گروه «جامعه» قدس آنلاین/ سعید کوشافر: پسرک دوان دوان به خانه آمد، در را می‌کوبید که مادرش هراسان پشت در حاضر شد، اشک به پسربچه امان نمی‌داد و با کلمات بریده و گنگ فقط می‌گفت دوچرخه... دوچرخه. پدرش همین هفته قبل بخاطر نمره‌های خوبی که پسرش آورده و کارنامه‌ای درخشان تقدیم والدین کرده بود و بخاطر قولی که به او داده بود با هزار جور قرض و مساعده برای او دوچرخه خریده بود.

پسر ۱۴ ساله کر و لال سردسته بچه‌های دزد بود

 

پسرک دقایقی بعد که در آغوش مادر آرام گرفت گفت که با دوستانش دوچرخه بازی می‌کردند که خسته و تشنه می‌شوند، دوچرخه‌ها را مقابل مغازه سر خیابان می‌گذارند و وارد مغازه می‌شوند تا نوشابه‌ای با کیک بخرند، اما هنوز دقایقی نگذشته بود که پسرک متوجه می‌شود اثری از دوچرخه‌اش نیست.

ساعتی بعد پدر به خانه آمد و همراه پسرش به کلانتری محل رفتند تا از این سارقان از خدا بی‌خبر شکایت کنند. آنجا بود که فهمیدند تنها دوچرخه پسرک نبوده که در چشم بر هم زدنی به سرقت رفته است و چندین مورد سرقت دیگر به همین سبک نیز گزارش شده است.

*سرقت موتورسیکلت

مرد میانسال باید نامه‌ها را به سازمان مربوطه تحویل می‌داد، پس موتورش را در محل پارک موتورسیکلت متوقف کرد، تنها چند دقیقه کار داشت پس صرف نمی‌کرد که قفل و زنجیرش کند. سویچ را از روی موتور برداشت و به همان قفل فرمان اکتفا کرده می‌دانست که نامه‌ها را به نگهبان تحویل داده و به طرف موتورسیکلتش بازمی‌گردد.

نگهبان نامه‌ها را یکی یکی تحویل گرفت و برای هر نامه امضایی جداگانه بر دفتر نامه‌رسان زد، مرد نامه‌رسان هم دفترش را بست و به طرف محل پارک موتورسیکلت‌ها آمد، اما از موتورش خبری نبود، فقط چند دقیقه غفلت او باعث شد تا وسیله کارش را از دست بدهد.

با اولین تاکسی راهی کلانتری شد و سرقت موتورش را گزارش کرد، اتفاقاً رئیس کلانتری در اتاق افسر نگهبان حضور داشت، او هم خیلی زود مانند افسر نگهبان تیزهوش کلانتری فهمید که این چندین سرقت به این روش است، پس خیلی جدی در بی‌سیم از تمام گشتهای شهر خواست تا با دقت مراقب باشند و به صورت هدفمند موتورسیکلتها را تحت نظر قرار دهند.

*دستگیری سه پسربچه

مأموران در حال گشت به محض دریافت دستور رئیس کلانتری با دقت و به صورت هدفمند تردد موتورسیکلتهای موجود خیابانها را مورد بررسی قرار می‌دادند تا اینکه افسر گشت یکی از گشتی‌های سطح شهر متوجه شد که سه پسربچه موتورسیکلتی مشابه با آنچه در بی‌سیم به عنوان سرقتی مطرح شده بود را در دست دادند و به صورت پیاده در حال حمل آن هستند.

خودروی گشت براساس دستورالعمل‌های پلیس و بدون اینکه باعث جلب توجه و فرار سه پسر بچه شود به طرف آنها حرکت کرد و در یک حرکت سریع دو سه نفر از آنها را متوقف کرد.

بررسی شماره بدنه و موتور نشان می‌داد که این همان موتورسیکلت سرقتی است و این سه پسر بچه همان سارقان زبلی هستند که طی روزهای گذشته باعث شدند تا چندین پروژه سرقت در کلانتری تشکیل شود.

*رئیس باند کودک کر و لال

اما داستان این سه کودک چه بود؟ سردسته این باند هرگز لب به سخن باز نکرد، او کودکی 14 ساله و کر و لال بود و نه حرف مأموران را می‌شنید و نه حرفی برای گفتن داشت، اما برادر 16 ساله‌اش داستان زندگی‌شان را اینگونه بیان کرد.

ما از اتباع خارجی ساکن حاشیه شهر هستیم، تعطیلات تابستان و بی‌پولی باعث شد تا روزها که دور هم جمع می‌شدیم فکرمان را روی هم بگذاریم و دنبال پول بگردیم، اولین بار یک روز ظهر داغ سرکوچه من و برادر کر و لال 14 ساله و خواهرزاده 11 ساله‌ام دور هم جمع شدیم، ما دو نفر حرف می‌زدیم و برادرم با ایما و اشاره منظورش را می‌فهماند، دریافتم که او هم با آنچه به فکر من رسیده بود موافق است و بخاطر اینکه حرف نمی‌زند فکرهای بهتری دارد، اول نظرمان دوچرخه بود، دوچرخه‌های نویی که همین تابستان خریده شده بود و بچه‌هایی که خیلی در مواظبت از دوچرخه‌شان دقت نمی‌کنند. پس راه افتادیم و در خیابان می‌چرخیدیم، هدف خاصی هم نداشتیم و می‌چرخیدیم تا اینکه اولین طعمه به پستمان خورد و خیلی راحت دوچرخه را بردیم. یک دو روزی سوارش شدیم و به قول خودمان تا توانستیم دل و روده‌اش را درآوردیم و بعد به یک مالخر ناشناس به شش هزار تومان فروختیم.

پول دستمان را نگرفت اما خوب مفت آمده بود و زیر زبانمان مزه کرد، بویژه حالی که با دوچرخه کرده بودیم پس دوباره راهی خیابانها شدیم و این بار تصمیم گرفتیم برای پول بیشتر اگر موتور هم به تورمان خورد، آنرا سرقت کنیم. ترسمان ریخته بود و هر چه به دستمان می‌رسید می‌بردیم، چند روزی با آن دور می‌زدیم و بعد می‌فروختیم.

این آخری هم هر کار کردیم موتورسیکلت روشن نشد، داشتیم پیاده می‌رفتیم تا یک موتورسازی پیدا کنیم و به بهانه اینکه موتورمان خراب شده بدهیم برایمان روشنش کند که گیر افتادیم.

* اعتراف کوچولوها به 17 سرقت

اما در این خصوص سرهنگ عزیزی فرمانده انتظامی ثامن پلیس مشهد در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما خاطرنشان کرد: پسر نوجوانی که با همدستی برادر 16 ساله و خواهرزاده 11 ساله‌اش مرتکب سرقت‌های خیابانی در مشهد می‌شد دستگیر و به 17 فقره سرقت اعتراف کرد.

به گفته این مقام پلیس مشهد: پسر 14 ساله که کر و لال است و ابوالفضل نام دارد از چندی قبل و مواقعی که با برادر بزرگ و پسر همسایه‌شان سر کوچه می‌نشستند نقشه سرقت‌های خیابانی را طراحی کرد.

سه پسر نوجوان مرتکب سرقت دوچرخه و موتورسیکلت می‌شدند. آنها در آخرین سرقت خود یک دستگاه موتورسیکلت را در محدوده خیابان شیرازی مشهد به سرقت بردند. اما آنها نتوانستند آخرین وسیله نقلیه سرقتی را به مالخر اموال مسروقه بفروشند و در حال انتقال موتورسیکلت خاموش توسط مأموران کلانتری 29 مشهد دستگیر شدند.

فرمانده انتظامی ثامن پلیس مشهد در ادامه گفت: با گزارش سرقت‌های سریالی دوچرخه و موتورسیکلت در هسته مرکزی شهر مشهد تحقیقات پلیسی آغاز شد. مأموران کلانتری 29 مشهد در این عملیات به سرنخ‌هایی دست یافتند که نشان می‌داد عاملان این سرقت‌ها سه پسر کم سن و سال هستند.

سرهنگ عزیزی افزود: پلیس با تشدید اقدام‌های نامحسوس کنترلی و مراقبتی، سه پسر نوجوان را لحظاتی پس از سرقت یک دستگاه موتورسیکلت شناسایی و دستگیر کردند. وی گفت: یکی از متهمان اصلی پرونده نوجوان 14 ساله‌ای است که کر و لال بوده و با همدستی برادر 16 ساله و خواهرزاه 11 ساله‌اش مرتکب این سرقت‌ها می‌شدند.

فرمانده انتظامی ثامن پلیس مشهد اظهار داشت: تحقیقات بعدی حاکی از آن بود که سه پسر نوجوان از اتباع خارجی ساکن در حاشیه شهر مشهد هستند و بنابر اعترافاتی که تاکنون داشته‌اند 10 دستگاه موتورسیکلت و هفت دستگاه دوچرخه را به سرقت برده‌اند.

وی گفت: تحقیقات از این سه پسر نوجوان برای کشف دیگر سرقت‌های انجام شده توسط آنها ادامه دارد.

نوجوان 14 ساله در تحقیقات پلیسی با اشاره و ایما سعی می‌کرد به سوالات پلیس پاسخ بدهد. در این لحظه برادر او گفت: ما هر دوچرخه و موتورسیکلت سرقتی را به قیمت شش هزار تومان به فردی ناشناس می‌فروختیم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • تنها ۰۲:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۳
    0 0
    من روزی که موتورمو دزدیدن هنگ بودم تو کلانتری نشسته بودم فکر میکردم العان میارنش همون دور ور هست.سوالای تو ذهنم این بود در پارکینگ چطور باز کرده،قفل دیسکو چجوری باز کرده،از کجا میدونسته ردیاب کجاست. یه سرباز برام پرونده درست کرد پلاک قرمز شد و رفت تا حالا ۶ماهو ۱۴ روزه نیست موتور.۱۴۰الی۱۵۰ میلیون پولش هست.آپاچی 160 4v مدل 98سفید آبی سرقت شد