تدابیر رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی) در مدیریت این بحران به نحوی که هم جایگاه مقاومت را در منطقه حفظ کند و هم از گسترش بحران به کشور ما جلوگیری کند، یکی از دقیقترین طراحیهای استراتژیک در نیم قرن اخیر محسوب میشود. جزئیات این تدبیر راهبردی را در گفتوگو با شاهد عینی تحولات این سالها در سوریه و عراق پیمیگیریم.
یکی از مباحثی که در خصوص شخصیت رهبر معظم انقلاب مطرح هست، بحث «مدیریت» ایشان است. حالا فارغ از آن توانمندیهای علمی و شخصیتِ جهادی که ایشان دارند و مبارزاتی که ایشان داشتند و حضورشان در صحنههای مختلف انقلاب و بعد از آن، جایگاه رهبری ایشان چه نقشی در مدیریت صحیح نظام به سمت اهداف اسلامی داشته و فکر میکنید که این نقش با توجه به اینکه مسؤولیتهای اجرایی در کشور توزیع شده، آیا آن نقشی که ویژه ایشان است و برای ایشان در نظر گرفته شده، توسط ایشان درست انجام میشود یا نه؟
نقش مقام معظم رهبری از دو جهت قابل بررسی است؛ یکی از بعد مسایل داخلی کشور و دیگری از زاویه فضای بینالمللی.
در بعد داخلی میدانیم که بعد از رهبری مقام معظم رهبری، شرایط تنش و تشنج، خیلی زیاد پیش آمد و فتنههای متعددی در جامعه روی داد. همچنین اختلافاتی که در بین گرایشهای مختلفی که در کشور وجود دارد را واقعا ایشان به خوبی جمع کردند. ایشان به گونهای عمل میکنند که خودشان «جناح» نمیشوند؛ جهت نمیشوند. آن حالت چترگونه را کاملاً توانستهاند حفظ کنند. اگر تصور کنیم که مقام معظم رهبری در این دوران نبودند، با این اختلافاتی که تابه حال پیش آمده، اصلاً اثری از انقلاب باقی نمیماند. یا اینکه هرج و مرجهای بسیار تندی پیش میآمد، یا بعضیها انقلاب را در طبق اخلاص میگذاشتند و به آمریکا تقدیم میکردند! اینکه بتواند در داخل و جناحهای مختلف را به دقت کنترل کنند، این واقعاً هنر بسیار بزرگی است.
من معتقدم که این یک ارشاد و هدایت الهی است. من تصورم این است ـ هم نسبت به امام و هم نسبت به مقام معظم رهبری ـ که علاوه بر ذکاوت و زیرکی و کاردانی که این دو بزرگوار داشتند، خداوند متعال عنایت ویژهای هم به ایشان به صورت فوقالعادهکرده است؛ به خاطر عنایتی که به اسلام و امت اسلامی دارد. مخصوصاً عنایتی که به ملت ایران دارد؛ چرا که مقاومت کردند و صبر کردند و رحمت خداوند به این دلیل بر کشور ما نازل شد.
در بعد بینالمللی من دو مثال میزنم؛ یکی قضیه برجام و این حصر اقتصادی و مذاکراتی بین ایران و 1+5 بود. آن طرف دولتهای قلدر، زیادهخواه و افرادی که قطعاً به کم قانع نبودند؛ هدف از این قضیه هم این بود که ایران را در مقابل خواستههای خودشان خاضع کنند.
مقام معظم رهبری در موضعگیری که در آن قضیه داشتند، درعین اینکه کار به عهده افرادی بود که مذاکره میکردند ولی ایشان خطوط قرمز را محکم و با قاطعیت بیان کردند. این اعلام موضع قاطع، در اصل تقویتی بود برای مذاکرهکنندگان در مقابل دشمن؛ اگر این پشتوانه قوی و سخنانِ شدید و قاطع و خطوطِ قرمزی که ایشان مشخص میکردند و بیان میکردند نبود، 1+5 میتوانستند فشار زیادی به وزیر خارجه ما، به گروه مذاکره کننده، و به دولت بیاورند و دولت نمیتوانست در مقابل آنها مقاومت کند و خواسته ملت و خواسته کشور و مصالح کشور را ادا کند. بعد از اینکه برجام هم مورد قبول قرار گرفت، باز موضع قاطع ایشان، طمع دشمن را قطع کرد.
در این ماههای اخیر و بعد از برجام هم، شاهدیم که ایشان علیه آمریکا و علیه مزدوران آمریکا با قدرت صحبت میکنند؛ مسأله حذر دادن از نفوذ و اعلام موضع در برابر دیدگاههایی که اخیراً انقلابیون را تقسیم میکنند به تندرو و میانهرو ـ این نکته بسیار لطیفی را که بیان کردند ـ اینها در حقیقت کشتی انقلاب را در موج تلاطمها حفظ میکند. یعنی ایشان ناخدای این کشتی هستند که اداره میکنند این قضیه را و انصافاً به نظر من بسیار خوب اداره میکنند.
در قضیه سوریه هم که ما آنجا بودیم و مسایل را ما از نزدیک میدیدیم، مسأله همانطور بود که ایشان فرمودند. دو کلمه بسیار لطیف از ایشان شنیدم که واقعاً برای من جالب بود. یکی فرمایش ایشان بود که: «آنچه در سوریه میگذرد، انقلاب وارداتی است»؛ ثوره وارداتی است. یعنی ملت سوریه در این زمینه کاری نکردند؛ دشمن این فتنه را به پا کرد و ریشه در خود سوریه ندارد.
نکته دوم تعبیر کردند «آنچه در سوریه انجام میگیرد، به نیابت از خارج و اجنبی است.» دیدم خیلی از تحلیلگران سیاسی ما که گاهی تحلیل میکنند، میگویند در سوریه یک حرکتهایی مردمی شروع شد و نتیجه این بود که بر اثر برخورد تند دولت، دشمن موجسواری کرد و این را تبدیل کرد به یک فتنه بزرگ و مشکل. و حال اینکه ما که در سوریه بودیم و از نزدیک میدیدیم، ابداً چنین چیزی نبود. اصلاً این نبوده همه ملت سوریه قیام بکنند؛ ولو قیام ضعیفی! و دشمن در این گیر و دار، موج سواری کند؛ هیچ حرکتی از ملت نبود.
ما نمیگوییم شرایطی که سوریه داشت، ایدهآل بود از جهت اقتصادی، حتی از جهت برخورد با مردم، ولکن بخاطر اینکه در لبنان و پیروزی حزب الله در جنگ سی و سه روزه، و اینکه همیشه حزب الله بشار اسد را در کنار سید حسن نصرالله قرار میداد، این قضیه باعث شده بود که ملت سوریه احساس غرور بکنند؛ احساس عظمت بکنند؛ احساس بکنند که در بین کشورهای عربی تنها کشوری که در مقابل اسرائیل جدی ایستاده و درکنار جمهوری اسلامی است، سوریه است. هیچ کشور دیگری از کشورهای عربی چنین حالتی نداشتند، و این حالت غرور و این حالت امید و این حالت به اصطلاح فخری که در ملت، نسبت به نظامشان بود، باعث میشد که ملت زمینهای برای طغیان نداشته باشند.
یک سند برای این قضیه، انتخاباتی بود که قبل از این فتنهها در سوریه برگزار شد؛ انتخابات خیلی پرشوری بود و مردم به آقای بشار اسد رای دادند. در این فتنهها هم باز دیدیم که انتخابات مجدد انجام گرفت، رأی آقای بشار اسد خیلی بالا بود. اینکه کسی بگوید که ممکن است تقلب کرده باشند، به قدری فاصله آرا زیاد بود که نمیشود گفت تقلب بوده است. شاهد دیگر آرای خارج از سوریه مثلاً در لبنان است؛ در آنجا که الزامی نبود! در لبنان حتی معارضین سوری حضور داشتند، ولکن صفوف رأی دادن و حضور در آن انتخابات، حضور بسیار پررنگی بود. تا جایی که آوارگان سوری در لبنان به قدری بودند که به یک روز نشد رأی بدهند، مجبور شدند انتخابات را تمدید کنند.
اینها نشان میدهد که قضیه همانطوری که مقام معظم رهبری اشاره کردند، ربطی به ملت سوریه نداشته است. بله، این درست است که یک عده از افراد عوام، از افرادی که معلومات کمی داشتند، گرسنه بودند، پول دادند، تطمیع کردند، تلویزیونها و شبکههای ماهوارهای بسیاری تهییج کردند، اینها بیاثر نبوده، قطعاً مؤثر بوده، ولی شروع مخالفت از ملت نبود؛ شروع از خارج بود و با پولهای خارجی و با کمک عربستان سعودی و ترکیه و قطر و مقداری اردن انجام شد.
نکته دیگر اینکه ما در بین سیاسیون خودمان در داخل ـ حتی در سطوح عالی ـ هم داشتیم کسانی که وقتی با آنها برخورد میکردیم، میدیدم مسأله سوریه را جدّی نمیگیرند. گویا که سوریه یک کشوری است که با ما دوست است، پس حالا ما باید به آن کمک کنیم؛ حتی بعضیها ممکن است اعتراض داشته باشند که چه شد ایران در کنار سوریه و نظام سوری به این محکمی ایستاده است؟! ولی این از عمق نگاهی که مقام معظم رهبری داشتند بود که میدیدند قضیه سوریه صد در صد مربوط به بیداری اسلامی است؛ در حکم انقلاب اسلامی است؛ در حکم مقاومت اسلامی است و اگر نظام سوریه سست شود، در حقیقت یک شکست بزرگی به پیکره بیداری اسلامی و به پیکره مقاومت اسلامی وارد خواهد شد. این دید دقیق ایشان بود، که دیگران چنین دیدی نداشتند.
نسبت به مسایل عراق، مسایل عراق، مسایل بسیار پیچیدهای بود. جناحهای مختلف و گرایشهای مختلفی در عراق بودند. برخوردی که مقام معظم رهبری کردند و سیاست وزارت خارجه ما و سیاست خارجی ما را مدیریت کردند، مدیریت بسیار دقیقی بود. در عراق میدانید که جناحهایی بودند که در آستانه مقاتله با هم بودند، در حالیکه هر دو جریان شیعه بودند! و نیت هر دو جناح هم غالبا خیر بود؛ البته لابهلای این گروهها افرادی بودند که نفوذی و با نیت غیر صحیح باشند؛ ولکن اصل این دو جناح که باهم محاربه هم کردند، تا حد قتال و جنگ و کشتار هم رسید، نیاتشان، نیات خوبی بود؛ خصوصاً جوانان انقلابی.
سیاست خارجی ما که با هدایت مقام معظم رهبری و ارشاد ایشان بود، به گونهای بود که هر دو جهت را توانست به هم نزدیک کند. الان شرایط بحمدالله خیلی بهتر از قبل است. اگر این مدیریت نبود، امکان داشت در داخل عراق جنگهای طایفی به پا شود، هم جنگ شیعه با سنّی و هم شیعه با شیعه اتفاق افتد. و بحمدالله این قضیه را با تمام حساسیتها و با تمام مشکلات، از دور اداره کردند و مدیریت کردند. هم در کنار دولت عراق ایستادند و هم به گونهای عمل کردند که جناحهای دیگری که احیاناً تند هستند، نسبت به دولت عراق، آنها هم درگیر نشدند و تدریجاً یک حالت التیامی در بین ملت عراقی ایجاد شد. اینها بسیار جالب است و به نظر من در حد یک کرامت برای مقام معظم رهبری است.
یکی از راهبردهای حضرت آقا در خصوص عراق این بود که مرجعیت عراق و جایگاه آیت الله سیستانی با استحکام و جدیت حفظ شود و تلاش شد که همه حول محور مرجعیت جمع شوند، فکر میکنید رابطه عاطفی و ارادتی که بین حضرت آیت الله سیستانی و حضرت آقا وجود دارد، چقدر در ساماندهی این وضعیت در عراق مؤثر بوده است؟
ابتدا من نکاتی که در این مدت کم از رابطه حضرت آیت الله سیستانی و مقام معظم رهبری دیدهام عرض میکنم. ابتدای انتصاب بنده، وقتی میخواستیم برویم عراق، مقام معظم رهبری توصیه ویژهای نسبت به مراجع و به صورت خاص نسبت به آیت الله سیستانی و لزوم اهتمام به رعایت شأن ایشان کردند. و فرمودند که شما به ایشان سلام مخصوص برسانید و بگویید ما برای شما دعا میکنیم، شما هم برای ما دعا کنید، این نمونهای از تبادل عواطف است.
وقتی ما در دیدار معارفه در خدمت آیت الله قمی (معاونت بینالملل مقام معظم رهبری)، آیت الله تسخیری (مشاور عالی مقام معظم رهبری)، حجت الاسلام و المسلمین اختری (دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام)، و بعضی از دوستان دیگر، خدمت آیت الله سیستانی رسیدیم، ایشان بعد از اینکه خوش آمد گفتند، فرمودند که من همانطوری که برای آیت الله آصفی بودم، برای شما هم خواهم بود. من عرض کردم که ما احتیاج به ارشاد شما داریم، کمک کنید دست ما را بگیرید. ایشان فرمودند: «نه، من ارشادی ندارم؛ هرچه آقا میفرمایند شما عمل کنید!» و این را چند بار تکرار کردند. این یک مورد.
در ایام شهادت حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) هم من خدمتشان مشرف شدم. مجلس روضه بود. کنار ایشان نشسته بودم. بعد که روضه تمام شد و بلند شدیم برویم، ایشان اشاره کردند که من بمانم. وقتی مردم رفتند و فقط بنده و ایشان بودیم، بنده راجع به راهپیمایی اربعین خدمت ایشان گزارشی دادم، چون بودم و از نزدیک دیده بودم. خوبیهایی که این راهپیمایی داشت را عرض کردم؛ محبتی که بین مردم ایجاد کرد، مخصوصاً بین ملت ایران و ملت عراق، روح ایثاری که در آنجا دیده میشد از روح معنویتی که در مسیر بود، آن امنیتی که بود؛ اینکه بحمدالله بیشتر از بیست میلیون جمعیت آمدند و رفتند و ـ به قول معروف ـ حتی بینی کسی خونی نشد. اینها را برایشان تشریح کردم و بعد دعا کردم برای ایشان که خدا وجود حضرتعالی را حفظ کند. ایشان فرمودند: «برای آقا دعا کنید، الان اسلام و تشیع به ایشان بستگی دارد!» تاکید ایشان بر دعا، نشانه علاقه متقابل بین مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی است. و البته سایر مراجع هم برخورد بسیار خوبی داشتند، استقبال کردند و گرم گرفتند، محبت کردند و نشان میدهد که به فضل الهی اینکه ممکن است بعضی تصور بکنند که یک دوگانگی بین حضرت آقا و دیگر مراجع وجود دارد، چنین چیزی نیست و انشاءالله سکّان این کشتی را در جهان اسلام، مقام معظم رهبری در دست دارند و آن را اداره میکنند و آقایان مراجع دیگر هم در همین مسیرند و تعارض خاصی وجود ندارد؛ البته امکان دارد سلیقه در کیفیت مدیریت و شیوهی کار باشد، که امری طبیعی است.
اگر اجازه بفرمایید برگردیم به موضوع سوریه، چرا راهبرد سیاست خارجی ایران بر این قرار گرفت که باید از دولت مشروع حاکم حمایت بشود؟ و این حمایت چه مبانی و نتایجی در پی داشته است؟
- شعار جمهوری اسلامی از اول انقلاب این بوده که جمهوری اسلامی در کنار مستضعفین است. لذا هم در بوسنی و هرزگوین در کنار مستضعفین بود، و در نقاط مختلف دنیا این حمایت و پیوستگی را داشتیم. نسبت به سوریه، روابط بسیار صمیمی از قبل وجود داشت و فقط در زمان جنگ سوریه نبود؛ در مدت زمانی هم که ما جنگ داشتیم، در دوران دفاع مقدس، سوریه خیلی همکاری و مساعدت با ایران کرد و انصافاً مساعدت سوریه در آن زمان مساعدتی کارساز و محوری بود. همچنین در حمایت از حزب الله، سوریه حمایتی بسیار عالی داشت؛ در حمایت از فلسطینیها هم به همین شکل. در هیچ کشوری فلسطینیها را به عنوان شهروند خود نپذیرفتند؛ نه در اردن، نه در عراق، نه در هیچ جای دیگر، هرجا هستند به عنوان پناهنده حضور دارند. ولی در سوریه حق مواطنه و شهروندی برای فلسطینیها قایل هستند؛ یعنی میتوانند زمین بخرند، خانه بخرند، استخدام رسمی در دولت بشوند، و خیلی از فلسطینیها را داریم که رسماً کارمند دولت سوریه هستند، و همچنین میتوانند امام جماعت و امام جمعه بشوند در مساجد عمومی. این یکی امتیاز فوقالعاده است. یا پادگانهایی که در سوریه در اختیار فلسطینیها هست، این موضع، موضعی است که در حقیقت با آن عمق انقلاب ما کاملا سازگاری دارد و این از قبل بوده. لذا همکاری ایران با سوریه، همکاری طبیعی بود و طبیعی است دولت سوریه در مشکلاتش اگر استمداد بکند، ایران به قدر توان امداد میکند. و به مقدار ضرورت ایران در کنار سوریه بوده و ایستاده است و حضور ایران در سوریه اثر بسیار خوبی داشته است.
به نظر من یکی از چیزهایی که موجب خشم آمریکا و کشورهای مستکبر هست، همین است؛ اگر ایران فقط در داخل مرزهای خودش نگاه میکرد و فقط میگفت ما ایران را داریم و کاری به کسی نداریم، و نسبت به شیطنتها و ظلمهای آمریکا اقدامی نمیکرد، باز برای آنها قابل تحملتر بود؛ ولکن این مزاحمت برای منافع و شیطنتهای آنها و به عبارت دیگر، مساعدتِ مستضعفین و مزاحمتِ مستکبرین به وسیله جمهوری اسلامی، هم اقتضای انسانیت ماست و مقتضای دین است؛ چرا که خداوند متعال میفرماید: و ما لکم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان... (شما را چه شده که در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانى که ناتوان شمرده شده و مورد ستم کفرپيشگان قرار گرفتهاند نمىجنگيد؟) قرآن کریم نگفته که این ستم دیدهها هموطن شما باشند یا غیر هموطن! هر مستضعفی که در فشار بود، وظیفه این است که از آنها دفاع بشود. و هم مصلحت کشورمان را تامین میکند.
این را باید ملت ما بدانند، که ایران اگر هزینه در بیرون از مرزها میکند، این هزینه حتی از جهت اقتصادی به نفع ماست. چرا؟ به خاطر اینکه یک کشوری که محصور در دیوارهای خودش باشد، هرچقدر هم از نظر اقتصادی قوی باشد، زود امکان فشار و خفه کردنش هست؛ راه را بر او میبندند. ولی اگر یک کشور توانست هزینه کند در خارج، و مردم دیگر کشورها را داشته باشد، جای پا در نقاط مختلف دنیا داشته باشد، این نظام، نظام تثبیت شده است. اگر نظام، نظامی تثبیت شده بود، سرمایهگذاری در این کشور و رابطه اقتصادی با این نظام، بنیادی خواهد بود و موجب روابط اقتصادی محکم خواهد شد. و به همین دلیل است که حتی کشورهای غیردینی و غیراسلامی و مستکبرین هم در خارج خرج میکنند؛ چرا که آنها میدانند هرچه در خارج خرج کنند، بازدهاش چندین برابر به کشورشان برمیگردد. پس اگر ایران مساعدت میکند با افغانستان، با مقاومت اسلامی در لبنان، با هرکشوری، این مساعدت هم ادای وظیفه اسلامی و انسانی است و هم به نفع ماست؛ از جهت سیاسی، از جهت تثبیت نظام و در حقیقت با یک واسطه از جهت اقتصادی، چون همکاریهای اقتصادی با ما را سامان میدهد.
یکی از بحثهایی که وجود دارد در خصوص مدافعین حرم این است که اگر برفرض مثال در سوریه حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) نبود، آیا دفاع از سوریه بر ما واجب نبود؟ و آیا دفاع از حریم اسلامی، اولی نیست نسبت به دفاع از حرم؟ و این نکتهای که حضرت آقا در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم، چند وقت پیش فرمودند که شهدای ما در دفاع از حرم، اجر دو شهید دارند، و ثواب دو برابر دارند، این وجهش چیست و چرا این قضیه اینقدر مهم است؟
- اولا باید توجه داشته باشیم که حضرت زینب (سلام الله علیها) در پناه خداوند است و ایشان نیازی به دفاع ما ندارد. من گاهی میگویم که ما پناه بردیم به حضرت زینب (سلام الله علیها) نه ما به حضرت زینب پناه بدهیم و واقعاً برکت حضرت زینب باعث بقای سوریه شد. حالا فرصت نیست مفصلتر بیان کنم، ولی در حقیقت بخاطر اینکه این حرم از قداست بالایی برخوردار است، در دل مردم جای دارد. باید توجه کرد که آنهایی که هجمه آوردند در سوریه، هدفشان هجمه بر تمامیت اسلام است؛ هجوم بر اهداف عالیه اسلام است، و از این باید دفاع بشود.
پس ما دفاعمان از حضرت زینب (سلام الله علیها) دفاع از جسم ایشان نیست؛ دفاع از جایگاه ایشان است که محوریتی برای اسلام و برای مقاومت اسلامی هستند. فلذا کسی که در حلب هم مبارزه میکند، دفاع از حرم میکند؛ کسی که در ادلب هم این کار را انجام دهد، دفاع از حرم است. لازم نیست فقط دور حرم مطهر سنگر بگیرند. همچنین ایران در غیر از سوریه هم که ایستاد ـ مثلاً در بوسنی ـ حرمی وجود نداشت؛ اما ایران کاملا ایستاد و کمک کرد به ملت بوسنی، چون مظلوم بودند. فلذا در حقیقت وظیفه دفاع از مظلوم در همه جا هست؛ البته در مثل سوریه، در جاهایی که حرمی وجود دارد، عواطف مردم بیشتر هماهنگ است و بیشتر میل دارند. توجه به این جهت باید داشت که شما که در سوریه با دشمن جنگ میکنید و از سوریه دفاع میکنید، در حقیقت دفاع از آن چیزی میکنید که حضرت زینب(سلام الله علیها) از آن دفاع کرد؛ امام حسین(علیه السلام) دفاع کرد. بنابرین ما زیر پرچم امام حسین(علیه السلام) جنگ میکنیم، ما در زیر پرچم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جنگ میکنیم.
در دعاهای ماه رمضان، یکی از دعاها این است که «اللهم اجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک، تحت رایه نبیک»؛ خدایا وفات من را قتل در راه خودت قرار بده، زیر پرچم پیغمبر (صلی الله علیه و آله). مراد این نیست که مجدداً تاریخ برگردد، و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به این حیات دنیوی زنده بشوند و پرچمی و لشکری بیاورند و ما برویم بجنگیم! اینکه ممکن نیست، ماضی که برنمیگردد! مراد این است که هرجا پرچمی باشد که دعوت به اسلام باشد، دفاع ازمظلومین باشد، این پرچم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و ما دعا میکنیم که خدا اتمام حیات ما را قتل در راه خودش قرار بدهد، زیر پرچم پیامبر (صلی الله علیه و آله). و لذا الان ما در سوریه بجنگیم، در عراق بجنگیم، هرجا که خصوصاً تحت امر نائب امام زمان(علیه السلام) باشد، این پرچم رسول الله (صلی الله علیه و آله) هست و همان ثواب را دارد.
با توجه به طول مدت ارتباط و آشنایی حضرتعالی با حضرت آقا یا در دیدارهایی که حضرتعالی داشتید، مواردی را قابل ذکر میدانید که برای خوانندگان ما بفرمایید.
البته کرامات و خوبیهای ایشان برای همه روشن است، و اصلاً یکی دوتا نیست که انسان بگوید، تواضع خاص ایشان یکی از نکات مهم است. انسان وقتی از نزدیک به حضور ایشان میرسد، احساس میکند که با یک پدر مهربان مقابل است. هیچگونه احساس سنگینی انسان نمیکند، البته آن ابّهت تقوا هست، ولکن احساس سنگینی که احیاناً ممکن است در برخورد با رجال حکومتها واقع بشود، ابداً چنین چیزی نیست؛ خیلی خودمانی، با صفا و با صمیمیت. سادگی زندگی ایشان کم نظیر یا بینظیر است؛ خصوصاً در سطح ایشان. آن روح عدالت، واقعاً بسیار جالب است و در گفتوگوها و مناقشهها، به خوبی ایشان گوش میدهند، و سپس جواب میدهند و گفتوگو میکنند.
زندگی ایشان را انسان ملاحظه میکند، سادگی کاملا روشن است، یکی از دوستان دفتر ایشان به بنده میفرمودند که این چراغ گاز خوراکپزی ایشان که از خانه قدیم ایشان بوده، خیلی خیلی کهنه شده بوده و یک نقص فنی داشت. گذاشته بودند برای تعمیر، یکی از سربازان متوجه میشود که برای منزل ایشان است، میرود یک اجاق گاز نو میخرد و میآورد و میبرند داخل منزل میگذارند. بعد که ایشان میآید منزل، میبینند در آشپزخانه یک چیز جدیدی هست، میگویند این چی است؟ میگویند که کسی آورده و هدیه داده. ایشان دستور میدهند که این را ببرید بیرون، همان گاز خودم را بیاورید. و همان را تعمیر کردند و میآورند آنجا، و نمونههای بسیاری ازسادگی در زندگی ایشان هست.
یک مورد دیگری، نقل میکرد که آقازاده ایشان بعضی هفتهها، پنجشنبه ـ جمعه از قم میآمدند خدمت حضرت آقا، با اتوبوس رفت و آمد میکردند. موقع برگشت با ماشین پیکان ایشان را میبردند ترمینال و میرفتند. یک دفعه آن رانندهای که ایشان را میبرده ترمینال، میبیند که صف اتوبوس خیلی طولانی است، و اگر توی صف بایستند به درس قم نمیرسند. راننده میگوید که تا قم راهی نیست، میرویم. و ایشان را میبرد تا قم. آقا مطلع میشوند و آن راننده را میخواهند و میفرمایند که چرا این کار را کردی؟ میگوید دیدم صف طولانی بود... ایشان میفرماید: بقیه طلبهها اگر صف طولانی بود چه میکنند؟ خب ایشان هم مثل بقیه طلبهها!
خانواده ایشان، آقازاده ایشان، بسیار ساده و معمولی، مثل بقیه مردم زندگی میکنند.
توی حج یک دفعه یکی از آقازادههای ایشان را دیدم، معین کاروان بود. ایشان با اینکه از فضلا هستند؛ نه اینکه طلبه مبتدی باشد، امتحان داده بودند و قبول شدند؛ آن هم در حد معین کاروان. توی اتوبوس مانند بقیه افراد، دستش را گرفته بود به میلهها و مسأله میگفتند و توضیح میدادند. به یکی از ایرانیها گفتم ایشان آقازاده حضرت آقا هستند؛ خیلی برایش جالب و تعجبآور بود که مثل بقیه مردم هستند.
این روحیه، روحیه بسیار باصفایی است که باید برای کل ملت ما درس باشد و بدانیم که آن چه امیرالمومنین (علیه اسلام) فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»؛(1) خداوند متعال واجب کرده برای امامان عدل که در سطح ضعاف مردم (طبقه پایین) زندگی بکنند تا فقر بر فقیر گران نیاید، در زندگی ایشان کاملا رعایت میشود.
در بین بعضی از افرادی که ولایت فقیه را قبول دارند و معتقد به مبانی ولایت فقیه هستند، این سوال مطرح است که من که ولایت فقیه را قبول دارم با آن کسی که قبول ندارد در زندگی چه تفاوتی باید داشته باشد؟ و آیا ولایتمداری در رفتارهای روزمره زندگی من هم باید بروز کند، یا نه صرف اینکه من اعتقاد قلبی داشته باشم کفایت میکند؟
- بحث ولایت، امر اعتقادی تنها نیست؛ فعل است، اما فعل جوارحی است. ما دو قسم افعال داریم: فعل جوارح و فعل جوانح. این فعل جوانح است. یک وقت انسان اعتراف دارد به حق، یک وقت تسلیم حق است از ناچاری! فرق است بین آن کسی که اطاعت میکند، بخاطر نظم و انضباط جامعه؛ یا جرأت نمیکند؛ یا ناچار است، با آن کسی که از صمیم دل و قلب انجام میدهد. این اطاعت برای معتقد شیرین است، اطاعت برایش ثواب و اجر است، و اطاعتی است که برخاسته از اراده خودش است؛ نه از روی اکراه و با آن کسی که اکراه دارد، کاملا تفاوت دارد. طبعاً آنکه اعتقاد به ولایت فقیه نداشته باشد و تبعیت او با اکراه باشد، اگر فرصتی پیدا کند، ممکن است خطا کند و به معصیت بیفتند.
آن کسی که با اعتقاد این کار را انجام میدهد، هم کار برایش شیرین است، هم خداوند متعال به او اجر میدهد، چون این طاعتِ ولی، در حقیقت طاعت خداست.
آن حدیث امام صادق علیه السلام که فرمودند: «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اِسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اَللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ اَلرَّادُّ عَلَيْنَا اَلرَّادُّ عَلَى اَللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ اَلشِّرْكِ»(2) وقتی توجه کند که اوامر ولی، امر خداست؛ اطاعت رهبری، اطاعت خداست و از این جهت که اطاعت خداست مهم است، این برایش هم لذتبخش میشود و هم الزامآور؛ لذا این اعتقاد، هم الزام قلبی میآورد و هم انگیزه درونی که بسیار محکمتر است.
خیلی ممنونیم از نکات ارزشمند و نغزی که فرمودید، انشاءالله خدا توفیقات شما را روزافزون بکند. ممنونم از وقتی که گذاشتید.
ا. نهج البلاغه، خطبه 209، ص 325
2. الکافی، جلد 1، کِتابُ فَضلِ العِلم، ص 67
نظر شما