متأسفانه مدت مدیدی است، برخی نویسندگان ایرانی در پی ساختارها و قالب‌ها‌ی نامأنوس و نامتعارفی افتاده‌اند که در غرب نیز به طور جدی رواج نیافته‌اند.

نویسنده ایرانی  و ماجرای مرگ نویسنده

یکی از مباحث پر طرفدار در میان نویسندگان دگر‌اندیش تئوری مرگ نویسنده است. باید به این مسأله مهم توجه داشت که بسیاری از جریان‌ها‌ و نحله‌ها‌ی ادبی نوظهور پس از دوران مدرنیسم در غرب خوش ندرخشیده است و به نوعی بازتاب حرکت‌ها‌ و جنبش‌ها‌ و جریانی ناهنجار اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی، اقتصادی...می‌باشند؛ در چنین شرایطی تقلید کورکورانه از این جریان‌ها‌ی ادبی نادرست است و لطمات جبران ناپذیری را بر پیکرۀ ادبیات داستانی کشور می‌زند.ایرانی که همچون اروپا تحت تأثیر دو جنگ بین الملل اول و دوم قرار نگرفت،با رویداد انقلاب صنعتی مواجه نشد، کمونیسم را تجربه نکرد...دارای بافت و قالب کاملاً متفاوتی نسبت به غرب است. از این رو، نمی‌توان ازتمامی‌مکاتب ادبی غرب پیروی کرد. تئوری «نویسنده مرده است» برای اولین‌بار توسط پساساختارگرایان مطرح گردید.معمولاً اولین وظیفه خواننده به محض رویارویی با یك پیش‌فرض و تئوری، درك صحیح و اصولی از مبانی مطرح شده است. توجه به این مسأله ضروری است که هر اثرادبی توسط خالقی پدید می‌آید، و بدون دخالت فردی كه او را نویسنده می‌نامند، مطلبی پدید نمی‌آید. نویسنده از همان ابتدای کار می‌داند چرا و بر اساس چه اصول و باورهایی داستان خود را می‌نویسد و هدفش از خلق اثر چیست. پساساختارگرایان با رد چنین نظریه‌ای، نقش اصلی نویسنده را نادیده گرفته‌اند و منكر اهداف از پیش تعیین شده او هنگام نوشتن شده‌اند. با این حال، آنها نمی‌توانند منكر حضور فیزیكی نویسنده و نحوۀ عملكرد او شوند؛ به همین دلیل، اصرار بر سر این مسأله كه نویسنده بدون قصد و غرض قبلی اقدام به خلق اثر كرده، عبث و بیهوده است .طراحان تئوری «مرگ نویسنده» بر آن هستند تا به نویسندگان آثاری چنین، بقبولانند كه هنگام تولید یك اثر از نیروهای ناشناخته درونی خود سود جسته، به عوالم فراحسی روی آورند. آنان بیشتر دوست دارند این‌طور وانمود كنند كه نویسندگان واقعاً خود نمی‌دانند چه چیزی را خلق كرده‌اند و هدف اصلی‌شان چه بوده است. آنچه مطرح می‌گردد، صرفاً اطلاعات و ذخایری است كه در ضمیر آنان انباشته شده است، و حالا به گونه‌های مختلف بیرون می‌آید. در حقیقت پیروان پساساختارگرا مخالف تئوری پردازش اطلاعات و تحلیل مطالب در ذهن نویسنده هستند. آنان حتی ادعاهای نویسنده را مبنی بر داشتن طرح اولیه و اطلاع داشتن دقیق از مبانی ذكرشده نمی‌پذیرند. این در حالی است كه بسیاری از نویسندگان در جواب طراحان چنین تئوری‌ای، آشكارا اعتراف كرده‌اند كه دقیقاً می‌دانسته‌اند كه با چه هدف و نیتی اثر خود را خلق كرده‌اند و برای ادعای خود، دلیل و برهان آورده‌اند.

 پیروان این نظریه در مقاله‌های خود متذكر این مسأله شده‌اند كه اصولاً هیچ‌كس قادر به درك استنباط‌های فردی نویسنده نیست و نمی‌تواند مفاهیم ذهنی و كنش و واكنش‌های درونی او را به درستی محك زند. آنها می‌گویند: «ما تا چه میزان می‌توانیم درباره برداشتهای خود از استنباط‌های فردی نویسنده مطمئن باشیم؟» پساساختارگرایان به این مسأله معترف‌اند كه در هر حال یك اثر را مطالعه می‌كنند و مواردی را كه مورد نظر نویسنده است می‌خوانند. اما مدعی‌اند نمی‌توانند مطمئن باشند كه دقیقاً همان مطلبی را كه نویسنده مورد نظر داشته استنباط كرده‌اند. پژوهشها نشان می‌دهد كه غالب خوانندگان یك اثر واحد، به برداشتهای متفاوت و مغایر با هم دست یافته‌اند، و هریك از منظر خود و با توجه به پیشداوری‌ها مطلب را درك كرده‌اند. پساساختارگرایان به این مسأله نیز اشاره دارند كه خواننده حتی نمی‌داند چگونه و با چه روشی باید به اطلاعات واقعی دست یازد. برخی از صاحبنظران، طرح مسایلی از این دست را توطئه استعماری می‌دانند و بر این باورند كه ادبیات استعمار نو برای دست یازیدن به اهداف شوم و زشت خود، با چنین حربه‌هایی وارد كارزار شده است. 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.