخش دیگری می‌شود.  بچه ها  آماده شده اند تا برای میهمان برنامه اجرا کنند. همین که «تکتم» خواننده روشندل شروع می‌کند به خواندن صلوات خاصه، چشمان کارگردان «بچه های آسمان»  پر از «باران» می‌شود. حالا بیشتر متوجه می‌شوم چرا ساخته های او، این همه لطیف هستند؛ چون او روح بزرگ و لطیفی دارد.

اجرای برنامه دختران که تمام می‌شود، از مجیدی و تبریزی می‌خواهیم تا حس و حالشان را برایمان بگویند و مجیدی این گونه شروع می‌کند «سخت است که آدم حس و حالش را بگوید  و این همه عظمت و زیبایی را بیان کند و آن را در چند کلمه خلاصه کند و اگر ما  گریه کردیم، برای  خودمان بود.»

  کارگردان بزرگ سینمای ایران  گریه اش می‌گیرد، مکثی می‌کند و دوباره ادامه می‌دهد: «این‌  خانه این قدر بزرگ است و روحهای بزرگی دارد که گریه ام گرفت و این را هم بگویم که دلم برای شما دختران نمی سوزد، بلکه برای خودم می‌سوزد»

مجیدی در میان بغض حرفهایش را ادامه می‌دهد: «آن کوچولو گفت، ما تنهاییم، اما باید گفت شما تنها نیستید و این ما  هستیم که تنها هستیم و باید به حال ما گریه کرد، نه به حال شما و این خانه  به اندازه وسعت همه عالم بزرگ است».

فکر می‌کنیم کسی هستیم!

 دوباره چشمان آقای کارگردان بارانی می‌شود و بعد  ادامه می‌دهد:  «گریه من برای خودم بود که فکر می‌کنم کسی هستم، ولی چیزی نیستم و باید دست مربیان شما را بوسید که خودشان را وقف شما بچه ها کرده اند . آنها  انسانهای بزرگی هستند و خدا کند که ما هم بتوانیم در مسیر این افراد قرار بگیریم و از تنهایی درآییم.»

کمال تبریزی هم خیلی کوتاه می‌گوید «من برای دومین بار است که به این مرکز می‌آیم و  احساس می‌کنم که این مرکز یک مدینه فاضله  است که دروغ و ریا و صفات بد در ان نیست؛ چون در اینجا انسانهایی هستند  که با عشق به یکدیگر زندگی می‌کنند.»

او ادامه می‌دهد: «امیدوارم این حس خوب و این عشق جاری در میان دختران همدم به دیگر جاها هم منتقل شود»

«بید مجنون» ی پر از «آواز گنجشک ها»

تبریزی حرفهایش را با این جملات پایان می‌دهد: «امیدوارم شرایطی پیش بیاید تا من و همکارانم با فیلمبرداری از این مرکز و آنهایی که میهمان اینجا می‌شوند، بتوانیم این حس خوب را به دیگران بیشتر منتقل کنیم.»

لحظات به سرعت می‌گذرند و دقایقی بعد میهمانان از  سالن مجهز مؤسسه هم بازدید کرده اند و رفته اند و ذهن دختران مرکز همدم پر از لحظات خوب دیدار با میهمانان عزیز است و من احساس می‌کنم حالا زیر «بید مجنون»ی ایستاده ام که پر از «آواز گنجشک»هاست.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.