او امسال جایزه معتبر قلم زرین را از سوی انجمن قلم ایران برای نگارش رمان به یاد ماندنی «مفتون و فیروزه» که درباره انقلاب اسلامی در مشهد است دریافت کرد. همچنین برای چهارمین بار جایزه کتاب سال رضوی را برای رمان «غریب قریب» از جشنواره بینالمللی امام رضا(ع) دریافت نمود. برای او که بیماراست شفای عاجل آرزو میکنیم.
بسیاری میگویند بدلیل وقوع جنگ تحمیلی درفاصله کوتاهی بعد از انقلاب، ادبیات انقلاب در زیر سایه ادبیات دفاع مقدس قرار گرفته و این ژانر مغفول واقع شده است. نظر شما چیست؟
مطالعات من چنین نمیگوید، من جایی گفتم و هنوز هم میگویم ادبیات انقلاب بخش شهید شده ادبیات متعهد است، اما مفهوم آن این نیست که نویسندگان ما به این نوع ادبیات نپرداختهاند. برعکس دارایی ادبی ما درباره انقلاب اسلامی کتابخانه قطوری است. اما بحث من جای دیگری است. ادبیات انقلاب در مورد کتابها درست مثل فیلمها وسریالهای ما سرشار از تهییج و میتینگوار است. لوکیشن و اوراق هویت ندارد و از انقلاب و برکات و کنشهایش در ادبیات وهنر دور شدهایم!
شما برای نوشتن رمان «مفتون و فیروزه»، شش سال زمان صرف کردید. شاید دلیلی که نویسندگان کمتر به ژانر رمان انقلاب توجه کردهاند همین تحقیق و پژوهشی باشد که آثار این ژانر میطلبد.
ادبیات مأخذ خود را از نگاه و تخیل ادبی نویسنده میگیرد و بنیادش ادبیات شفاهی و در بین مردم بودن و به کنشمندی حوادث رفتن است. ذهن غیرپروپاگاندای مصرفی، آرتیستیک بودن وقلم خلاق داشتن است. اسناد، عکس هستند و نگاتیو نیاز به ثبوت و پزتیو شدن دارد. «مفتون و فیروزه» برای من حکم وصیتنامه ادبی دارد. من با کسانی که حافظه ادبی ندارند یا میخواهند ادبیات دستوری را تبلیغ کنند، حرفی ندارم. رمان، رونویسی از اسناد نیست بلکه نیازمند نقاشی از عکس و سند است. ادبیات با کلمه و نثر ساخته میشود و کشف بزنگاه و حادثه این رویداد ادبی را ماندگار میکند اما زاویهدید هوشمند میطلبد. اینها را به پژوهش چندساله و چندبارنویسی و از نونویسی ادبی و بازخورد خوانشِ اهل فضل اضافه کنید. مشکل این است که رسانه ملی و وظیفهمند ما هنوز با این پرسش روبهرو نشدهاست که چرا انقلاب اسلامی در ویترین سینما و تلویزیون، سریال و فیلم ندارد. مفتون و فیروزه یک ادبیات - سینماست. پیشنهادی به همه است، چه خواننده و چه تولید کننده. اما متأسفم که نمیخواهند ادبیات انقلاب از شعار به تولید ادبی هنری برسد. نمیتوان از دل رونویسی ازاسناد و حوادث، رمان نوشت یا فیلم و سریال ساخت!
جشنوارههای موضوعی مثل جشنواره داستان انقلاب چقدر در تولید این ادبیات موثر بودهاند؟
کنشمندی در هر جشنواره ادبی در هر شکلش از بدنه ادبیات جدا نیست. مقصود ازکنشمندی، تاثیرگذاری آن بر پهنه و باند ادبیات داستانی است. به هر صورت این جشنوارهها برگزار میشود اما رویداد است. کاشف نیست. کشف در یک جشنواره ادبی باید مبنای یک نظم ادبی باشد. من به امضای مدیر و داوری که کتاب یا داستانی را انتخاب میکنند خیلی اهمیت میدهم. نویسنده باید بتواند سالهای بعدهم به این امضا و انتخاب افتخار کند و نه عادت. در حقیقت نویسندههای معتبر هستند که به جشنوارهها اعتبار میدهند و هیچ نویسنده آماتوری بعد از اینکه در جشنوارهای جایزه میگیرد محصول ادبیاش تکرار نمیشود درصورتیکه نویسنده حرفهای بدون جشنواره هم حیات ادبی دارد. بسیاری از منابعی که برای نوشتن رمان انقلاب قرار است به نویسندهها کمک کند از بین رفتهاند، و بسیاری هم باقی ماندهاند.
چه اتفاقی باید رخ دهد تا نویسندهها سراغ این منابع موجود بروند و از آنها استفاده کنند؟
من لوکیشن و معماری را به این منابع اضافه میکنم. اسناد تاریخی و شفاهی مانند مستندات هستند و نه کشف اسرار درونمتنی رمان. مستندات تخیل ادبی را نمیسازند. هر اقتباس نیازمند یک هوش دلربای ادبی است. روزی صدها کتاب با تیراژ پانصد و هزار نسخه خارج ازحوزه برندسازی و بدهبستانهای رسانهای منتشر میشود، اما تاکنون کتابی به تیراژ «کشتی پهلوگرفته» و«آفتاب در حجاب» آقای شجاعی رسیده است؟ این دو کتاب حکم مأخذ گرفتهاند ومن آثار بیشمار و مطرح شدهای را میتوانم نام ببرم که وامدار کتابهای آقای شجاعی هستند. چرا؟ چون در این آثار رنج مقدس به واسطه هنرنویسنده با یک آمیختگی دانش و هوش و نثر ممتاز و جذبه شهود همراه شده است. ما نویسندگان به خاطر هوش دلربایی که داریم نویسنده وآفرینشگریم. خیمه ما کاغذ وکتاب است. تخیل ادبی رمان را میسازد واقتباس قدسی، تخیل مقدس میخواهد. ما کاشفان کلمه وتخیل باید بدانیم مستندات، مشاهدات، لوکیشنها، اتمسفر وروایات شفاهی دستمایه هستند، نه اصل. نویسنده باید بداند و بتواند فضای غنی مستندات را تبدیل به اثر ادبی داستان کند. داستاننویسی نه تنها ریشه تئاتر، سینما، ادبیات و فرهنگ، که ریشه خود تجربه زندگی است. نویسنده و خواننده داستان با خودِ اساطیریاش وحقایقی که در آنجا بازنمایی میشوند، تماس برقرار میکند. اگر تماس ما با اسطورههایمان قطع شود، این خطر هست که تماسمان با خودمان قطع شود. جامعه معاصر جامعهای تجزیه شده وتکهتکه است واغلب ما را از هسته مرکزی یا روحمان جدا می کند. به رغم همه پیشرفتی که داشتهایم، چیزی را از دست دادهایم که در فرهنگ های کهن گرامی بود، یعنی اتصال با روح. هر کتاب باید یک پیشنهاد به جامعه ادبی بدهد. یعنی جایی تازه را کشف کند. فضایی تازه. نشانی وآدرس را نویسنده میسازد ومیدهد ونه اقتباس. مستندات شاهدان ادبیات هستند اما شما بواسطه حضور دریک رویداد نویسنده نمیشوید، بلکه فقط راوی آن خواهید بود ویا قهرمانِ مشاهده وحضور. اما نویسنده ازمشاهده وحضور شما در یک بزنگاه داستانی با زاویه دید وطرح وپلات دوباره، رویدادی خلق میکند. نوشتن آیا همان عکسبرداری است یا تبدیل به نقاشی؟! نقشآفرینی قهرمان در یک رمان اتوبیای یک جهان آفریده شده توسط نویسنده است با قراردادی وپیش فرض به خواننده که، تو داری رمان میخوانی. نویسنده کاشف رویدادهاست!
نظر شما