به باور او، بعد از اینکه کنکور برای جوانان و خانوادهها اینقدر پررنگ و پراهمیت شد، نظام تعلیم و تربیت ما تا سطح دیپلم، بجای اینکه هدفش آشنایی دانشآموزان با مهارتهای اجتماعی باشد، رقابتی برای مهارت تستزنی شد.
امینی تاکید میکند: مهارت تستزنی به هیچ دردی نمیخورد و گره از کار کسی باز نمیکند. برای چهار ساعت کنکور دادن، دوازده سال عمر فرزندان ما را در مدرسه تلف میکنند.
فقط برای اضافه حقوق و ارتقای پایه
او در شعر طنز «دکتربازی» با صراحت به این ماجرا طعنه زده است. امینی میگوید: در هیچ کجای دنیا به غیر از پزشکها، بقیه افرادی را کهPHD دارند با پیشوند دکتر صدا نمیزنند ولی اینجا اسم اشخاص فراموش میشود ولی دکتری آنها نه! این خیلی بد است یعنی اگر کسی دکتر نبود، سواد ندارد؟ حتی کسانی که تحصیلات حوزوی دارند، به سمت گرفتن مدارک دانشگاهی تمایل پیدا کردهاند، در حالیکه ارزش تحصیلات حوزوی بالاتر است.
وی با بیان اینکه نظام بازار کار ما چندان مبتنی بر کارآفرینی و تولید ثروت نیست، عنوان میکند: به همین دلیل بسیاری از دانشآموختگان، مدرکشان به شغلشان کمکی نمیکند، فقط با این مدرک به حقوقشان اضافه میشود. یکی فوقلیسانس جغرافیا دارد و در حسابداری مشغول بکار است، وقت و بودجههای دولتی برای تحصیل این فرد تلف شده اما چون فوقلیسانس دارد، حقوقش بالاتر میرود.
ارزیابی بر اساس کارآیی باشد
به باور امینی نه فقط در رشته زبان و ادبیات فارسی که در بسیاری از رشتههای دانشگاهی مازاد بر تقاضای جامعه، دانشجوی دکتری پذیرش میشود. او دلیل این امر را چنین توضیح میدهد: نظام اداری و اقتصادی ما بر اساس کارآیی، افراد را ارزیابی نمیکند، بلکه انتخاب براساس مدرک تحصیلی است. این اشکال وجود دارد، بین معلم دیپلمه با سابقهکار چشمگیر و معلم فوقلیسانس بدون سابقه کار، والدین دومی را ترجیح میدهند.
او میگوید: این همه جمعیتی که به عنوان دانشجو در دانشگاهها داریم همه بدنبال دانش نیستند و از بدحادثه دانشجو شدهاند. در هیچ جای دنیا، صددرصد جوانهایی که از تحصیلات عمومی دانشآموخته میشوند، وارد دانشگاه نمیشوند. آنهایی که واقعاً عاشق دانش هستند دانشجو میشوند و بقیه جذب بازار کار میشوند. در حالیکه در کشور ما چون بازار کار، ظرفیت پذیرش جوانان را ندارد آنها را به سمت دانشگاه میفرستند تا مدتی سرشان گرم شود.
از بد حادثه دانشجو شدند
ما با نسلی از جوانان مواجهیم که علاقهای به دانش و پژوهش ندارند و به اجبار خانواده یا شرایط اجتماعی، وارد دانشگاه شدهاند. امینی با بیان اینکه از جمعیت چند میلیونی دانشگاهی کشورمان شاید فقط 10درصد شایستگی دانشجو و استاد بودن را با شرط علاقهمندی به علم دارند، یادآور میشود: متأسفانه کسانی که اهلیت کار علمی و پژوهشی ندارند در نظام دانشگاهی به عنوان مدرس و دانشجو مشغولند و نمیگذارند علاقهمندان به دانش با سرعت حرکت کنند، بلکه آنها را هم متوقف میکنند.
به گفته این فعال فرهنگی، راه نجات تعلیم و تربیت و فرهنگ ما این است که کنکور را بردارند و ارزیابی مدرک تحصیلی در نظام اداری هم برداشته شود، یعنی اعلام کنند که نظام اداری، مدرک تحصیلی را ارزیابی نمیکند، بلکه هر کسی بر اساس کارآیی، استخدام میشود و ارتقاء میگیرد، بنابراین تمام کسانی که برای مسأله شغلی و مالی دنبال کنکور و مدرک هستند، میروند پی کار خودشان و فقط کسانی میمانند که علاقهمند به علم هستند.
عدهای سرگرم دکتربازیاند
در پایان بخشی از شعر طنز امینی را مرور میکنیم: عابران هر خیابان دکترند/ دانههای برف و باران دکترند/ هم وزیران هم مدیران دکترند/ بیشتر از نصف ایران دکترند/ هرکه پستی دارد اینجا دکتر است/ دیپلم ردیست، اما دکتر است/ هرکه شد محبوب از ما بهتران/ هرکه شد منصوب بالا دکتر است/ هرکه رد شد از در دانشکده/ یا گرفته دکتری، یا دکتر است/ شعر نو مدیون دکترها بوَد/ تو ندانستی که نیما دکتر است؟/ شاعر تیتراژهامان دکتر است/ مجری اخبار سیما دکتر است/ بیسبب افسردهای، غم میخوری/ سرزمین ماست مهد دکتری/ من نگویم، شاعران فرمودهاند/ رخش و رستم هردو دکتر بودهاند/ گرچه باشد قصهها پشت سرش/ دکتری دارند ملا و خرش/ شاعران از رودکی تا عنصری/ بیگمان دارند هر یک دکتری/ حافظ و سعدی و خواجو دکترند/ سروقدان لب جو دکترند/ وحشی و اهلی و صائب دکترند/ تاجر و دهقان و کاسب دکترند/ عالمان را خود حدیثی دیگر است/ حجتالاسلام دکتر بهتر است/ بحثهای جعل مدرک نانبریست/ بهترین سرگرمی ما دکتریست/ عدهای مشغول دکترسازیاند/ عدهای سرگرم دکتربازیاند.
نظر شما