قبول! ایران ما همواره معدن استعداد و فرهنگ و ادب و... بوده است، اما در دورانی که به تصور خیلیها دغدغه زنان ایرانی از خانهداری و «نخود و لوبیا» فراتر نمیرفت، زنان نقش و جایگاه چندانی در ساختار اجتماعی و سیاسی جامعه نداشتند و عرصه شعر و ادب نیز در قبضه مردانی بود که درگیر تلاطم و توفانهای سیاسی – اجتماعی بودند و روشنفکرانشان نیز در یأس و ناامیدی دست و پا میزدند، حضور شاعری مانند «پروین» که دغدغههای عمیق انسانی، اخلاقی و اجتماعی دارد، حیرتآور است.
همهاش استعداد ذاتی نبود
اسفند ماه سال 1285 در تبریز به دنیا آمد و خانواده نامش را «رخشنده» گذاشتند؛ البته توجه کردید که اغراق نکردیم و مثل شرح حال نویسها نگفتیم: « از مادر، شاعر به دنیا آمد...». جدای از استعداد خدادادی و علاقه و پشتکار خودش، شرایط خانوادگی مناسبی برای شاعر شدن داشت. پدرش «یوسف اعتصامی» نویسنده و مترجم و به قول قدیمیها مردی فاضل بود و صاحب خط و قلم. دستی در فقه، منطق، کلام و حکمت داشت و خوشنویسی تمام و کمال بود.مادرش، اخترالملوک، فرزند میرزا عبدالحسین قوام العداله (شاعر دوره قاجار) و زنی باسواد و مذهبی بود. با این تفاسیر حیف نیست تأثیر این پدر و مادر با فضل و ادب را در شاعر شدن «پروین» نادیده بگیریم، بخصوص که خانه پدری محفل و پاتوق ادبی افرادی چون ملک الشعرای بهار، دهخدا و... بود.
«رخشنده» پنج ساله بود که پدرش نماینده مجلس شد و خانواده به تهران کوچ کرد. درس خواندن را نزد پدر آغاز کرد، فارسی و انگلیسی مقدماتی را آموخت و بعد وارد مدرسه آمریکایی دخترانه شد. سال 1303 دانشآموخته شد اما مدرسه را ترک نکرد بلکه دو سال دیگر ماند و ادبیات فارسی و زبان انگلیسی تدریس کرد.
نوشتهاند نخستین شعرهایش را در 7 سالگی گفته است، یعنی زمانی که پدر و مادر بخوبی همراهیاش میکردند، بخصوص پدر که وزن و قافیه را به او آموخته بود و همیشه به تمرین و سرودن تشویقش میکرد.
برخی از بهترین اشعارش مربوط به 11 تا 14 سالگی اوست. با این همه هنوز کسی او را با نام «پروین» نمیشناخت و بعدها نام خود را از «رخشنده» به پروین تغییر داد.
دیوانی که دیر چاپ شد
بیشتر از 20 سال بود که شعر میگفت اما پدر با همه حمایتهایش، چاپ دیوان اشعارش را به خاطر اوضاع نامناسب آن دوره صلاح نمیدانست تا اینکه پروین در سن 28 سالگی با پسر عموی پدرش که رئیس شهربانی کرمانشاه بود، ازدواج کرد. ازدواجی که معلوم نیست از روی مصلحت خانوادگی بود یا اجبار پدرانه و یا تصمیم شخصی؛ هرچه بود «فضل الله اعتصامی» و «پروین» دو وصله ناجور بودند که ممکن نبود کنار هم بمانند. دختری که از محیط آرام، اخلاق مدار و فرهنگی خانواده اش به خانهای پا گذاشته بود که هیچگاه از بوی تریاک و الکل و تندخوییهای همسر خالی نبود، مدتی بعد از همسر جدا شد. پس از این جدایی بود که پدر به چاپ دیوان اشعار او رضایت داد. نخستین بار چاپخانه مجلس شورای ملی این دیوان را با مقدمه ملک الشعرای بهار چاپ کرد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت.وزارت معارف به همین دلیل به پروین نشان علمی اهدا کرد. دیوان چاپ شده، همه اشعار پروین نبود. بسیاری را که نمی پسندید به دست خودش پیش از اینها سوزانده بود. بخشی دیگر از اشعارش نیز پیش از این در مجله بهار و ... چاپ شده بود.
دعوت به دربار، نشان لیاقت و
باقی قضایا
سال 1315 دولت به پروین، مدال درجه 3 لیاقت داد. بسیاری نوشتهاند او از پذیرفتن مدال سر باز زد و حتی آن را پس فرستاد. برخی نیز اینجا و آنجا و در تحقیقاتشان نوشته اند پروین این مدال را پس نفرستاد بلکه هیچگاه از آن در مراسم رسمی، محافل عمومی و ... استفاده نکرد. پیش از این نیز برای درس دادن به ملکه و ولیعهد به دربار رضا شاه دعوت شده بود و نرفته بود. چند سالی است که میان پروین دوستان و برخی از تاریخنویسان و بر سر روحیه ظلم ستیزی «پروین» و ماجرای مدال و دعوت به دربار و... اختلاف نظر است. دامنه این اختلاف تا به تحلیل و نقد خلق و خوی پروین و عقاید شخصی و سیاسیاش کشیده شده است. با این همه پروین بیش از آنکه زنی مبارز و ظلم ستیز باشد و یا علاقهمند به سیاست باشد، شاعری است که اشعارش مملو از مضامین اخلاقی است؛ البته انتقاد از بی عدالتی، احیای حقوق مظلومان، مساواتطلبی و گاهی نقد سیاسی نیز در اشعارش دیده میشود.
رهبر معظم انقلاب پس از خواندن شعری از پروین در اظهار نظری جالب در این باره میگویند: «...شاعری که سعی میشود چهرهاش پوشانده شود! به او شاعر نخود و لوبیا میگفتند تا فروغ را بالا ببرند و پروین را خُرد کنند... البته راجع به فروغ نظر نامناسبی ندارم... اما برای اینکه او را بالا ببرند در این اواخر بر سر پروین میزدند در حالی که رتبه شعری پروین بالاست...».
و اگر مرگ نبود...
سال 1320 برادرش داشت مقدمات چاپ دوم دیوانش را فراهم میکرد که پروین به حصبه مبتلا و بستری شد. گفته اند پزشک معالجش کوتاهی کرد. شبی که حال پروین بد شده بود کالسکه را دنبالش فرستادند، اما پزشک بر بالین بیمار نیامد. پانزدهم فروردین 1320 ستاره عمر «اختر چرخ ادب» خاموش شد. او را در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) و در آرامگاه خانوادگی «اعتصامیها» به خاک سپردند. شعری از او یافتند که نوشته بود :این قطعه را برای سنگ مزارم سرودهام: این که خاک سیهاش بالین است/ اختر چرخ ادب پروین است...
دولتیها که به او مدال لیاقت داده بودند هرگزبرایش مراسم و بزرگداشت نگرفتند! ظاهراً به کسی نیز اجازه برپایی بزرگداشت ندادند. تلگراف محرمانه فرمانداری قم به وزارت کشور در 18 فروردین 1320 نشان میدهد دستگاه امنیتی رضاخان بشدت نسبت به پروین حساس بوده است. نخستین بزرگداشت رسمی و علنی برای او، در سالروز درگذشتش در سال 1321 به وسیله دوستان و علاقهمندانش برگزار شد. آن روزها رضاخان دیگر در قدرت نبود و پسرش محمدرضا، شاه شده بود.
نظر شما