«در من صحراهای زیادی است/ صحراهایی همه صحرای محشر/ هرروز سر بریدهای به دامنم میافتد/ من لالم/ و کلماتیکه از گلوهای بریده میچکد/ زبان مرا باز نمیکنند»*
کارکرد کلمه در شعر، هم از نظر معنایی و هم از نظر فیریکی (بهعنوان دل) آن را به منشوری بدل میکند که از جهات مختلف مناظر گوناگونی را به نمایش میگذارد؛ مناظریکه بهطورکلی به دو نوع تقسیم میشوند:
- منظر معنایی
- منظر تصویری
در شعر «آیدا عمیدی» منظر معنایی شعر، هراس و دلشوره و استیصال است. منظریکه چون هر شعر خوب دیگر در غیاب معنا شکل میگیرد و درواقع حسی است که شعر به مخاطب القا میکند. درواقع این خواننده است که منظر معنایی شعر را ترسیم میکند؛ منظریکه شاید با منظر خواننده دیگر متفاوت باشد.
منظر تصویری اما در شعر «عمیدی» همان مضمون شعر اوست که فضا را برای معنایابی خواننده فراهم میکند. آیا در فضای صحرای محشر جز ترس و دلشوره و ناتوانی چه حس دیگری را میتوان سراغ گرفت؟ در آن غوغا، سر بریدهای بر دامنت بیفتد و نتوانی فریاد بزنی، و کلماتی سرخ از گلوهای بریده بریزد و زبانت باز نشود، عجز از این هولناکتر؟
و وقتی اینهمه در درون راوی اتفاق میافتد، او در چه حالی است؟ آیا راوی شعر «عمیدی» در آستانه جنون و انفجار نیست؟ مناظر معنایی و تصویری این شعر کوتاه چنان درهم تنیدهاند که قابلتفکیک نیستند. بهعبارت دیگر همراهی فرم و محتوا از این متن، شعری جاندار و ساختمند آفریده است.
نگارنده در خوانشی مؤلفانه و خلاق، سطر چهارم (من لالم) را حذف میکند تا ضمن ایجازی بیشتر، وجه اجرایی دو سطر آخر شعر پررنگتر گردد.
· کتاب هفته خبر/ شماره 79 (16 آبان 1394)/ صفحه 102.
نظر شما