به گزارش قدس آنلاین ،در همین زمینه با دکتر میرجلالالدین کزاری، شاهنامه پژوه نامدار و چهره ماندگار ادبی کشورمان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران به گفتگو نشستیم. گفتنی است از دکتر کزازی تا کنون ده ها کتاب درباره شاهنامه به چاپ رسیده که از جمله آن ها می توان به نامه باستان، تندبادی از کنج؛ گزارش داستان رستم و سهراب، خشم در چشم، گزارشی از داستان رستم و اسفندیار و مازهای راز؛ جستارهایی در شاهنامه اشاره کرد.
کارکرد بنیادین زنان در شاهنامه
دکتر کزازی با اشاره به اینکه زنان در رزم نامه های اروپایی همواره بر کناره می روند و نمود و نشانی برجسته و بنیادین، پویا و کارا در روندهای حماسه ندارند می گوید: زنان در آن حماسه ها زیورند؛ اگر از زنی سخن می رود شگردی داستان شناختی است و آن زن به گونه ای زیور وار داستان را میآراید. شما هرگز در آن رزم نامه ها به زنی با آن توان های والا برنمی خورید ؛زنی که به کاری دست یازیده باشد که مردان به آن می پردازند. هر کارکرد زن کارکردی است زیورینه به گونه ای که اگر چهره زن را از داستان بزدایید گزندی بنیادی و ساختاری بدان نخواهد رسید. اما در شاهنامه به درست وارونه زنان کارکردهای بنیادین دارند؛ زن تنها زیور نیست. تنها به پاس مرد از او سخن نمی رود.
این شاهنامه پژوه با بیان اینکه رزم نامه، گونه ای از فرهنگ و ادب است که در ساختار خود مردانه و مردگرایانه و داستان ستیز و آویز و نبرد و آورد است که کردارهایی ویژه مردان است خاطر نشان می کند: با اینهمه ما در شاهنامه به چهره هایی از زن بر می خوریم که من به آواز بلند می گویم در ادب جهان بی همتاست. من یک نمونه شگفت آور می آورم که زن در قلمروی می درخشد و بالا میافزازد که ویژه مردان است؛ در آورد و نبرد. جایی که پازشگاه مردان است و نازشگاه آنان. گردآفرید دختر ایرانی در هماوردی با پهلوانی بزرگ مانند سهراب؛ سهرابی که رستمی است دیگر، رستم جوان و پرتوان، پهلوانی که به آسانی در کمتر از آن که پلک را به هم بزند یا بویی از بینی به مغز برسد پهلوانی نامدار، کارآمد، فرمانده ای بزرگ چون هجیر را که از گودرزیان است را از زین میرباید و بر زمین می زند. گردآفرید با پهلوانی اینگونه به نبرد میپردازد چنانکه او را به ستوه میآورد. دکتر کزاری ادامه می دهد: چهره دیگر نامدار از زنان شاهنامه، گردیه است که هم دلاور است و مردان دلاور را در نبرد از پای میاندازد که هم دلاور است؛ مردان گرد را در نبرد از پای میاندازد و هم خردمند، آینده نگر و اندرزگر.وی می افزاید: چهره ای دیگر بی همتا در شاهنامه که والایی زن ایرانی را در همه زمان ها بسنده می تواند بود سیندخت است؛ نماد چاره گری، کاردانی و گره گشایی. سیندخت در کاری کامگار است که مردانی بزرگ و نامدار مانند زال، سام و منوچهر در آن در می مانند: پیوند زال و رودابه. چون رودابه تبار به ضحاک ماردوش می رسانید، بانویی شایسته برای زال شمرده نمی شد و سام و منوچهر سخت با این پیوند ناساز بودند. از سوی دیگر مهراب پدر رودابه نیز چنین می پنداشت که این پیوند دودمان او و کابلستان را برباد خواهد داد. سیندخت مادر رودابه با پایداری و چاره گری شگفت آور خویش سرانجام گره کور را گشود. یک نمونه از این زنان را شما در ایلیاد و اودیسه یا انه اید به چشم نمی خورد!
نظر ایرانشناسان اروپایی
دکتر کزازی با اشاره به اینکه ایران شناسان اروپایی درباره نقش زنان در حماسه ملی ایران داوری اشتباه کرده اند و نوشته اند که زنان در رزم نامه های اروپایی چهره ای برجسته و بنیادین دارند و در شاهنامه و رزم نامه های ایرانی در سایه مردان مانده اند خاطرنشان می کند: کسانی مثل نولدکه و کریستن سن بیگمان دانشمندانی نامدارند و در شناساندن فرهنگ و اسطوره های ایرانی هم تلاش بسیار کرده اند. ما ایرانیان ارجشناس آنان هستیم اما به هر روی همه رای ها و دیده ها و داوری های آنان را نمیتوان بی چند و چون پذیرا شد و بر آن ها بنیاد کرد؛ زیرا آنان به هر روی از نگاه خویش به تاریخ و ادب و فرهنگ ما می نگرند. سنجه هایشان در سنجش و داوری با آن ما یکسان نیست. پس ما در آن هنگام که از دستاورد پژوهیده ها و اندیشیده های آن ها به شایستگی بهره میبریم و ارج می نهیم همواره می بایدمان به این نکته نازک اندیشید که نگاه این کسان از آن روی نیرانی اند نگاهی است که با نگاه ایرانی سازگار نیست. بر این پایه من به هیچ روی با این دیدگاه که زنان در رزم نامه های اروپایی چهره ای برجسته و بنیادین دارند و در شاهنامه و رزم نامه های ایرانی در سایه مردان مانده اند همرای و همداستان نیستم. وی می افزاید:
ما در زنان شاهنامه به مایه ها، توان ها و ویژگی هایی بازمی خوریم که بسیار برجسته است. به همان سان که ما در مردان شاهنامه هم به این ویژگی های نیک و بد باز می خوریم. به ویژه در بخش تاریخی. در بخش نمادین و اسطورهای از آن روی که چهره ها نمادینند آن دوگانگی، آن مرز برا در میانه نیک و بد و سیاهی و سپیدی آشکارا دیده میشود. هرچند در آن بخش از شاهنامه هم ما گه گاه به مرزی میانین این دو بازمی خوریم که میتوان آن را مرز خاکستری دانست. چهره هایی در توران که سرزمینی اهریمنی است کارکردهایی پسندیده و اهورایی دارند از سوی دیگر چهره هایی در ایران که سرزمینی اهورایی است میشناسیم که رفتارهایی دارند که یادآور رفتارهای توارانیانند. ویژگی برجسته در گردآفرید پیشتر هم گفتم که یکی رزم آوری اوست که پهلوانان چینی را که به بردن او فرستاده شده اند دلیرانه در هم میکوبد و از پای در میآورد؛ دو دیگر اندیشمندی و آینده نگری اوست؛ چنان که بارها برادر خود بهرام چوبینه را اندرز میدهد که با پادشاه ایران به ستیز برنخیزد. نمونه های فراوان می آورد در اینکه کسانی که کوشیده اند بی انکه شایستگی داشته باشند به پادشاهی برسند سرانجام و سرنوشتی بسیار تلخ و ناگوار داشته اند. بخشی از رفتار نابهنجار گردیه را با شوی خود میتوان به باوری بازگردانید که ایرانیان به فرمانروایان خود داشته اند این باور بازمیگردد به ان سویمندی ناساز که در فرمانروایان ایرانی به ناچار می بایست نهفته میبود که فرمانروا تنها پادشاه نیست پیامبر هم هست..
نظر شما