به گزارش قدس انلاین، از امام باقر(ع) نقل شده است كه ایشان فرمودند: هنگامی كه حسین (ع) در صدد سفر از مدینه برآمد، زنان بنی عبدالمطلب آمدند و به نوحه سرایی پرداختند، تا آنكه حسین (ع) میان آنان رفت و فرمود: شما را به خدا سوگند، مبادا كاری كنید كه نافرمانی خدا و رسول او باشد و از شما سر بزند. زنان بنی عبدالمطلب گفتند: چرا نباید چنین گریه و نوحهسرایی كرد؟ كه این روز برای ما درست مانند همان روزهایی است كه رسول خدا (ص)، علی (ع)، فاطمه (س)، رقیه، زینب و امكلثوم (س) از دنیا رفتند. پس خدا یارت باد و ما را فدایت گرداند. در این لحظه یكی از عمه های امام آمد و گفت: ای حسین، گواهی میدهم كه از جنّیان شنیده ام كه در عزایت نوحه سرایی میكردند و می گفتند: و اِنَّ قَتیلَ الطَّفِّ مِن آلِ هاشِماَذَلَّ رِقاباً مِن قُرَیشٍ فَذَلَّتحَبیبُ رَسُولِ الله لَم یَكُ فاحشاً اَبانَت مُصیبَتُكَ الأنوفِ وَ جَلَّت؛ كشته دشت كربلا از بنیهاشم است، همان خاندانی كه سران [مشرك] قریش را خوار كردند و آنان چنین شدند. ای حبیب رسول خدا (ص) [هیچگاه] خطاكار نبوده ای. مصیبت تو [بر ما] سخت گران آمد و نیز گفتند: برای حسین، آن سَرور و سالار بگریید، كه در شهادتش موی سپید گشت و از جان باختنش اركان [شما] لرزید و ماه گرفته شد. كرانه آسمان از شامگاه تا بامداد به سرخی نشست و خورشید عالم تاب تیره و قیرگون گشت و همه جا ظلمانی گردید. او فرزند فاطمه است كه اینك همه خلایق به سوگ او نشستهاند. [بدان] اندوهی برای ما برجای نهادی كه هر كس آن را فراموش كند، سزاوار عذاب است.
همچنین نوشتهاند: آنگاه زنان بنیهاشم، نزد امّ هانی، عمه امام حسین (ع) رفتند و گفتند: ای امّ هانی، چه نشسته ای كه حسین با زن و فرزندش آهنگ رفتن دارد. امّ هانی نزد امام آمد و چون چشم حسین (ع) به وی افتاد، فرمود: آیا این عمّهام، امّهانی است؟ گفتند: آری. فرمود: عمّه جان، تو چرا با این حال آمدهای؟ گفت: چگونه نیایم، شنیدهام كه سرپرست مان از پیشم میرود؟ آنگاه گریست و برخی از اشعار پدرش ابوطالب را خواند.
سوگواری ام سلمه
چون امام حسین (ع) قصد خروج از مدینه كرد، امّ سلمه نزد آن حضرت آمد و گفت: از رفتن به عراق اندوهگین نیستم، چرا كه از جدّت شنیدم كه فرمود: فرزندم حسین، در سرزمین عراق در جایی به نام كربلا كشته میشود. امام به وی فرمود: مادرجان! به خدا سوگند، من نیز این مطلب را نیك میدانم و به ناچار كشته خواهم شد و هیچ راه گریزی ندارم، به خدا سوگند، كه میدانم در چه روزی كشته میشوم و چه كسی مرا میكشد و میدانم كه در كجا به خاك سپرده میشوم و میدانم كدام یك از اهل بیت و خویشاوندان و شیعیانم كشته میشوند. مادرم، اگر بخواهی قبرم را به تو نشان میدهم! آنگاه به سوی كربلا اشاره كرد و زمین چنان هموار و پست شد كه امام (ع) جای دفن و لشگرگاه و نیز جایگاه و محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد. در این هنگام ام سلمه بسیار گریست و كار حسین (ع) را به خداوند سپرد. پس امام فرمود: مادرجان! خداوند خواسته است كه مرا كشته و سربریدهِ ظلم و ستم ببیند و خواسته است تا عیال و قوم و كسانم را آواره و كودكانم را مظلومانه سربریده و اسیر و در بند ببیند كه فریاد دادخواهی برآورند و كمك و یاوری نیابند.
در روایت دیگری نقل شده، امّسلمه گفت: نزد من خاكی است كه درون ظرفی است و جدّ تو آن را به من سپرده. فرمود: به خدا سوگند، من همینگونه كشته میشوم و اگر به عراق نروم، باز هم مرا خواهند كشت، آنگاه مشتی خاك برگرفت و درون ظرفی نهاد و به امّسلمه داد و فرمود: این را همراه آن ظرف نگهدار و آنگاه كه پر از خون شدند، بدان كه من كشته شدهام.
امّسلمه و خداحافظی
آنگاه كه امام حسین (ع) مهیای حركت به سوی عراق شد، وصیت نامه، نوشته ها و دیگر چیزها را به امّ سلمه داد و گفت: آنگاه كه بزرگترین فرزندم آمد، آنچه به تو سپردهام، به او بسپار. مدتی بعد از این امام حسین (ع) به شهادت رسید و علی بن حسین(ع) نزد ام سلمه آمد و او آنچه را كه امام حسین (ع) به وی داده بود، به امام سجاد (ع) سپرد. در روایت دیگری آمده است: حسین (ع) وصیتی نوشت و آن را به امّ سلمه سپرد و آن را نشان امامت كسی قرار داد كه از وی آن را طلب كند و امام سجاد (ع) آن را درخواست و طلب كرد.
منابع:
۱-ابن قولویه، كامل الزیارات: ۹۶.
۲-مازندرانی حائری، معالی السبطین، ج ۱: ۲۱۴.
۳-راوندی، الخرائج و الحرائج، ج ۱: ۲۵۳.
۴-بحرانی، مدینة المعاجز، ج ۴: ۲۲۴.
۵-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴: ۲۳۱.
۶-طوسی، الغیبه: ۱۹۵.
نظر شما