۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۷
کد خبر: 415327

سیدمحمد سادات اخوی

پنجره‌ای رو به دلم باز کن!

۱ـ بست بالا: بار خود نتوان کشید نقل «ابوالحسن علی‌بن عیسی هَکّاری (مشهور به «اِربِلی» ـ درگذشته به سال ۶۲۹ قمری)» در کتاب «کشفُ‌الغُمَّه فی معرِفَه‌الائمه»: ـ (ادامة متن عهدنامة مأمون) از «عمربن خَطّاب» شنیده‌ایم که گفته است: «نگرانم که خداوند به خاطر گم‌شدن گوساله‌ای در کنار فرات نیز از منی که حاکمم، بازخواست کند»... به خدا سوگند!... کسی که مسئول اعمال خود است، به اندازة کافی، در پاسخ به پرسش الهی دچار سختی خواهد بود... 
... چه برسد به کسی که مسئول مردم است... به خدا پناه می‌برم و از او می‌خواهم که توفیق، عطا... و مرا به راه راست هدایت کند تا رضا و رحمتش نصیبم شود... (ناتمام). / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 139ـ با تلخیص و بازنویسی.

2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر
«متهم ردیف دو» ـ که جوون‌تره ـ سرش رو میون دست‌هاش گرفته و اشک‌هاش می‌چکن روی میزی که جلوشه... وکیل «متهم ردیف یک» ـ که سنش بالاتره ـ داره ازش دفاع می‌کنه و خودش هم (شاکی از دفاع ضعیف وکیلش) حرص می‌خوره... «قاضی»، عینکش رو به جلوی بینی‌ش کشونده و به‌زحمت داره برگ‌های پرونده رو می‌خونه و گه‌گاه هم نگاهی به وکیل می‌کنه... وکیل «متهم ردیف دو» هم تند و تند برگ‌های پوشة پیش روی خودش رو زیر و رو می‌کنه تا چیزی رو پیدا کنه... متهم ردیف یک، طاقت نمی‌آره و میون حرف وکیل خودش بلند می‌شه و بلند ـ بلند و با لحنی ناجور تلاش می‌کنه همة ماجرا رو بندازه به گردن متهم ردیف دو... متهم ردیف دو هم شاکی و میون گریه بلند می‌شه و رو به رفیقش فریاد می‌کشه: «خدا لعنتت کنه... قرار نبود بکشیمش... اما وقتی دیدی بیدار شد و ما رو توی خونه‌ش دید، مجبورم کردی با آباژور بزنمش... لعنتی!». / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة604 و 605 ـ «رَیّان‌بن شَبیب» گفته است: (ادامه) در دیدارم که نخستین روز از ماه مُحَرَّم، با «امام‌رضا(ع)» داشتم، فرمودند: « (ادامه)... ای پسر شَبیب!... اگر دوست داری در سایبان‌های بهشتی، با پیامبراکرم(ص) باشی، قاتلان حسین(ع) را لعنت کن!... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی.

3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان
«بطری»های پُرشده، توی یه ردیف و پشت سر هم از دستگاهی که درهاشون رو می‌بنده، بیرون اومده‌ن و از پیش چشم «مرد» رد می‌شن... مرد ـ در یه آن ـ عینکش رو می‌زنه و یکی از شیشه‌ها رو از صف بیرون می‌کشه و نگاه می‌کنه... بعد هم رو به کارگری که «مسئول» خط تولیده فریادی می‌کشه تا از میون هیاهوی دستگاه‌ها صداش رو بشنفه و خودش رو به مرد برسونه... کارگر که می‌رسه، مرد، بطری رو نشونش می‌ده و می‌گه: «مگه قرار نشد بطری‌ها سرخالی نشن؟!... حتمی باید بلایی سر کارخونه بیاد تا درس عبرت بگیرین؟!... پول مواد اولیه‌ش که پای منه... این مرض کم‌فروشی‌تون کِی درمون می‌شه؟!... این بطری‌ها برای هتل‌ها و جاهایی می‌رن که زائران امام‌رضا(ع) اقامت کرده‌ن... می‌خواین پیش آقا بی‌آبرو بشیم؟!».

4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (58)
از خانة جان پیامبر(ص) ـ فاطمه(س) ـ پنجره‌ای به «توس» باز است... و من... از قاب همان پنجره، خشنودی خداوند را می‌جویم. / در زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... فاطمة زهرا(س)، اساس پاکی و خداوند از او خشنود است... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 826.

5ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا

شِفای کربلایی رضا پسر حاج‌ملک تبریزی / قرن 13 خورشیدی (6)

(ادامه) زائران ـ روز سخت ـ هم‌دردند / گاه او را سوار می‌کردند

گرچه چشم و دلش پُر از غم بود/ راه مشهد (به چشم «او»)، کم بود

با دو پا هم نبود دلخواهش / یک قدم بود عقب‌تر از راهش

هفتمین ماه، دید مقصد را / روز هفت «جمادی‌الاولی»... (ناتمام) / از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 93 و 94.

 

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.