یعنی نمی دانیم عواقب تخریب هر گوشه ای از کره ی حیات، در زمانی کوتاه گریبانگیر خودمان خواهد شد؟
دلسوزانه و منصفانه رفتارکردن پیشکش، هوش و عقل آیا به ما نهیب نمی زند که در حفظ حوزه تنفس مان بکوشیم و بالایِ سرِ اندیشه مان بایستیم، بالای سر فرهنگ مان؟
اصلاً چرا نمی خواهیم از زنجیره سلامت و انرژی حفاظت کنیم؟ و علاقمندیم مردمانی باشیم که یا دست اندرکار آلودگی محیطی اند یا حضورشان چندان در این چرخه زار و نزار، مثمر فایده نیست!
چرا تمام زورمان را می زنیم تا هرروز بیشتر از روز پیش به لحن و نگاه و لهجه سرزمین بیمارمان بی اعتنا باشیم؟
چرا دلمان به حال زیست مان نمی سوزد، به حال خودمان؟ دلمان به حال میلیونها مساحتی نمی سوزد که می توانند قبراق و سرحال باشند و نیستند!؟
اینکه وقت و بی وقت با زباله هایمان، سگرمه های طبیعتِ زیبا را درهم بکشیم، چه عایدمان می سازد، جز نکبت و ناپاکی! جز طغیانی که روزی بی شک دامان ما مردمان بی تفاوت و نامهربان را سخت خواهد گرفت!
چگونه می شود عمری نمک گیر مواهب خداداد بود و کمر به تخریب و تضییع اش بست! این مقوله آیا عجیب به دور از معرفت و ایمان نیست؟
هرچند سالهاست که به هرگونه ای داریم دلِ طبیعت را با رفتارهای زشت مان می شکنیم، با زباله هایمان، با بی انصافی ها و ناسپاسی هایمان؛ اما طبیعتِ باگذشت و بامرام چه خوب تا امروز هوای نفس هایمان را داشته است و بی نوشدارو، زیر بارِ انبوه مشکلات قد خم نکرده است...
نظر شما