قدس آنلاین/ مجید تربت زاده: دو سه روز پیش در مصاحبه ای گفت: برای فروپاشی «شوروی» متأسفم! برای نسل امروز «میخائیل گورباچف» و «اتحاد جماهیر شوروی» نام‌های چندان شناخته شده‌ای نیستند. شاید تصور امروزی‌ها از «شوروی» همان کشوری باشد که در قاب فیلم‌های هالیوودی پای ثابت جنگ سرد با آمریکاست.

 رفیق «پرسترویکا»

کشوری سرد و خاکستری که شهرهایش خیابان‌های خلوت و مرموزی دارند و پشت هر دیوارش یک جاسوس چاق کمین کرده است. سرزمینی که سرنخ جاسوس بازی‌ها و خطراتی که همه جهان را تهدید می‌کند، به شهرهای یخ زده آن ختم می‌شود. برای نسل امروز دشوار است که بتواند، حکومتی را با قوانین سخت و آهنین تصور کند که 15 کشور امروز جهان را اداره می‌کند. البته باور اینکه یک حکومت آهنین 70 ساله و ابر قدرت شرق جهان به یکباره و تنها با سیاست‌های اصلاح گرایانه «گورباچف» فرو بپاشد، به 15 کشور مستقل تبدیل شده و همه چیز جهان به کام آمریکا شود نیز همین اندازه سخت است.

 بچه درسخوان
«میخائیل» در روستای «پریولنویه» و در خانواده ای اوکراینی- روسی زاده شد. نه ماما و نه پدر و مادر به ذهنشان نرسید که لکه ماه گرفتگی روی سر نوزاد شاید شبیه نقشه جغرافیایی «شوروی» باشد. سال 1931 بود و «استالین» بتازگی «تصفیه کبیر» را با دستگیری، تبعید و اعدام مخالفان آغاز کرده بود و اگر هم این مسأله به ذهن کسی می‌رسید، شاید جرأت نمی‌کرد با نقشه جغرافیایی بزرگ‌ترین کشور جهان شوخی کند! پسرک روستایی از آن بچه درسخوان‌های درست و حسابی بود. دوره دبیرستان را با رتبه عالی به پایان برد و برای خواندن حقوق وارد دانشگاه مسکو شد. همانجا درس خواند، ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. سال 1952 به حزب کمونیست پیوست. انتخاب دیگری هم نداشت. حزب کمونیست، تنها حزب مجاز و بالاترین مرکز تصمیم گیری در شوروی بود. میخائیل حالا 21 ساله بود و لابد موهای پرپشتش اجازه نمی‌داد، آن نقشه جغرافیایی روی سرش دردسر ساز شود. تا 39سالگی هنوز بوی سیاست چندان به دماغش نخورده بود و به عنوان دبیر اول کشاورزی در حزب فعالیت می‌کرد. در 40سالگی به عضویت کمیته مرکزی حزب درآمد. سیاست برایش جدی‌تر شد و پس از چند سفر به کشورهای دیگر، به سمت نماینده شورای عالی و رئیس کمیسیون جوانان حزب رسید.

 سیاستمدار جوانگرا
با پیوستنش به دفتر سیاسی حزب کمونیست، رشد سریع و آسانسوری را آغاز کرد و با حمایت های «آندروپوف» که بعدها رهبر حزب و جانشین «برژنف» شد، توانست شمار زیادی از وزیران حکومتی و فرمانداران مناطق را برکنار و جوانان را جایگزین آن‌ها کند. از همان زمان به جوانگرایی و تحول‌آفرینی و انجام اصلاحات در روند کارها معتقد بود. در 48 سالگی سفرهایی را به کشورهای جهان آغاز کرد تا جایی که بعدها بسیاری از تحلیلگران نوشتند که گورباچف بیشتر تغییر در دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی اش را مدیون همین سفرهاست. آن‌ها که زمانی به کمک او به وزارت و یا فرمانداری رسیده بودند، به هم پیمانان و حمایت کنندگان کارهایش تبدیل شدند. از سوی دیگر، «چرنینکو» جانشین رهبر حزب نیز با او روابط گرم و حسنه ای داشت. شاید همین پشتوانه ها سبب شد، او اراده‌اش را برای ایجاد تغییرات اساسی در کشورش جزم کند.

 مبارزه با الکل در گام اول اما ...
سال 1985 که «چرنینکو» پس از 13 ماه رهبری بر حزب درگذشت، گورباچف 54 ساله دبیرکل حزب شد. او - در آن زمان- جوان‌ترین رهبر شوروی بود، زیرا نخستین دبیرکل حزب به حساب می‌آمد که پس از انقلاب 1917 به دنیا آمده بود. من و هم سن و سال‌هایم وقتی برای نخستین بار تصویر او را در تلویزیون‌های سیاه و سفید خانه‌مان دیدیم، اول از همه حواسمان رفت به جوانی‌اش و آن لکه عجیب و غریب روی سرش. با این همه آن قدر قوه تخیل سیاسی نداشتیم که آن را به نقشه شوروی ربط بدهیم. خود من در یک تحلیل سریع نتیجه گرفتم که آن لکه، نتیجه هنرمندی کبوترهای میدان سرخ مسکو است که گورباچف فرصت نکرده آن را پاک کند!
رهبر جدید شوروی با سه شعار اصلاح طلبانه «گلاسنوست(گشایش)، پرسترویکا(دوباره سازی) و اسکورین(شتاب توسعه اقتصادی) کارش را شروع کرد. گام نخست گورباچف «اصلاحات الکلی» بود که با هدف مبارزه با پدیده «الکلیسم» انجام شد. افزایش قیمت مشروبات الکلی و ممنوعیت مصرف در اماکن همگانی، بیشتر از آنکه بتواند، مشکل را برطرف کند، به افتضاح اقتصادی تبدیل شد که ضربه مهلکی به اقتصاد دولتی وارد کرد تا جایی که برخی آن را مرحله اول فروپاشی نامیدند. قانون تعاونی ها امیدوار کننده تر بود و پس از آن نیز اعطای آزادی های گسترده سیاسی انجام شد و در کنار آن قدرت حزب کمونیست و تسلط آن برکشور کاهش پیدا کرد.
گورباچف پس از چندی و در ادامه اصلاحاتش، شورای کنگره نمایندگان خلق را به عنوان قوه مقننه، راه‌اندازی کرد و جایگاه خودش را - با انتخابات - به ریاست جمهوری تغییر داد، سلطه شوروی را بر کشورهای بلوک شرق برداشت، روابط کشورش را با اروپا و آمریکا گسترش داد و ارتش سرخ را از افغانستان بیرون کشید.
با همه این تغییرات اما به نظر می‌رسید، قدرت اقتصادی و سیاسی شوروی رو به افول است. اوضاع اقتصادی در داخل بسیار آشفته بود و کشوری که هرگز بدهی خارجی نداشت، اکنون 120 میلیارد دلار بدهی بالا آورده بود.زمزمه های استقلال طلبی نیز از جمهوری‌های کشور شوراها به گوش می‌رسید.

 ... و اینک فروپاشی
وقتی امام روح الله خمینی(ره) در نامه ای پیش از فروپاشی شوروی به گورباچف نوشت: «کمونیسم را باید از این پس در موزه های تاریخ سیاسی جهان جست وجو کرد» در واقع پیش بینی نبود، بلکه یک روشن بینی سیاسی بود که از روند فروپاشی خبر می‌داد. واقعیت این است که اگر نخواهیم از نقش مستقیم غرب در فروپاشی شوروی حرفی بزنیم، باید بگوییم در تغییر بزرگ قرن بیستم، گورباچف با کارهایش، مقدمات فروپاشی کار را فراهم کرد و سرعت بخشید. پس از اینکه مشکلات اقتصادی و مخالفت‌های داخلی سبب شد، قدرتش را از دست بدهد، نوبت معمار فروپاشی یعنی«یلتسین» بود که وارد صحنه شود؛ معاونی که با تندروی از رئیسش، می‌خواست، روند اصلاحات را شتاب بیشتر بدهد. کودتای مشکوک که به بازداشت چند روزه گورباچف انجامید، شرایط را برای بر سر کار آمدن بوریس یلتسین فراهم کرد. جمهوری‌های یکی یکی ساز جدایی سر دادند.
گورباچف مخالفت کرد، اما انگار حرکت مهره های دومینو شروع شده است. آمریکا و یلتسین از تجزیه جمهوری های پانزده گانه، بشدت حمایت می‌کردند. ارتش که آخرین حامی گورباچف بود نیز پول‌های اهدایی غرب و یلتسین را به سیاست یکپارچگی ملی «گورباچف» ترجیح داد. روز 25 دسامبر 1991، گورباچف استعفا داد و اتحاد سوسیالیستی جماهیر شوروی برای همیشه از هم پاشید و روانه موزه سیاسی تاریخ شد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.