ذوالقرنین، نامی قرآنی است که فقط در سوره کهف به کار رفته است. داستان ذوالقرنین در پاسخ به سه پرسشی است که یهود به مشرکان یاد دادند تا از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بپرسند و بدین وسیله او را در دعوی نبوتش بیازمایند. دو پرسش دیگر ـ به طوری که در روایات آمده ـ در مورد داستان موسی و آن همسفر جوان اوست و دیگری داستان اصحاب کهف است.
با رجوع به تفسیر نورانی المیزان، جلد 13، صفحات 496 تا 544 میتوان به طور مفصل از زوایای مباحث طرح شده در مورد ذوالقرنین با خبر شد.
علامه طباطبایی رحمت الله معتقد است، اختلافات زیادی که در مورد داستان و شخص و مأموریت ذوالقرنین وجود دارد، خالی از دسیسه و دستبرد و جعل و انحراف نیست و روی این دسیسه را متوجه یهود و عوامل یهود در دل اسلام میداند. به متن زیر دقت کنید:
«... از همه مطالب غریب تر، روایاتی است که علمای یهود که به اسلام گرویدند ـ از قبیل وهب بن منبه و کعب الاحبار ـ نقل کرده و یا اشخاص دیگری که قراین به دست میآید از همان یهودیان گرفته اند، نقل کرده اند... ناگزیر به برخی از جهات اختلاف آنها اشاره کرده و میگذریم.
از جمله اختلافات، اختلاف در خود ذوالقرنین است که چه کسی بوده است؟ بیشتر روایات بر آنند که از جنس بشر بوده و در بعضی از آنها آمده که فرشتهای آسمانی بوده و خداوند او را به زمین نازل کرده و هرگونه انجام سبب و وسیله ای در اختیار او قرار داده است؛ در بعضی از کتابهایشان چاپ کردهاند... مثلاً جاحظ در کتابش به نام «الحیوان» گفته، ذوالقرنین مادرش از جنس بشر بوده و پدرش از ملایکه بوده است!
و از آن جمله اختلاف در این است که وی چه سمتی داشته است. در بیشتر روایات آمده که ذوالقرنین بنده ای از بندگان صالح خدا بود، خدا را دوست میداشت و خدا هم او را دوست میداشت، او خیرخواه بود و خدا هم در حقش خیرخواهی کرد. در بعضی روایات دیگر آمده که محدث بوده، یعنی ملایکه در نزدش آمد و شد داشته و با آنها گفتو گو میکرده و در بعضی دیگر آمده که پیغمبر بوده است.
همین طور اختلاف در اسم او مطرح است. از جمله عیاض، اسکندر، مرزیا فرزند مرزبه یونانی از دودمان یونن فرزند یافث بن نوح، مصعب بن عبد الله از قحطان؛ صعب بن ذی مرائد، اولین پادشاه قوم تبع (یمنی ها) معروف به ابوکرب و در بعضی روایات عبد الله بن ضحاک بن معد و همچنین اسامی دیگر که آنها نیز بسیار است.
اختلاف بر اینکه چرا به او ذوالقرنین میگویند؛ اینکه به خاطر دعوت قومش به خدا، ضربه هایی که به او زدند، شکافهایی در پیشانی اش به وجود آمد و اینکه دو بار غیبت داشت و سپس برگشت، اینکه خدا سبب و اسبابی به او داد که شرق و غرب زمین در ید قدرت او باشد، اینکه او کشته شد و سپس بازگشت و به سوی قومش بازگشت و دوباره دعوت به خدا کرد و برای بار دوم به قتل رسید و دوباره باز گشت و به آسمان رفت و با اسباب و وسایل کامل بازگشت و اینکه خدا نور و ظلمت را برایش مسخر کرد و چون در زمین نازل شد، به سیر و سفر و دعوت مردم به سوی خدا پرداخت، اینکه او دو قرن در شرق و غرب زمین حکومت کرده است و اینکه در خواب دید از دو لبه آفتاب گرفته است. خوابش را این طور تعبیر کرده اند که مالک و پادشاه شرق و غرب عالم میشود و بعضی دیگر گفته اند که وی دو دسته مو بر سر داشت و بعضی گفته اند که چون هم پادشاه روم و هم فارس شد و گفته هایی از این دست.
همین طور اختلاف در زمان زیستن او و قوم یاجوج و ماجوج و محل ساخت سد و مدت سلطنت او و ... .
دیدگاههایی در مورد ذوالقرنین
الف) عدهای میگویند، سد ذکر شده در قرآن، همان دیوار چین است و سازنده آن «شین هوانک تی»، پادشاه وقت چین است.
ب) برخی گفتهاند، این سد را «بلینس»، یکی از ملوک آشور ساخته
ج) در کتاب روح المعانی نوشته شده: ذوالقرنین همان «فریدون بن اثفیان بن جمشید» پنجمین پادشاه پیشدادی ایران است.
د) برخی میگویند، ذوالقرنین همان «اسکندر مقدونی» است.
فخر رازی و بوعلی سینا این نظر را قبول و آن را نقل کرده اند. البته در بین این چهار نظریه، نظر اسکندر از همه بیشتر قابل قبول است، ولی علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) با دلایل و شواهد و مستنداتی که در تفسیر المیزان آورده است، این نظریه را که ذوالقرنین همان اسکندر است، رد میکند.
ه) عدهای برآنند که او را فردی عرب معرفی کنند و او را یکی از این دو نفر «مصعب بن عبدالله» و یا «صعب بن ذی المرائد» معرفی کنند. البته اسمهای دیگری هم مطرح است که از ذکر آنها میگذریم.
و) بعضی دیگر گفته اند ذوالقرنین همان «کورش»، یکی از ملوک هخامنشی در فارس است... .
علامه طباطبایی اسناد و مدارکی برای قول آخر نقل میکنند و دلیلی برای رد هیچ کدامشان نمی آورند.
این روش بحث علامه اگرچه تأییدی به صراحت بر اینکه کورش و ذوالقرنین یکی هستند، ندارد، ولی برای کسانی که به روش بحث علامه آشنا هستند، کاملاً واضح و آشکار است که علامه این قول را پذیرفته و دیگر اقوال را در این زمینه محل تردید میداند.
در آینده به برخی از مستنداتی که علامه طباطبایی برای این ادعا که ذوالقرنین همان کورش است، در ذیل آیات 83 تا 102 سوره مبارکه کهف در جلد 13 المیزان نقل کرده اند، اشاره خواهیم کرد.
مخاطبان ارجمند میتوانند پرسش های دینی خود را به شماره 300072309 پیامک کنند.
نظر شما