گاهی تصور میکنم چرا در سالهای اخیر نسبت به همین گذشتههای نزدیک که صاحب همین قلم به یاد دارد، تأثیر رسانهها در انتقاد و یا تأیید و تمجید وقایع و مسایل جاری کشور، به طور محسوس کاهش یافته است. مثلاً دهها بار دهها رسانه از قاچاق انبوه کالاهای رنگارنگ مینویسند و هشدار میدهند که تأثیر این رویه تا چه اندازه هولناک خواهد بود. دقیق آدرس میدهند که ورشکستگی بسیاری از صنایع و رواج روز افزون بیکاری از این رهگذر است. اما آب از آب تکان نمیخورد. از بدهکاران بانکی میگویند. بدهکاران گردن کلفتی که با قلدری، گاه صدها و حتی هزاران میلیارد تومان به شبکه بانکی بدهکارند و کسی هم نمیتواند به آنها چپ نگاه کند. از رشوهخواری و فساد دستگاهها خبر میدهند و... با تمام این احوال، همه این پرده دریها هیچ کس را تکان نمیدهد.
انگار بخش تأثیرپذیر، دچار نوعی بیحسی شده، انگار کسی به این هشدارها وقعی نمیگذارد و ناچار در بر همان پاشنه میچرخد؟ چرا؟ شاید در پاسخ، توماری از دلایل را بتوان ردیف کرد. اما به گمان این قلم علت اصلی، بیاعتمادی مخاطب عام و خاص ما به این اخبار است.
روزگاری خبرهایی بسیار سادهتر و کم اهمیتتر و افشاگریهای بسیار معمولیتر، موجهایی عظیم را در جامعه مخاطب سبب میشد که امید اصلاح از آن میرفت و خطاکاران را میترساند، اما چرا این بیاعتمادی رایج شده است؟ بیشک علت مستند نبودن یا معتبر نبودن اخبار نیست، زیرا نظر به ارتباطات گسترده امروزی آن هم به برکت فضای مجازی، برخلاف گذشته، مخاطب خبر خیلی دقیقتر صحت و سقم آن را درمییابد و البته خیلی سریعتر هم. پس چرا باز هم فقط تماشاگر میماند و حتی گاه ترجیح میدهد اصولاً از شنیدن و مواجهه با این نوع خبرها دوری گزیند؟
چندی پیش در فضای مجازی و برخی از رسانهها، خبری درباره پسر شهید لاجوردی دست به دست شد مبنی بر اینکه در یکی از خیابانهای تهران با یک اتومبیل دیگر تصادف کرده. ایشان نقل کرده بود در مسیر معمول سرگرم رانندگی بود، اما خودرویی گران قیمت به رانندگی خانمی با ایشان تصادف میکند. به گفته ایشان آن خانم خلاف میآمده و اما پس از تصادف و با اعتراض ایشان، ناگهان در پی تلفن آن خانم، فردی مسلح خودش را به صحنه رسانده و کلتش را به رخ وی کشانده و سبب شده او از خیر خسارت و پیگیری ماجرا بگذرد. من نمیدانم اساس قصه چه بوده و قصد واکاوی آن را هم ندارم. از نقل این خبر منظور دیگری دارم.
فرزند شهید لاجوردی پس از این برخورد در فضای مجازی گلایهای کرده بود، زیرا خانم راننده گویا از وابستگان یکی از دولتمردان سرشناس بوده و طبیعی بود ایشان دلگیر شود و گلایه کند. در صحنه تصادف باید پلیس راهنمایی بیاید و آن را که مقصر است جریمه کند بنا نیست اگر ما از اقوام دولتمردان بودیم. نقض قوانین راهنمایی نیز برایمان مباح شود. در کمال تأسف برخی رسانههای مخالف آن دولتمرد سرشناس، چنان جنجالی از این ماجرا ساختند و آن را بهانه حمله به یک چهره و در ادامه یک جناح سیاسی ساختند که سرانجام فرزند شهید لاجوردی طاقت نیاورد و گلایه دیگری در فضای مجازی منتشر کرد و از آنها خواست به این رفتارشان پایان دهند!
تصور کنید دفعه بعد اتفاقی بدتر از این و بلایی سخت تر هم اگر بر سر ایشان یا دیگری بیاید از ترس سوءاستفاده جناح رقیب، جرأت نقل آن و پیگیری احقاق حق خود را هم نخواهد داشت. حالا متوجه شدید گیر کار کجاست؟ به جای اصلاح، بسیاری از خبر رسانهها با انگیزه مچگیری انجام میشود. بنابراین مخاطب آن را جدی نمیگیرد. این گونه است که طرح مهمترین معضلات کشوری تا حد دعواهای جناحی نزول میکند و مردم که حوصلهشان از این دعواها سر رفته است، اساسیترین خبرها را نیز جدی نمیگیرند.
با کمال تأسف برخورد مسؤولان هم اغلب با خبرهای حساس حوزه مسؤولیتشان از همین رهگذر است. یعنی وقتی انتقاد و ایرادی هر چند مهم در گستره مسؤولیت آنها طمع میشود، با این پیشفرض که از سوی رقیب و برای خراب کردن آنها طرح شده، از کنارش میگذرد و هیچ ترتیب اثری نمیدهند.
آخرین نمونهاش همین ماجرای تأسفبار نمایشگاه مطبوعات بود که در یادداشت پیشین هم به آن اشاره کردم. جمعی از رسانههای مهم و مؤثر کشور به نشانه اعتراض شرکت نکردهاند، زیرا کلی گلایه صنفی و انتقاد کاری (درست یا غلط) به شیوه مدیریت مطبوعاتی کشور داشتهاند.
اما وزیر مربوطه که باید با نگرانی این خبر را دنبال کند و علتش را بیابد، چون پیشاپیش همان تصور که گفتم را دارد، در پاسخ خبرنگاران با کنایه میگوید: عدم شرکت آنها ثلمهای به اسلام وارد نمیکند! شاید آن وزیر هم تقصیری ندارد، چون این رویه، بدبختانه در کشور نهادینه شده و انگار هیچ کس باور ندارد، ممکن است فرد یا افراد و رسانه یا رسانههایی باشند که مستقل و بدون توجه به جناح آن آقای مسؤول، مشکلی را مطرح و انتقادی را بیان کنند.
تداوم این روش و منش از یکسو مردم را بیتفاوت میکند و از سوی دیگر منتقدان را دلسرد میسازد. رسانهها و چهرههای مستقل در چنین فضایی بیشترین صدمه و آسیب را میبینند و مغضوب هر دو جناح میشوند و کم کم از پا در میآیند. بیایید نگذاریم کار به آنجا برسد که اگر رسید خیلی چیزها از دست میرود.
نظر شما