چه اتفاقی میافتد؟ چه میشود زندگیای که با عشق و خواستن شروع شد، به خط پایان میرسد؟ چه می شود که دیگر تحمل همدیگر را نداریم؟ ناراضی هستیم؟ پشیمانیم از انتخابمان؟ دکتر حسین فکوری، روانشناس تربیتی است و در این مورد حرفهای جالبی دارد که از نظر میگذرانید.
همه زندگی ها با عشق شروع می شود. به نظر شما چه عواملی سبب می شد این عشق ماندگار نباشد؟
من با این حرف شما مشکل دارم چون به نظر من همه زندگی ها با عشق شروع نمیشود. عشق بر پایههایی استوار است و در ابتدای ازدواجِ بسیاری افراد، آن پایه ها لحاظ نمیشود. خیلی از افرادی هنگام ازدواج درک درستی از عشق ندارند و به آگاهی و خودآگاهی و وقوف نمیرسند. برای همین گفته می شود که مشاوره قبل از ازدواج الزامی است. در ازدواج 18 استاندارد داریم. قبل از ازدواج و هنگام مشاوره باید این 18 استاندارد مو به مو بررسی شود. به نظر من ازدواج، خود یک علم است. اینطور نیست که وقتی دو نظر از هم خوششان آمد، تمام استانداردهای لازم را داشته باشند. متاسفانه اشکال کار و علت ناپایداری محبتهای اول ازدواج، همین نرسیدن به شناخت و خودآگاهی است.
از ابتدای ازدواج میتوان راهکارهایی اندیشید تا به طلاق و خط پایان زندگی نرسید؟
همانطور که گفتم مشاوره قبل از ازدواج در این خصوص بسیار مهم است. این مشاورهها در سه مرحله باید صورت پذیرد. قبل، حین و بعد از ازدواج. در این جلسات استانداردها و شرایط بررسی می شود و دختر خانم و آقا پسر به بصیرت میرسند. متوجه می شوند که این رابطه بینشان، واقعی است یا برگرفته از احساس. وقتی آگاهانه انتخاب کردند به پایان راه نخواهند رسید. افراد آگاه به علوم و دارای مطالعه، رسانهها، بیلبوردهای تبلیغاتی و همه و همه باید جهت بالا بردن سطح اطلاعاتی مردم و جامعه دست به دست هم دهند. ضمن اینکه خانواده ها هم باید به مشاوره قبل از ازدواج بسیار بها دهند.
چه مشکلات و تغییراتی زوجین را به جدایی میرساند؟
به نظر من عمده ترین علت جدایی، عدم تفاهم است. دخالت خانوادهها، اعتیاد، سوء تفهیم، مادی انگاری امور، حتی تمام پدیده ها را بصورت مادی انگاشتن، حتی مسئله محبت را، جدایی از معنویت به معنای کل و عام مطلب، سوء استفاده کردن و یا به عبارتی بد استفاده کردن از شبکه های مجازی یا ماهوارهها، همه از عواملی هستند که زندگی ها را به ورطه نابودی میکشاند.
به نظر شما طولانی شدن دوران عقد و نامزدی دلیلی برای طلاق است؟
بله، من با طولانی بودن دوران عقد و نامزدی کاملاً مخالفم. دختری که ازدواج می کند در این دوران، بلاتکلیف است. اگر اختلاف سلیقهای بین همسر و خانوادهاش پیش بیاید، نمیداند که باید طرفدار چه کسی باشد. از طرفی مداخلات بزرگترها در این دوران زیاد است. ضمن اینکه ازدواج و شروع زندگی نیاز به جاذبه دارد. دوران نامزدی اگر چند ماه باشد فرصت خوبی برای شناخت است، اما اگرچند سال به طول بینجامد، دو نفر جاذبههای خود را برای یکدیگر از دست میدهند و آن انگیزه جدی برای شروع را نخواهند داشت.
این روزها آمارهای نگران کنندهای از وضعیت طلاق در کشور به گوش میرسد. بنظر شما برای برون رفت از این مشکل باید چه کرد؟
به نظر من عدم وقوف و عدم آگاهی در این راه، نقش پررنگی در این طلاقها دارند. نقش رسانهها در این موارد بسیار پررنگ و معنادار است. خیلی وقتها افراد نمیدانند بخاطر ارتباطات عاطفی خارج از عرفی که پیدا میکنند، زندگی شان به نابودی کشیده میشوند. به نظر من در این امر رسانههای صوتی و تصویری باید تلاش خود را جهت استفاده بیشتر از سخنرانان، بزرگان و صاحب نظران مطرح کشور داشته باشد. سخنان آنان را برای روشنگری و بالا بردن سطح اطلاعات و فرهنگ جامعه پخش کرده و به فکر آگاهی بخشی به جامعه و خصوصاً قشر جوان و در معرض خطر باشند چرا که بسیاری از پديدهها و آسيبهاي اجتماعي، خانوادگي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و... ريشه در طلاق دارد.
چرا در بعضی از شهرها این آمار خیلی کمتر و کمرنگتر است؟
در شهرهای بزگ به دلیل مهاجرتهای گستردهای که از اقوام و فرهنگ های مختلف صورت میگیرد، ارتباطات میان افراد به نسبت شهرهای کوچک بسیار کمتر است و از سویی دیگر روحیه مصرفگرایی، تجملگرایی و مدرنتیه شدن در این شهرها بالاتر است، در نتیجه طلاق به راحتی و با قبح کمتری صورت میگیرد. در حالی که در شهرهای کوچک کمتر شاهد مولفههای طلاق هستیم و عرف و فرهنگ حاکم بر شهرهای کوچک کمتر افراد را به طلاق سوق می دهد و قبح این کار در این شهرها همچنان پا برجاست. ضمن آن که به دلیل نزدیکی بیشتر افراد به یکدیگر و استحکام بیشتر ارتباطات، کمتر شاهد طلاق هستیم. میزان آگاهی و دسترسی به مشاورین یا افراد حاذق می تواند در بالا بودن این آمار نقش داشته باشد.
بعضی زوجین بخاطر بچه ها یا آبرو و ... طلاق نمی گیرند. در مورد این شیوه زندگی چه نظری دارید؟
من معتقد هستم قبل از طلاق، طلاق عاطفی به وجود میآید و آمار دقیقی هم از این نوع طلاق در دسترس نیست. خیلی از خانوادهها چون اعتقاد دارند که دختر با لباس سفید به خانه بخت میرود با لباس سفید هم از آنجا بیرون میآید، باید تا آخر عمر به هر شکل این زندگی را تحمل کند و طلاق را عمل زشتی میدانند. در بعضی خانوادهها، اگر دختر طلاق بگیرد، او را از خانه طرد میکنند. او مجبور به ادامه زندگی میشود بدون اینکه لذتی از آن ببرد و در واقع فقط در زیر یک سقف هستند، عمر هدر می دهند و با بی میلی و نفرت در کنار هم وقت صرف میکنند.در این میان بیشترین ضرر عاطفی را فرزندانی میبینند که شاهد رفتار های خشک و بی مهر پدر و مادرشان هستند.مطمئناً آنها در آینده وقتی ازدواج میکنند نمیتوانند به طرف مقابلشان محبت کنند. چون چیزی ندیده و یاد نگرفتهاند و خود این مسئله یکی از علل طلاق به شمار میآید. البته اینجا هم میتوان به نقشی که آموزش و پرورش میتواند در فرهنگ سازی و اطلاع رسانی داشته باشد اشاره کرد. آموزش و پرورش در جلسات آموزش خانواده میتواند از سخنرانان با سواد و آگاه در زمینه خانواده استفاده کند و برای والدین سخنرانیهای مفید و منظم برگزار کند. با نگاه به این امر که سخنرانی جزو بهداشت روانی است و بهداشت روانی کمترین هزینه را نسبت به درمان دارد. در این جلسات میتوان اشاعه روانی انجام داد و از بروز مشکلات روانی در خانوادهها جلوگیری کرد.
در چه شرایطی طلاق را پیشنهاد میدهید؟
چون در هر صورت، امید به اصلاح و تغییر شرایط فرد است طلاق پیشنهاد نمیشود. اما در بعضی موارد نادر واضح است که زندگی آینده روشنی ندارد و گاهی ادامه زندگی برای فرزندان خطرناک است.به طور کلی زمانی به زوجین پیشنهاد طلاق داده می شود که ضرر با هم نبودنشان، کمتر از با هم بودنشان باشد. هنگام تصمیم طلاق باید این نکته را در نظر داشت که ازدواج یک حق خصوصی و طلاق یک حق عمومی است. شما خودتان برای ازدواجتان تصمیم میگیرید اما اگر ازدواج کردید فرد دیگری هم در این تصمیم گیری تاثیرگذار است پس باید با دقت و وسواس زیادی این تصمیم را گرفت.
نظر شما