۱ـ بست بالا: آنچه میشود باشد نقل «ابوالحسن علیبن عیسی هَکّاری (مشهور به «اِربِلی» ـ درگذشته به سال ۶۲۹ قمری)» در کتاب «کشفُالغُمَّه فی معرِفَهالائمه»: ـ (ادامة متن عهدنامة مأمون) و لازم است مردم، خلفا را یاری کنند تا آنان در تأمین حقوق الهی... و اصلاح امور مردم... و ایجاد عدالت، وحدت و امنیت... و پیشگیری از جنگ و خونریزی در میان مردم موفق شوند... و اگر جز این باشد، با اختلافی که در میان مردم پیش آید، دشمنان دین پیروز خواهند شد و دین شکست خواهد خورد...
... و زیان دنیا و آخرت خواهد شد... تلاش کسی که نمایندة خدا در میان مردم میشود، لازم است... و پیش از همهچیز باید در اندیشة رضای خدا باشد... (ناتمام). از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 138ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (112)
همهچیز تموم شده و حالا که «نامه» رو خونده و گذاشته روی میز کارش، میدونه که دیگه امیدی به برگشتش نیست... بعد از یه سال «نامزدی» و هزار جور اتفاق ریز و درشت (و مخالفت پدر و مادر خودش)، باز امیدی به سرگرفتن «ازدواج» داشت... اما حالا که «خودش» به «جون» اومده از اون همه مخالفت و مشکل... چارهای نداره جز این که بپذیره و اصراری نکنه... (و «نمیتونه»)... شاید به خاطر همینه که اشکهاش به پهنای صورتش، سرازیر شدهن و قطره ـ قطره میچکن روی سینة پیراهنش... دنبال دستی میگرده که بشینه روی شونههاش و آروم، شونههاش رو فشاری (به دلنوازی) بده و یادش بیاره که هفتة دیگه، مجلس «روضة ماهانه»شه و نباید یادش بره. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة604ـ «رَیّانبن شَبیب» گفته است: (ادامه) در دیدارم که نخستین روز از ماه مُحَرَّم، با «امامرضا(ع)» داشتم، فرمودند: « (ادامه)... ای پسر شَبیب!... اگر اشکهایت بر حسین(ع) چنان باشد که بر گونههایت جاری شوند؛ خداوند گناهان تو را... کم یا زیاد... کوچک یا بزرگ، خواهد بخشید... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی .
3ـ نقارهخانه: زائران و خادمان (112)
از وقتی که «پیام» رسیده، همة کسانی که اطرافشن، دستپاچه شدهن و تلفنها و بیسیمها به کار افتادهن... خودروهای «امدادی» با شتاب دارن خودشون رو به «باند پرواز» میرسونن تا آمادة «اتفاق بد»ی باشن که داره پیش میآد... یه «نقص فنی» در هواپیمایی که داره میشینه، همة «فرودگاه» رو در وحشت فرو برده... صدای آژیرها و فریاد آدمهایی که روی باندن (و دارن تلاش میکنن تا همهچیز آمادة «فرود اضطراری» هواپیمایی بشن که در راهه)، اوضاع رو در هم کرده... هواپیما (که مثل یه نقطهس در آسمون) داره به باند نزدیک میشه... از روزی که مشغول این کار شده، اتفاقی به این سختی پیش نیومده... برای همینه که موقع ارتباط با «خلبان»ش فقط میگه: «شما خادم زائران امامرضایین کاپیتان!... میسپریمتون به خود آقا!... یاعلی... آمادة فرود شماییم».
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (56)
سایهها، تیرهکنندهگان تصویرهای روشناند... سایههای تیره، «سایه»های روشناییاند... جایی که سایهها باشند، امید روشنایی، تازه میشود... خاتون مهربان!... سایة روشنایی تو، تیرگی را از «ذات» تصویرها میگیرد. / در زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... فاطمة زهرا(س)، حقیقت پاکی... پاک و پاکیبخش است... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 825.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا
شِفای کربلایی رضا پسر حاجملک تبریزی / قرن 13 خورشیدی (4)
(ادامه) آمد آن ابتلای سخت، فرود / پای چپ، سخت و سرد و سنگین بود
ماند بین دو راه نامقدور: / «کربلا» دور بود و «مشهد»، دور
مانع راه، آمد از همهرنگ / رفت درمان و پای او شد لَنگ
گرچه اسرار را نمیداند... / «عاشق» ـ از راه خود ـ نمیماند
خسته... تسلیم بیپناهی شد... / با همان حال زار، راهی شد... (ناتمام)
از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 93 و 94.
نظر شما