به گزارش قدس آنلاین فردي كه در جريان اين سرقت دستگير شده بود ادعا كرد دختري كه ترك موتورش نشسته بود دست به اين سرقت زده است و از او خبري ندارد. پس از اين سارق به مأموران اداره 18 آگاهي تحويل داده شد و متهم در اولين بازجوييها به سرقت با همراهي نامزدش اعتراف كرد و گفت كه اين اولين اقدامش براي سرقت بوده است. سارق 23 ساله در همكاري با مأموران پليس توانست موبايل توريست چيني را در تماسي كه با نامزد خود با هويت عسل برقرار كرده بود پيدا كند و تحويل صاحبش بدهد. سارق به دستور بازپرس محمد نصرتي در اختيار مأموران اداره 18 آگاهي قرار گرفت. در ادامه مصاحبه كوتاهي داشتيم با او كه در جريان اولين سرقتش ناكام مانده است.
چند سال داري؟
- ۲۳ سال.
به چه اتهامي دستگير شدي؟
- بيخودي. در واقع با اسم سارق دستگيرم كرده اند اما از آنجايي كه من سارق نيستم ميگويم مرا بيخودي دستگير كرده اند. من در يك كارگاه چرم سازي كار ميكنم، كارم كيف و كفش است. ظهر روز چهارشنبه هفته گذشته در پارك محله مان نشسته بودم كه دختري با نام عسل به سراغم آمد. ادعا ميكرد درد كشيده است و به مدت چهار ماه در كمپ ترك اعتياد بوده و حالا پس از تنهايي طي چهار ماه از كمپ بيرون آمده است. از پدر و مادرش پرسيدم كه ادعا كرد آنها را هنوز نديده و رابطه كوچكي بينشان شكل گرفته است. من دوستش داشتم و باور كردم كه او به خاطر خودم با من دوست شده است.
چطور سرقت كرديد؟
- من اصلا روحم هم خبر نداشت. با من تماس گرفت و گفت كه ميخواهم بروم مانتو بخرم. از آنجايي كه من هم ساده هستم رفتم دنبالش. گفت براي مانتو خريدن برويم پلاسكو و با هم سوار موتور شديم. در اين مدت اينقدر رابطه مان صميمي شده بود كه تصميم به ازدواج با او گرفته بودم. سوار موتور شديم و اطراف يكي از سفارتها بوديم كه يكدفعه به من گفت دوست بابام در خيابان است و اگر مرا با مرد غريبه ببيند برايم بد ميشود. من هم تا آمدم گاز بدهم بروم يكدفعه يك نفر جلويم را گرفت و چيزي گفت. عصباني شدم و از موتور پياده شدم كه ديدم عسل روي ترك موتور نيست. دور و اطراف را نگاه كردم هيچ كسي نبود. با طرف هم درگير شده بودم و در ميانه درگيري يكدفعه پليس ديپلماتيك از راه رسيد و مرا دستگير كرد.
پس سرقت نكردي؟
- من بعد از اينكه به كلانتري منتقل شدم تازه فهميدم ماجرا چيست. در اين گير و دار متوجه هيچ چيزي نشده بودم. او دست انداخته بود و گوشي يك توريست چيني را زده بود و ماجراي اينكه به من گفته بود گازش را بگير و برو همين بود. زمانيكه به كلانتري رسيديم و متوجه واقعيت شدم با مأموران آگاهي همكاري كردم و با عسل تماس گرفتم. به او گفتم من را دستگير كرده اند و اگر تو هم گوشي را تحويل ندهي دستگير ميشوي. سريعا آدرس اداره 18 آگاهي را دادم و به او گفتم گوشي سرقتي را كه يك اپل سيكس است با آژانس به آگاهي بفرستد و پس از آن گوشي را به صاحبش تحويل دادند.
پس پاك آبرويمان را پيش چينيها بردي؟
- آن بيچاره كه هيچ چيزي نفهميد و در آخر هم فكر كرد دزد گوشي من بوده ام اما باور كنيد من اصلا روحم خبر نداشت قرار است عسل دست به اينكار بزند و به همين دليل او را ترك موتور خود نشانده بودم. او نيز به من گفت دوستان ايراني اش خوب هستند و تنها به اين دليل مرا ميبخشد كه قول بدهم سمت اين كارها نروم. با اينحال باور كنيد من تنها يك سابقه دارم كه آن هم مربوط به مواد مخدر است و تبرئه شدم. چون هيچ دخلي به آن ماجرا نداشتم.
حرف آخر؟
- بزرگترين اشتباه من در اين ماجرا اعتماد بيجايم به يك دختر غريبه بود. من حتي تا جايي پيش رفتم كه او را براي زندگي آينده ام در نظر گرفتم و يكدفعه چشم باز كردم و دوباره خودم را در اداره آگاهي ديدم. اي كاش كمي قبل از اينكه با آن دختر دوست بشوم فكر ميكردم تا به چنين روزي نيفتم.
نظر شما