پیشنهاد سردبیر

خبر درگذشت حسین قندی استاد صاحب‌نام روزنامه‌نگاری، دیروز سایه‌ سنگینی از غم و اندوه را در دل‌ شاگردان، دوستان و همکارانش گسترد و مرا هم به ۱۴ سال قبل و تحریریه سبز روزنامه انتخاب برد.

یاد مستی‌های آن هوشیار کن

خبرگزاری فارس :خبر درگذشت حسین قندی استاد صاحب‌نام روزنامه‌نگاری، دیروز سایه‌ سنگینی از غم و اندوه را در دل‌ شاگردان، دوستان و همکارانش گسترد و مرا هم به ۱۴ سال قبل و تحریریه سبز روزنامه انتخاب برد. روزنامه‌ای که اگر چه در رده‌بندی روزنامه‌های پولدار کشور و دسته اولی به شمار نمی‌‌آمد، اما دو امتیاز بزرگ بر تمام آنها داشت، دو امتیازی که هر روز اهل فن و روزنامه‌نگاران را ترغیب می‌کرد حتما این روزنامه را ببینند و حدیث مفصل بخوانند از سبک و سیاق، اخبار و تیترهای مجملش.

از تعداد انگشت شمار اساتید بزرگ و بنام روزنامه‌نگاری کشور دو استاد برزگ در «انتخاب» ماوا گزیده بودند، «حسین قندی» و «فریدون صدیقی». میز آی با کلا شکل و سبز رنگ وسط تحریریه جای معاونان سردبیر بود، جایی که در یک کفه حسین قندی می‌نشست و در کفه دیگر فریدون صدیقی. تمام اهل فن خبر و رسانه می‌دانند که اگر بخواهند اسامی اساتید بزرگشان را بشمارند از انگشتان یک دستشان فراتر نخواهد رفت و در این فضا افتخار «انتخاب» میزبانی حسین قندی و فریدون صدیقی بود و قلب تحریریه در دست دو استاد و روزنامه نگار بزرگش می‌تپید.

دیروز که خبر درگذشت قندی رسید، خاطرات مرا بار دیگر به 14سال قبل برد، از پله‌های ساختمان روزنامه انتخاب در خیابان زرتشت بالا رفتم،‌طبقه اول دفتر مدیرعامل، طبقه دوم فنی یعنی حروفچینی و صفحه بندی را ردم کردم و به طبقه سوم رسیدم. تحریریه یکپارچه آراسته به میز و صندلی‌های سبز، با طراحی و دکوراسیونی که دیگر در هیچ جا ندیدم و کسی در دلم زمزمه کرد « یاد مستی‌‌های آن هوشیار کن- خاطرات خفته را بیدار کن». نمی دانم اگر قندی بود از این نوشته‌‌ام چند ایراد می گرفت، متاسفانه ما از زیر دست استاد، چندان استاد از آب در نیامدیم. به خاطر اشکالات این متن از او عذر خواهی می‌کنم، به خصوص اگر تیتر چنگی به دل نمی‌زند.

آن روزها هنوز تحریریه بود و خط تلکس و فکس. خبرهای تلکسی ایرنا از دفتر سیستان و بلوچستان خبر می‌داد که خشکسالی در این استان بیداد می‌کند، بی‌آبی ریشه کشت و زرع کشاورزان راسوزانده، دام‌ها تلف می‌شوند و دامداران از ترس خسارات بیشتر، دام‌شان را به تیغ کشتارگاه می‌سپارند و میراث‌دار شهر سوخته هر روز بیشتر از دیروزخالی از جمعیت و سکنه می‌شود.

وضعیت اسفار بود... فردا که به عنوان خبرنگار پارلمانی روزنامه انتخاب راهی مجلس شدم سوژه را در دستور کار گذاشتم و از جمع خبرنگاران که علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی را احاطه کرده بودند درباره ماجرا پرسیدم.

دلیل سوال از بروجردی تشدید خشکسالی سیستان به خاطر قطع حق‌آبه ایران از رود هیرمند توسط افغانستان بود.

رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی هم زبان به شکایت گشود که، 3 ماه قبل در سفر محمد خاتمی رئیس جمهور وقت به افغانستان حامد کرزی قول داد آب رودخانه هیرمند را به روی ایران باز کند ، اما هنوز این وعده عملی نشده است.

و این گزارشی شد در ستون «از مجلس چه خبر» من. با تیتری ساده ، اما در شورای سردبیری این گزارش تیتر دوم صفحه اول روزنامه شد.

تصمیم شورای سردبیری بر این شد که عکس صفحه اول روزنامه پازلی 4 قطعه‌ای از زمین خشکیده و ترک خورده استان وسیع و شرقی کشور باشد و تیتر از حسین قندی که در بالای عکس فریاد می‌زد:

سه ماه از توافق خاتمی کرزی گذشت

هیرمند کی سیستان تشنه را سیراب می‌کند؟

و تیتر و عکس استاد جنجالی در رسانه‌ها به پا کرد، ماجرا در دستور کار و پیگیری تمام روزنامه ها و خبرگزاری ها قرار گرفت و به قول روزنامه‌نگاران جریان ساز شد، آنقدر که وزیر خارجه افغانستان را به واکنش وا داشت و با لحن اعتراض آمیز گفت: روزنامه‌های ایران اینقدر جو سازی نکنند. او گفت که اوضاع فقط در سیستان اینگونه نیست، بلکه در آنسوی مرز هم خشکسالی مردم را به فلاکت انداخته. در نهایت برای مدتی محدود هم که شده، افغانستان آب هیرمند را به روی سیستان گشود.

و باز جلوتر می‌روم و به یاد می‌آورم:

منازعات سیاسی در مجلس ششم به اوج رسیده بود، قندی با برگه‌ای در دست سر میز گروه سیاسی آمد، برگه را به دستم داد و گفت روی این محورها گزارشی بنویس. محورها را که خواندم کلنجار رفتنم هم با خودم شروع شد.

این بار من سر میز او رفتم و توضیح دادم این محورها این نواقص را دارد و حتی اگر بنویسیم پای گزارش لنگ خواهد زد، قندی دوباره تاکید کرد: شما بنویس.

سر میزم برگشتم و فکر کردم اما نمی‌توانستم، فکر کردم نمی نویسم، اما بعد چه می‌شود... چطور بگویم نمی نویسم، استاد مسئول بالادست من بود، می ترسیدم عصبانی شود، سرم فریاد بزند، اخراجم کند... با این حال شهامتم را جمع کردم، دوباره سر میزش رفتم و گفتم.. ببخشید... من نمی توانم این را بنویسم.

برگه را از دستم گرفت و بی هیچ اعتراضی گفت: باشه... برو... خودم می‌نویسم.

سر میزم برگشتم؛ اما دل توی دلم نبود که چه تصمیمی بابت این تمرد برایم خواهد گرفت. با خودم فکر می کردم خدا کند به جریمه کردن بسنده کند و ......

اما هیچ کدام این ها نشد، قندی نه مرا جریمه کرد، نه دعوا و نه اخراج.

هیچ کس از همکاران قندی به یاد نمی آورد او عصبانی شده باشد، فریاد زده باشد و کسی را رنجانده باشد.

صفحات سیاسی دیرتر از همه بسته می شد و ما همیشه آخرین کسانی بودیم که تحریریه را ترک می‌کردیم. تحریریه که خلوت شد؛ او هم از بستن صفحات اول و مهم فارغ شد و به تحریریه برگشت، مرا صدا زد. روی صندلی‌اش نشسته و چرخیده بود به سمت میز ما، با لبخند همیشگی و مخصوص قندی، سعی کردم دلشوره‌ام را پنهان کنم، رفتم و روبرویش ایستادم. گفت: تو فکر می کنی روزنامه نگاری که در تایمز، نیوزویک و ... می نویسد چیزی را می نویسد که خودش فکر می‌کند درست است و دلش می‌خواهد و .....

قندی معتقد به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای بود و شاید این همان چیزی باشد که خیلی‌ها پس از سال‌ها کار کردن و خاک این عرصه را خوردن به آن می‌رسند.

آخرین تیتر قندی در روزنامه  انتخاب، «پایان انتخاب» بود با عکسی از تحریریه خالی.

وقتی حرف رفتن به دنبال سرنوشت بود، گفتم می‌خواهم از سیاسی ریل عوض کنم در حوزه اقتصادی کارم را ادامه بدهم اما می‌ترسم، چون برای ورود به حوزه اقتصادی صفر صفرم، اما قندی با همان لحن آرام با اطمینان گفت تو می توانی.

بچه ها هر کدام به جایی رفتند، من به خبرگزاری فارس و قندی با همان سمت به روزنامه جام جم، جایی که ایستگاه پایانی فعالیت رسانه‌ای‌اش بود. چند روز قبل با یکی از همکاران درباره فرازهای پایانی کار حسین قندی حرف می‌زدیم، گفتم.. در کار رسانه نباید 40 سال ماند، این شغل فرساینده است.. قندی باید خیلی زودتر از این‌ها کار را رها می کرد و می‌رفت.

و جواب دوستم جالب بود و بسیار قانع کننده. او گفت: روزنامه نگاری شغل قندی نبود که بتواند رهایش کند، روزنامه نگاری عشق قندی بود و او نمی توانست از آن بگذرد.

بعد از 11 سال از آن روز من امروز دبیرگروه اقتصادی هستم. به قول قندی، توانستم و هر روز که طبق مشی فارس روی خبرها دو تیتر می زنم یاد درس استاد می افتم که در خبرهایی که دو تیتر دارند سعی کنید حتما یک تیتر فعل داشته باشد و ترجیحا تیتر دوم را فعل دار بزنید.

قندی همیشه در کلاس‌هایش می‌گفت: شغل روزنامه نگاری هیچ چیزی ندارد، نه پول، نه موقعیت و پست و مقام و حتی نه امنیت. این راه را باید با پای پیاده رفت ... با پای عشق.

روح استاد شاد و یادش گرامی باد.

انتهای پیام/م

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.