۱۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۷
کد خبر: 410278

سیدمحمد سادات اخوی

با نگاه تو، گره‌ها دست بیعت داده‌اند

۱ـ بست بالا: دستی بالای دست‌ها نظر «شیخ مفید» در کتاب «ارشاد»ش: ـ (ادامه) مأمون در جشنی که برای بیعت با «امام‌رضا(ع)» برپا کرد، دستور داد همة مهمانان لباس‌هایی به رنگ سبز پوشیدند و خود نیز در بالای مجلس نشست... برای حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع)، دو پشتی بزرگ گذاشت... به شیوه‌ای که نزدیک‌ترین کس به مأمون باشد...  امام‌رضا(ع) ـ که عمامه‌ای بر سر داشت ـ با لباسی سبزرنگ و شمشیری آویخته بر کمر، بر جای تعیین‌شده نشست...

... «عباس» ـ فرزند مأمون ـ اولین کسی بود که با امام بیعت کرد... امام به شیوة پیامبراکرم(ص)، بیعت کرد... دست راستش را بالا آورد و کف دست را رو به مردم نگه داشت... مأمون دستور داد همگان به همان شیوه بیعت کردند... (ناتمام). / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 134 و 135 ـ با تلخیص و بازنویسی.

 

2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (102)

حالا و پس از بیست و هشت سال تموم (که همه‌ساله، کارش همینه) دیگه برای همه عادی شده و می‌دونن که از اواخر ماه «ذی‌قعده»، همة وقت و زندگی‌ش رو می‌ذاره برای سر و سامون گرفتنِ «هیئت»هایی که می‌شناسه...

در یه هیئت، مسئولِ دعوتِ «سخنران» و «مهمون»ه... در یه هیئت دیگه، هماهنگیِ پخت و پز آشپزخونه رو می‌کنه... در هیئت سوم هم مسئول «کانال» هیئت در فضای «مَجازی»ه... از وقتی «نوجوون» بود و همراه پدرش به هیئت‌ می‌رفته (و کنار دست پدر، کار می‌کرده)، یاد گرفته که «چند کار» رو با هم پیش ببره... پدر خدابیامرزش این رو یادش داده و اضافه کرده: «باباجان!... کی می‌دونه خدا کدوم کارش رو قبول می‌کنه... برای همین همیشه سعی کن چند جا و چند جور خدمت به عزاداران اهل بیت بکنی... تا بالاخره یکی‌ش قبول حق بشه»... از همون موقع تا حالا، مثل مردم عادی نیست که فقط «دهة اول ماه محرم» و «دهة آخر ماه صَفَر» رو پای کار هیئته... همیشه و از یکی ـ دو ماه زودتر، وقت و زندگی‌ش رو می‌ذاره. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة603ـ امام‌رضا(ع) فرمود: «کسی که در روز عاشورا، داغ‌دیده، غمگین و گریان باشد، خداوند روز قیامت را روز دلشادی و آرامشش خواهد کرد... و چشمش به دیدار ما روشن خواهد شد... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی.

 

3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (102)

پیرمرد، از صبح خیره شده به جوون «خادم» و «آه» می‌کشه... آفتاب، یواش ـ یواش داره پهن می‌شه و جوون خادم گاهی خودش رو به سایة سردرِ کاشی‌کاری‌شدة «حرم» می‌کشونه تا از گزند تیغ تیز آفتاب در امان باشه... درست در همون‌جاست که «پیرمرد» رو دیده (که «عصازنون» نزدیک شده و نشسته در سایة سردر و خیره شده به جوون)... حالا هم که متوجه تعجب جوون خادم شده، می‌گه: «قدر بدون باباجان!... سی سال پیش، قسمتم شد و خادم افتخاری آقا شدم... اما کمی بعدش، زنم بیمار شد و محروم شدم».

 

4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (46)

حروف «سلام» را به‌سختی ادا کرده‌ام... «درد» در جانم پیچیده است... دردی مبهم و جان‌سوز... که از زبان ناآرامم، کلمه‌های «زیارت‌نامه» را برداشته است... کتاب زیارت‌نامه بر «رَحل» دستانم می‌لرزد... کاش «نهج‌البلاغه»ای در حرم می‌بود... تا طرحی از آواهای دلِ سوختة مولایم علی(ع) را بر بوم «ایون طلا»یت بزنم. / در زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... درود بفرست بر امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب(ع)... که بندة تو و برادر پیامبرت محمد(ص) است...». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 825.

 

5ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق

 

*** «لکنت زبان»ی

ای کاش که لایق دعایت «بِ... شوم»/ قربانی گنبد طلایت «بِ... شَوم»

ای کاش که لُکنت زبان بگذارد/ گویم که «فَ... فَ... فدا... فدایت... بِ... شَوم».

 

 

*** شب آخری‌ها

دیده‌ست تو را (به چشم سر، نه!... با دل) / مرگ آمده و بریده از دنیا، دل!

از پنجره، گنبد تو را دید و گریست/ برداشته از رسیدن فردا، دل!

 

 

 

 

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.