آقاجان! دانه به دانه ی فرش ها را که عاشقانت پهن کنند، سرایتان پُراز نمازخوان و زائر می شود و کلام السلام علیک یا شمس الشموس دوره می گردد. اشک ریسه می بندد در نگاه ها و در چشم هایی که زیارت بهشت برایشان پا داده است.
حال همه پرسیدنی ست کنار شما... با شما ژولیدگی کجاست! درد کجاست! لکنت و اندوه و کشمکش کجاست! درماندگی کجاست! خانه شما معجزه می کند. دلتنگی را در پلک برهم زدنی به آرامش می رساند.
این گنبد طلا... فرش های قرمز... خادمان بی ریا... و جاویدسرای توس چه دیده ها و شنیده ها که ندارد! وقتی بارگاه آسمانی اش، خوب و بد را به دو صف نمی کشاند و می گذارد همه زائرانش در امن و امان حرم، استخوان سبک کنند و رضا رضا سر بدهند.
نظر شما