آقای آذری! این روزها کجایید و چه میکنید؟
در منزلم و به امور خانواده میرسم. به همسرم کمک میکنم و با نوههایم سرگرمم و خوش میگذرانم. سعی میکنم از فضای هنر دور نمانم، گاهی دوبله میکنم، به دیدن تئاتر میروم، خلاصه شادم و خودم را سرگرم میکنم، زندگی میکنم و خدا را شاکرم.
خوب است که امورتان میگذرد و گلایهای ندارید.
گلایه که نه، ولی ناراحتم از این که دیگر کار نمیکنم. منی که حدود چهل سال هر صبح جمعه مهمان خانههای مردم بودم و دلشان را با برنامه صبح جمعه با شما شاد میکردم الان باید بیکار در خانه بمانم. من هنوز میتوانم کار کنم.
چرا برنامه «صبح جمعه با شما» دیگر فعالیت ندارد؟
نمیدانم با چه تصمیمی این برنامه را تعطیل کردند. اصلاً ظاهراً همه برنامههای شاد رادیو را تعطیل کردهاند و حتی مرکز نمایش هم فعالیتی ندارد. به سعید توکل سردبیر و تهیه کننده برنامه «جمعه ایرانی» هم گفته شده بیایید برنامه داشته باشید ولی انتقاد نکنید، ازآهنگهای آرشیوی استفاده کنید و... خواستند به شکلی برنامه اجرا شود که با روحیه سعید توکل جور در نمیآمد، او هم نپذیرفت.
جداً حیفم میآید از پخش نشدن این برنامه. ما در این رادیو بهترینهایی مثل فرهنگ مهرپرور، منوچهر نوذری، مهین بزرگی،... را از دست دادهایم.
هنوز هم برنامههای رادیو را دنبال میکنید؟
بله برنامههای رادیو را دنبال میکنم. رادیو عشق من بوده و هست من جوانیام را در این راه گذاشتهام. چهل سال در رادیو فعالیت کردهام و هنوز هم آمادگی دارم که به رادیو برگردم. منی که الان آمادگی کار داریم چرا باید در خانه بنشینم؟
از دوستان آن برنامه از هنرمندانی مانند علیرضا جاویدنیا خبر دارید؟
بله با هم در تماسیم. اتفاقا چند شب پیش جاویدنیا تماس گرفت. او هم فقط هفتهای یک شب برنامه راه شب را دارد و تمام.
زمانی فعالیت تصویری هم داشتید.الان پیشنهادی برای بازی در سینما یا تلویزیون ندارید؟
باید از من بخواهند که بروم. الان خیلی از هنرمندان هم سن و سال من بیکارند. این قضیه باید درست برنامه ریزی شود که از همه هنرمندانی که مثل من هنوز توان کار کردن دارند استفاده شود. از پیشکسوتان و قدیمیهای این هنر آنطور که باید استفاده شود نمیشود. الان در تلویزیون سریالهایی ساخته میشود که گروه خاصی فقط کار میکردند. من نمیگویم چرا جوانان؛ آنها هم باید کار کنند ولی در کنار اینها ازتجربه هنرمندان پیشکسوت هم استفاده کنند.
ازچه زمانی وارد دوبله شدید؟
قبل از انقلاب در فيلمي به نام «آخرين لحظه» با صادق عاطفي و فرهنگ مهرپرور بازي ميكرديم. در آن زمان که صدابرداري سر صحنه نبود، عزتالله مقبلي مدیر دوبلاژ آن فیلم بود و ما را هم که میشناخت پیشنهاد داد ما خودمان بجای خودمان صحبت کنیم و این شد که پایمان به دوبله باز شد.
اجازه میدهید سری به خاطرات شما بزنیم؟ بد نیست ازآشناییتان با مرحوم فرهنگ مهرپرور بگویید.
زمانی که به دبیرستان میرفتم سالی یکی دو بار جشنوارهای در تالار فرهنگ برگزار میشود و از دبیرستانها میخواستند که اگر نمایشنامهای دارند بیاورند و اجرا کنند. در آن سال من با تئاتر«یعقوب لیث صفاری» و فرهنگ مهرپرور هم با یک پانتومیم به آن سالن آمده بودیم. از آنجا با هم آشنا و رفیق شدیم. بعد مدتی هم با دیدن آگهی که حسن خیاط باشی برای پذیرش بازیگر داده بود به تلویزیون رفتیم و فعالیتمان را شروع کردیم. بعد از آن هم با حسین خیاط به رادیو رفتیم.
چگونه ازمرگ آقای مهرپرور آگاه شدید؟
ظاهراً فرهنگ در منزل پسرعمویش مهمان بوده و برایشان برنامه اجرا میکرد که سکته مغزی کرد و او را به بیمارستان رسانده بودند. همسرش با من تماس گرفت که فرهنگ بستری شده و وقتی من رفتم مهرپرور در «آی سی یو» بود، حالش خوب نبود و بعد ازچند روز که در کما بود، از دنیا رفت.
ازخانوادهشان اطلاعی دارید؟
بله. فرهنگ دو دختر داشت که هر دو ازدواج کردهاند. همسرش نیز هنوز با ما درتماس است.
با منوچهر نوذری چگونه آشنا شدید؟
من در رادیو با شاهرخ نادری تهیه کننده «شما و رادیو» که کارگردانیاش را «حمید قنبری» برعهده داشت آشنا شدم. منوچهر نوذری کارهای من را در آن برنامه دیده بود و از من دعوت کرد که به گروهش که بزرگانی چون مرتضی احمدی، عزتالله مقبلی و... در آن فعالیت داشتند بروم. میگفت تو آدم با استعدادی هستی، هم میتوانی بخوانی هم بداهه اجرا کنی.
تا جایی که به خاطر دارم اجرای برنامه راه شب راهم داشتید؟
بله، يادش به خير، برنامه بسيار قوي و پرمخاطبي بود. پيدرپي و هرشب بود و در آن داستانهايي نظير خوشههاي خشم و نمايشنامههاي معتبر را ميخوانديم. اين برنامه از راديو دو پخش ميشد و مردم خیلی از این برنامه استقبال میکردند.
ما شما را همیشه خندان دیدهایم، رمز این سرزندگی و شادابی چیست؟
علاقهای که به همسر و بچههایم دارم. سالم زندگی کردهام و هیچ وقت هم هیچ مشکل جسمی نداشتهام.
نظر شما