دقایقی بعد در پارک بود و سراغ مرد موادفروش رفت. به محض اینکه نزدیکش رسید بدون اینکه حرفی بزند موادفروش رو به او گفت: ببین دوست عزیز بذار احترامت باقی بماند، چوب خط تو پر شده و دیگر نمیتوانم نسیه به تو مواد بفروشم، پس برو و فکر پول باش.
مرد که اندک اندک خماری بر او غالب میشد، دست از پا درازتر به طرف خانهاش حرکت کرد، دیگر هیچ پولی در بساط نداشت، کسی هم نمانده بود که برای پول موادش از او قرض نگرفته باشد.
همسرش که دیگر هیچ، او حتی حاضر نبود درخصوص پول با این مرد معتاد حرف بزند، تمام این افکار در ذهنش میچرخید که ناگهان خود را در مقابل یک فروشگاه اجناس بدلی دید، چقدر شبیه بودند، فکری از مغزش گذشت و چشمانش روشن شد، انگار که راهی برای تهیه پول موادش یافته باشد.
داخل بدلی فروشی شد و از فروشنده خواست تا چند مدل النگو را مقابلش قرار دهد همینطور که آنها را زیر و رو میکرد و مدلهای مختلف را سفارش میداد تا فروشنده مقابلش بگذارد چند النگو را آهسته و آرام داخش جیبش جا داد و بعد مانند کسانی که پسند نکرده باشد از فروشگاه خارج شد.
دقایقی بعد در خانه بود، میدانست که جلسه زنانه همسایهها شروع شده و همسرش در خانه نیست یکراست سراغ گاوصندوق رفت.
او مدتها بود که از زنش خواسته بود تا رمز گاوصندوق را به او بگوید اما زن هر بار طفره میرفت و به این بهانه که او چیزی در گاوصندوق ندارد رمز را نمیداد، مرد معتاد بارها و بارها سر این مسأله دعوا راه انداخته بود اما هرگز نتوانسته بود رمز را از زیر زبان زنش بیرون بکشد، تا اینکه با جاگذاری یک دوربین توانست به رمز دست پیدا کند، این بار اما او هرگز به زنش نگفت که رمز را در اختیار دارد. او چند باری به گاوصندوق سر زده بود و دیده بود که زنش جواهراتش را آنجا نگهداری میکند اما از پول نقد خبری نبود.
امروز اما با فکری بکر سراغ گاوصندوق رفت، در را باز کرد، چند النگو برداشت و درست به همان اندازه النگوهای بدلی را جایگزین کرد، از نظر او هیچ فرقی میان این الگوها نبود و گمان میکرد همسرش تا مدتها متوجه نخواهد شد.
چند الگو را در اولین طلافروشی به پول نقد تبدیل کرد و سراغ مرد موادفروش رفت. نه تنها بدهی قبلی را داد که مقدار زیادی هم مواد خرید و تازه باز هم برایش پول باقی ماند.
عصر بود که زن به خانه برگشت، همان اول وقتی شوهرش را سرحال و قبراق دید متوجه شد که او هر جا بوده خود را ساخته است، اما وقتی دید یخچال را هم پر کرده و کلی تنقلات برای زمان مصرف موادش خریده مشکوک شد.
او که دیده بود صبح شوهرش برای مقداری پول چطور دست جلوی او دراز کرده بود، به هر چیزی فکر کرد مگر گاوصندوق و به همین دلیل هم نتوانست دلیل پولدار شدن ناگهانی شوهرش را پیدا کند تا اینکه روز آخر هفته به مهمانی زنانهای دعوت شد و سراغ جواهراتش رفت.
زن به محض برداشتن النگوها متوجه بدلی بودن و تغییر آنها شد، او معمای پولها را حل شده یافت و مستقیم سراغ کلانتری رفت تا از شوهر دزدش شکایت کند. مرد ساعتی بعد در کلانتری بود اما همه چیز را انکار میکرد. روز بعد مأموران تحقیقات خود را درخصوص النگوهای سرقت شده شروع کردند و آنها را در ویترین یک طلافروشی یافتند. طلافروش خیلی زود تصاویر فروشنده را که در دوربین مداربسته بود تحویل مأموران داد تا دوباره سراغ مرد معتاد بروند و این بار بود که او زبان به اعتراف گشود و گفت که یک معتاد وقتی خمار میشود دست به هر کاری برای تهیه پول مواد میزند و من هم آنروز چیزی جز این به ذهنم نرسید و گمان هم نمیکردم به این زودی دستم رو شود.
این داستان مشابه اتفاقی است که چندی قبل رخ داد و طی آن نقشه مرد جوانی که اقدام به سرقت جواهرات همسر خود کرده بود نقش بر آب شد.
فرمانده انتظامی شهرستان کاشمر در تشریح این خبر گفت: گزارش سرقت از زن 56 سالهای مبنی بر سرقت جواهراتش به مرکز فوریتهای پلیسی 110، تیم آگاهی کلانتری 11 جانبازان را بر آن داشت که برای پیگیریهای این سرقت وارد عمل شود. سرهنگ ابوالقاسم باقری افزود: در تحقیقات اولیه مشخص شد جواهرات این زن از داخل گاوصندوق منزلش به سرقت رفته است و به جای آن جواهرات بدلی جایگزین شده است. باقری ادامه داد: همسر 23 ساله این زن که اعتیاد شدید به مواد افیونی داشت به عنوان مظنون تحت مراقبتهای نامحسوس پلیسی قرار گرفت و به کلانتری منتقل شد.
وی افزود: متهم دستگیر شده به عنوان مظنون تحت بازجویی قرار گرفت او که در برابر ادله موجود راهی جز بیان حقیقت در پیش رو نمیدید صراحتاً به ارتکاب سرقت شامل 5 حلقه النگو و یک رشته گردن آویز جمعاً به ارزش 120 میلیون ریال به منظور خرید موادمخدر مصرفیاش اعتراف کرد. باقری تصریح کرد: متهم دستگیر شده با صدور حکم قضایی روانه زندان شد. همچنین دو نفر مالخر نیز شناسایی و تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد.
۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۰
کد خبر: 412724
قدس آنلاین/ سعید کوشافر: سراغ موادفروش رفت، موادفروش در خانه نبود و همسرش نشانی پارک محله را داد.
نظر شما