در تولید کالای ایرانی کمال بی‌دقتی، سودجویی، گرانفروشی، بی‌توجهی و نادان دانستن مردم ملاحظه می‌شود.

چرا مردم کالای ایرانی را نمی‌پسندند؟!

 به زور و ضرب وام 25 میلیون تومانی بانک مرکزی 110 هزار خودروی ایرانی انبار شده به مردم بی نوایی که آرزوی داشتن اتومبیلی دارند و خود و خانواده‌هایشان با حسرت به خودروهای دیگران نگاه می‌کنند فروخته شد، اما شاهد خواهیم بود که پس از چندی سیل شکایات خریداران به وزارت صنایع و جراید سرازیر خواهد شد. برای اثبات بی‌دقتی تولیدکننده ایرانی نگاهی به شیلنگ توالت ایرانی بیندازید که آب به چه صورتی از آن خارج می‌شود.

خبری کهنه مربوط به سال 1336 یعنی 56 سال پیش را در روزنامه اطلاعات آن زمان می‌خواندم. دیدم کارخانه روغن نباتی لادن که آن روزها نامش شاه پسند بود به عنوان جایزه خریداران قوطی روغن نباتی 2805 عدد جایزه به ارزش 50 هزار تومان به خریداران به قید قرعه داده است که عبارت بوده‌اند از 20 دستگاه چراغ توری کلماکس، 10 دستگاه رادیوشارپ، 150 دستگاه اجاق طباخی کلمن، 7 دستگاه چرخ خیاطی مارشال، 10 عدد یخدان کلمن، 48 عدد صندلی تاشو ارج، 45 قواره پارچه لباسی کازرونی، 15 تخته پتوی گلدار، 100 عدد پیراهن، 17 هزار کاموا، 10 سرویس کیک خوری، غذاخوری، چای خوری، قهوه خوری مارک مسعود (تولید ایران)، 24 عدد شکلات خوری مارک مسعود.

برای تشویق مردم به مصرف روغن نباتی و در رقابت با کارخانه روغن نباتی رقیب (قو) این همه جایزه می‌دادند.

پنکه میراث خاله منیر خانم عزیزم که 1335 خریداری کرده بود، هنوز در خانه یکی از فرزندانم، تابستان‌ها به کمک کولر می‌آید. یخچالی در حدود سال 1356 هنگام تغییر خانه خریداری کرده بودم. اکنون در سال 1394 همچنان سالم و پرتوان مشغول کار است.

شرکت‌ها و کارخانه‌های تولیدی کشور اغلب در سال 1358 که تب سوسیالیسم قلابی بالا گرفته بود و چپ‌ها و توده‌‌ای‌ها همواره انگ سرمایه دار بودن به دولت ضعیف بازرگان می‌زدند مصادره شد. در آن زمان می‌گفتند هر که سرمایه‌دار است طاغوتی است. در حالی که بسیاری از آن ثروتمندان از شاگرد دکان آهنگری و کفاشی و چمدان سازی یا داشتن تعمیرگاه خودرو در تهران و شهرستان‌ها کار خود را آغاز کرده و از اوستا حسن آهنگر به حاج حسن آزمایش و از محمود کارواش‌دار به محمود خیامی تبدیل شده بودند. کارخانه‌ها مصادره شد، اما کفش ملی که به اروپای شرقی و شوروی سابق کفش صادر می‌کرد، به روزگار کنونی دچار شد.

 امیرکبیر آن انتشاراتی بزرگ که برند زبان پارسی بود و 80 ویراستار در خدمت داشت و 2000 عنوان کتاب ماندنی در ایران و دنیا نشر داده بود، به حال کنونی افتاد که شنیده‌ام دخل و خرج آن با هم نمی‌خواند و در 12 آبان جشن 97 سالگی موجد فقید آن مرحوم عبدالرحیم جعفری را خانواده و دوستانش در هتل همای تهران برپا کردند.

 اکنون ایران انباشته از صادرات ترکیه و چین و اندونزی و مالزی است، تیغ ریش تراشی را از مصر می‌آورند، در مورد چای، برنج، قند و شکر و سیب زمینی چشممان به خارج است. شنیده‌ام ماهی‌های برزیل و گوشت یخ زده برزیل روی سفره‌هایمان است.

مرحوم عباس پرویز، استادم ادوکلن‌های خوشبویی به صورت خود می‌زد که وقتی سر کلاس می‌آمد عطرش مشام ما را می‌نواخت. فکر کردم آن مرحوم چون درس خوانده پاریس است ادوکلن فرانسوی با خود آورده است. از مرحوم استاد پرسیدم. هفته بعد سر کلاس به من که شاگرد مورد اعتماد و احترامش بودم یک شیشه کوچک ادوکلن کرب ساتن و کرب درشین داروگر هدیه کرد و با خشنودی گفت کار ایران است. مات و مبهوت هدیه استاد را گرفتم و تا 10 سال بعد آن ادوکلن را به چهره و لباس می‌زدم.

 ... آری! روزگاری نه چندان دور، برندهای ایرانی قابل احترام بودند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.