پشت بام تهران، داستان زندگی آدمهایی است که هم به ما دور هستند و هم نزدیک. نزدیک از این جهت که شبیه آنها را در دور و بر خودمان میبینیم و دور از این بابت که نعمتالله به آنها رنگی داده که ایجاد فاصلهای میکند با مردم عادی.
مهمترین فاصله را نوع دیالوگگویی شخصیتها ایجاد میکند؛ آنها به جای صحبت کردن معمولی انگار که شعر میگویند.
وقتی هاله با مادرش (لعیا زنگنه) هم کلام میشود فاصلهای بین آنها و مادر و دختران واقعی وجود دارد. در دنیای واقعی چنین دیالوگهایی رد و بدل نمیشود. این فاصله را وقتی آهی با هاله، مامان طاهره با غیاث، اختر با غیاث و مامان طاهره و... صحبت میکند باز هم میبینیم.
همین فاصله مخاطب را از دنیای واقعی و سریالهای تلویزیونی به فیلمهای مسعود کیمیایی پرتاب میکند. نوع رابطه آدمها و حتی دیالوگهای آنها بسیار شبیه آن چیزی است که در آثار این کارگردان دیده میشود.
نکتهای که سالهاست درباره نوع نگاه و نگرش نعمتالله گفته میشود و خود او هم این را پذیرفته و گفته که بدش نمیآید پیرو و مقلد سبک کیمیایی باشد. این تقلید از استاد، جهت داستان را به سمت خشونتی پنهان و آشکار هم برده است. نشانهای که یکی از ویژگیهای پررنگ آثار کیمیایی است.
مثل جاهلهای دهه 40
در پشت بام تهران، اختر نمدزن منفیترین شخصیت داستان و در عین حال موتور محرک داستان است؛ زنی جوان که با استفاده از خشونتی مردانه به خواستههای خود میرسد، حتی به عشق خود.
آزاده صمدی نقش اختر را خوب بازی میکند و آنقدر در این نقش فرو رفته که بیننده بدون هیچ تردیدی او را باور میکند و میپذیرد که اینچنین زنی هم در جامعه ما وجود دارد، زنی معتاد و عاشق که بزرگترین ضربه را از پدر خود دیده است، اما اختر زمانی که شروع به صحبت میکند و رودرروی دیگر شخصیتها دیالوگهای خود را میگوید از بیننده دور میشود! یک زن جوان خلافکار هر چند هم زخم خورده و کینهای باشد مثل مردها و جاهلهای دهه 30 و 40 صحبت نمیکند.
نوع دیالوگهای مامان طاهره را میتوان باور کرد چون سنش از بقیه بیشتر است و به دورهای خیلی قبلتر تعلق دارد که شاید این گونه صحبت کردن آن زمان باب بوده است.
غیاث را هم مامان طاهره بزرگ کرده و او را هم میتوان باور کرد که علاوه بر تأثیر از مادربزرگ از محیط کار مردانه هم متأثر است، اما نمیتوان قبول کرد آهی مثل جاهلها صحبت کند و به جای دیالوگ شعر بگوید؛ همانگونه که نمیتوان هاله و مادرش را باور کرد.
سعید نعمتالله تاکنون برای کارگردانانی از جمله سیروس مقدم و محمدمهدی عسگرپور فیلمنامه نوشته است. بیشترین متنها را برای مقدم نوشته که جزو بهترین آثارش هم شدهاند؛ سریالهای رستگاران، زیرهشت، دیوار، میکائیل، مدینه و...
مقدم در کارگردانی سبک خاص خود را دارد؛ نماهای او معمولاً حرکتدار هستند و از زوایای غیرمتعارف گرفته میشوند تا بیننده را بیشتر درگیر داستان کنند.
امضای کارگردان کجاست؟
بهرنگ توفیقی کارگردانی است با چهار سریال که اولین آنها یعنی مسیر انحرافی مخاطبان زیادی در ابتدای راه جذب کرد. حواشی زیادی قبل از پخش این سریال منتشر شد که از شباهت مسیر انحرافی با سریال «لاست» خبر میدادند اما از قسمت سوم، سریال به سمتی رفت که همه گمانهزنیها و حواشی پیرامون آن رنگ باخت و در نهایت نتوانست موفق شود.
دو سال قبل توفیقی سریال انقلاب زیبا را مقابل دوربین برد؛ سریال ساختاری تقریباً محکم داشت و نشان میداد که کارگردان اصول ساخت یک سریال معمایی را میداند. این سریال هم به دلیل نوع روایت داستان و شکست زمانها مخاطب ویژه داشت.
پشت بام تهران ولی نه نوع روایت مسیر انحرافی را دارد و نه سبک و سیاق انقلاب زیبا را! اما به شدت متأثر از نوع کارگردانی سیروس مقدم است. شاید به این دلیل که نعمتالله در زمان تصویربرداری سر صحنه است و نوع دیالوگگویی و بازی بازیگران را هدایت میکند و باز هم شاید به همین دلیل است که پشت بام تهران با سریالهای انقلاب زیبا و مسیر انحرافی فاصله دارد و نمیتوان امضای توفیقی را در آن دید.
پشت بام تهران برای این کارگردان میتواند تجربهای باشد که یا ادامهاش میدهد یا نمیدهداما آنچه مهم است، تفاوت و فاصله سریال پشت بام تهران با دیگر آثار تلویزیونی است.
سریالی پر از فراز و فرود و حرکت که بیننده را ترغیب میکند داستان آن را پیگیری کند و ماجرای چند خانواده از هم پاشیده و جوانهای سرگردان در دنیای امروز را تماشا کند.
نظر شما