۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۱
کد خبر: 383766

سیدمحمد سادات اخوی

سردرِ هر رواق تو، خانه اهل عاشقی

1ـ بست بالا: هم‌نفس و هم‌نَفَس
«همین درگاه» است که بارها تو را درمانده و مستأصل از رنج‌های زمانه دیده است...
هنگامی که در آشتی با خدا... از خانه بیرون آمده‌ و راهی اینجا شده‌ای که هیچ!... هم با آسمان مربوط بوده‌ای و هم در بهشت زمین، قدمی زده‌ای...
اما هنگامی که تیرگی‌های «گناه»، پشت پلک‌هایت خیمه بسته بوده و نمی‌دانسته‌ای چگونه به آستان مهربان پروردگارت،  رو کنی... آن‌وقت دانسته‌ای که همراهیِ «کس»ی... هم‌نَفَسی... که هم‌نَفس شود و درکت کند و... بی‌نیشخند و ریشخندِ مرسوم اهل روزگار، دست دلت را بگیرد و به آسمان رحمت بکشاند؛ چه نعمت شکوهمندی است. برگرفته از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 111ـ اسحاق‌بن راهویه گفته: در نیشابور، از امام‌رضا(ع) درخواست حدیثی از اجدادش را کردند. فرمود: «پدرم از پدرش... و او از پدرش (و اسم همه را تا پیامبر خدا گفت و فرمود) پیامبر(ص) هم از جبرئیل و او نیز از قول خداوند گفته است: لااله‌الا‌الله حصار اَمن من است و گویند‌گان آن، از عذابم دور خواهند بود.»... همین که شتر حامل امام‌رضا(ع) حرکت کرد، امام با صدای بلند فرمود: «شرط رسیدن به این مقام، منم». ـ با تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (41)
فقط «یه روز»... یه روز نرفته سرِ قرار و حالا باید تقاصش رو هزار باره پس بده...
همین که روزی ده‌ها بار به خودش نهیب می‌زنه و خودش رو به محکمه وجدانش می‌کشه، برای یه عمرش بسه...  فقط خداش می‌دونه که چند بار گوشی تلفنش رو برداشت و... تماس گرفت و... برای «زیرمجموعه» طرف، جلسه توجیهی گذاشت... تا برسه به قراری که داشت...  و فقط خودش می‌فهمه که با چه حالی نشست و برای جلسه دیدارش با «مدیر کل» مجموعه‌هه، فیلمنامه نوشت... که چطور و از کجای حرفش وارد بحث بشه... که بتونه ذهن مخاطبش رو تسخیر کنه...
حتی غروب شب قبلش هم تصمیم گرفت زودتر بخوابه تا بتونه کله سحر (که عادت مخاطبش بود ظاهراً) بیدار بشه و بره سرِ قرار... قراری که فقط نیم‌ساعت بود... اما به خاطرش یازده ماه تموم، وقت گذاشته بود...  حالا... فقط اومده به حرم و ایستاده کنار «صحن آزادی»... که شاید به دعای امام‌رضا(ع)، خدا لطفی کنه و یه‌بار دیگه... فقط یه‌بار دیگه... قرار قبلی تکرار بشه... و این‌بار، نشینه پای تلویزیون و از تماشای مسابقه فوتبال بگذره تا باز خواب نمونه و فرصت قرارداد پُرسودش رو از دست نده!
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 594 ـ امام‌رضا(ع) به روایت پدران بزرگوارشان از مولا امیرالمؤمنین علی(ع) نقل فرموده است: «بدبخت واقعی کسی است که ماه رمضان تمام شود و گناهان او بخشیده نشده باشند... هنگامی که نیکوکاران پاداش خوبی‌هایشان را از خداوند بگیرند، او از زیان‌کاران خواهد بود». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (41)
از «صحن آزادی» تا «صحن جامع» رو دویده و حالا نفس ـ نفس می‌زنه... اما می‌دونه که محاله «پیرزن (با پای علیلش)» دور شده باشه... می‌دونه که دختر پیرزن و بچه‌ش (که نوه عزیزتر از جون پیرزنه)، خیلی دور شده باشن، رسیده به «فلکه آب»... برای همینه که قدم‌هاش رو تند کرده و با اینکه عرق از چهارستون تنش می‌باره اما باز نفس بلندی می‌کشه تا باز بتونه به راهش ادامه بده... نمی‌دونه چرا وقتی که با چشم‌های خودش دید، صبر کرد و حتی صداشون هم نکرد...
اما یقین داشت نوه خردسال پیرزن، اگر به جای اقامت‌شون می‌رسیدن و می‌دید که «گل سر»ش نبود، حسابی غصه می‌خورد و از حرم، خاطره تلخی براش می‌موند...
برای همینه که میون جاروکشیِ صحن آزادی، تا چشمش به گل سر نوه پیرزن افتاد که کمی قبلش، سه‌تایی دنبالش گشته بودن، زود برداشت و دوید دنبال‌شون... تا یادشون بمونه که خادم امام‌رضا(ع)، همه‌جوره «خادم»ه!  
4ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** شادمان
مانند کبوتریم و... بر بام توایم  /  در سایه چشم‌های آرام توایم
در روز قیامت و هراس و عرصات...  / شادیم که در گروه «خُدّام» توایم.
*** راندن
راضی شده‌ام به نوبت بیش و کمت!...  /  «پیوسته» شده نصیب مردم، کَرَمت
با اینکه مدام ناسپاسی کردم...   /  یک بار نرانده‌ای مرا از حَرَمت.
ادامه دارد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.