قدس آنلاین/ مجید تربت زاده : آن روزها برای خیلی از ما که هنوز ۱۰ ساله بودیم، تلویزیون یک رؤیا بود چه برسد به پخش زنده تلویزیونی یک مسابقه از آن سر دنیا. سال ۱۳۵۳ را می‌گویم که هنوز پخش مستقیم مسابقات ورزشی حکم کیمیا را داشت؛ البته تلویزیون‌های سیاه و سفید آن دوران دو سه سالی می‌شد که اول صبح مسابقات بوکس سنگین وزن جهان را از آمریکا، مانیل یا زئیر و هرجای دنیا که بود پخش می‌کردند.

 پروانه ای روی رینگ

توی خانه ما به مدد عشق بی پایان پدر به رادیو و تلویزیون، رؤیای جعبه جادو مدت‌ها بود که رنگ حقیقت به خود گرفته بود، بنابراین بوی چای تازه دم اول صبح و سروصدای بزرگ‌ترها و اقوامی که از شب قبل مهمان مان شده بودند، اگر نمی‌توانست بیدارمان کند، شوق دیدن رقص پای «محمد علی» روی رینگ وادارمان می‌کرد، با دست و صورت نشُسته، چمباتمه بزنیم جلوی صفحه تلویزیون و هی حرص بخوریم بابت برفکی شدن تصویر و یا مشت‌هایی که محمد علی از حریف می‌خورد. حریفش «جوفورمن» آنقدر غول و افسانه ای به نظر می‌رسید که ما هم باور مان شده بود، محمد علی را هم مانند بقیه تا پیش از راند سوم یا چهارم می‌خورد!
راند پنجم، ششم و هفتم هم به پایان رسیده بود و محمد علی هنوز مثل پروانه روی رینگ این طرف و آن طرف می‌پرید و فورمن را دنبال خودش می‌کشید...

 نزدیک بود اشتباهی شود
سال 1942 وقتی پرستاران بیمارستان شهر «لویی ویل» نوزاد را به اتاق مادرش منتقل کردند هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که زن سیاهپوست سرو صدایش بلند شد: این بچه من نیست ...بچه من نیست...این نوزاد خیلی آرومه و بی سروصداست....این بچه من نیست. پرستارها خیلی زود فهمیدند اشتباه کرده‌اند، نوزاد را بردند و به جایش «کاسیوس» را آوردند. بخش فقط چند دقیقه در سکوت فرو رفت و سپس با اولین جیغی که «کاسیوس» زد، همه نوزادهای توی بخش، بیمارستان را روی سرشان گذاشتند. زن سیاهپوست نوزادش را بوسید و با خنده گفت: بچه به اون آرومی، معلومه که بچه من نبود!
کاسیوس 12 ساله بود که دوچرخه اش را دزدیدند. نوزاد پر سروصدای دیروز سر راهش به خانه ماجرا را برای پلیس محله شان تعریف کرد. جو مارتین دست برقضا مربی بوکس هم بود و چون نمی‌توانست کار دیگری برای دوچرخه کاسیوس بکند پیشنهاد کرد با ورزش بوکس راه مبارزه کردن و گرفتن حقش را یاد بگیرد. کاسیوس خیلی زود استعداد خودش را نشان داد. به دبیرستان که رسید توانسته بود 6 عنوان قهرمانی محلی را به دست بیاورد و در 18 سالگی هم قهرمان رشته مشت زنی المپیک رُم شد.

 حرفه ای
از همان 18 سالگی  وارد دنیای بوکس حرفه‌ای شد و در طول سه سال  15 بوکسور نامدار را یکی پس از دیگری شکست داد.حریف‌هایی که برخی از آن‌ها سابقه 200 پیروزی را در کارنامه داشتند.  کاسیوس جوان حالا با صدای بلند اعلام کرد آمده تا «پادشاه» مشت‌زنان جهان شود.
اگرچه «کاسیوس» با همان قدرتی که در نخستین مسابقه حرفه ای و رسمی اش توانسته بود «تونی هونساکر»رئیس پلیس منطقه«فایتویل» را شکست دهد، مغرورانه، با سروصدا و همراه با رجز خوانی، حریفانش را ناک اوت می‌کرد. اما برای «سانی لیستون» او هنوز یک بچه پررو به حساب می‌آمد که دهانش برای جنگیدن بوی شیر می‌داد. لیستون انتظار می‌کشید تا فرصت رویارویی با کاسیوس را پیدا و به او ثابت کند برای «پادشاه» شدن باید حالا حالاها صبر کند.

 وقتی کاسیوس «محمد علی» شد
واقعیت این بود دنیای «کاسیوس» جوان تنها به بوکس و رؤیای «پادشاهی» خلاصه نمی‌شد. او از تبعیض نژادی در جامعه آمریکا دل پری داشت.
از تحقیر سیاه پوستان به وسیله سرمایه داران سفید پوست شاکی بود. از مدتی پیش شیفته «مالکوم ایکس» شده و در سخنرانی‌های او شرکت می‌کرد.
سخنان کاسیوس مدت‌ها بود که از حالت رجزخوانی‌های ورزشی و کری خوانی به سخنان سیاسی و نیشدار تبدیل شده بود: «بوکس یعنی تعدادی سفید پوست در حال تماشای دو سیاه پوست که همدیگر را می‌زنند... من آمریکا هستم. من بخشی هستم که تو آن را نخواهی شناخت ولی به من عادت کن. یک سیاه پوست، مطمئن، سریع. نام من متعلق به تو نیست، دین من مثل دین تو نیست، پس به من عادت کن...».
18 روز پیش از آنکه «سانی لیستون» را در مسابقه ای تاریخی شکست دهد،مسلمان شدنش را اعلام کرد. حالا این «کاسیوس» نبود که روی رینگ می‌رفت. این بار «محمد علی» با همان رقص پای معروف و سرعت باور نکردنی آمده بود تا به پادشاهی «لیستون» خاتمه دهد. در مصاحبه ای چند روز پیش از مسابقه اعلام کرد: «کاسیوس کلی نام یک برده است. من این نام را انتخاب نکرده ام و آن را نمی‌خواهم. من محمدعلی هستم. یک انسان آزاد...».

 چرا دوستش داشتیم؟
همانقدر که روی رینگ و هنگام مسابقه مغرور بود، رجز می‌خواند و بد می‌گفت، میان مردم، فروتن و دوست داشتنی بود. فریاد‌های بی شمارش هنگام مسابقه و مشت‌های سریع، سنگین و مرگبارش انگار عقده‌های چند صد ساله سیاهان آمریکا بود که بی امان می‌بارید. این تنها ما مسلمان‌ها نبودیم که به خاطر«محمد علی» شدن دوستش داشتیم. مردم همه گوشه و کنار دنیا روحیه جنگندگی و عدالت خواهی او را دوست داشتند. محمد علی با همه شهرت و محبوبیتی که داشت پای مسلمانی و عقاید سیاسی اش محکم ایستاد، تا جایی که به خاطر نرفتن به جنگ ویتنام محکوم به 5سال حبس شد.
مدت زندانش را خرید اما عنوان قهرمانی جهان و اجازه شرکت در مسابقات برای سه سال از او گرفته شد.

 حریف پارکینسون نشد
کن نورتون، ریچارد دان، جیمی جوان، جو فریزر و آخر از همه، جورج فورمن- قهرمانان سنگین وزن بوکس حرفه ای جهان- هیچ یک رو در روی محمد علی تاب نیاوردند. از خیلی سرشناس‌ها، آخرین شان «فورمن» بود که محمد علی تا راند هشتم او را  دنبال خود کشاند و وقتی خسته اش کرد با چند ضربه مرگبار کارش را ساخت.
قهرمان دوست داشتنی اما دوران بازنشستگی سختی داشت. بیماری «پارکینسون» که خدا می‌داند حاصل مشت‌های سنگین کدام حریف بود، او را از پای انداخت اما ناک‌اوتش نکرد. محمد علی در دوران پس از قهرمانی با شرکت در انجام کارهای خیریه هنوز هم گرد جهان می‌چرخید و مثل دوران قهرمانی اش برای سیاستمداران جهان کُری می‌خواند. آخرین تصاویری که از او به یاد داریم تنها به سفرش به ایران در سال 72 محدود نمی‌شود. آذر ماه سال قبل بود که با همه بیماری وناتوانی اش به سخنان «دونالد ترامپ» علیه مسلمانان واکنش نشان داد و گفت: «ما مسلمانان باید در مقابل این افراد ایستادگی کنیم. آن‌هایی که مانع شده‌اند تا بسیاری از افراد  اسلام را درک کنند...».

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.