۱۰ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۱
کد خبر: 418115

سیدمحمد سادات اخوی

کاش در قاب نگاهت بنشینم گاهی

۱ـ بست بالا: دست بر دستی مشتاق نقل «ابوالحسن علی‌بن عیسی هَکّاری (مشهور به «اِربِلی» ـ درگذشته به سال ۶۲۹ قمری)» در کتاب «کشفُ‌الغُمَّه فی معرِفَه‌الائمه»: ـ (ادامة متن عهدنامة مأمون) ای سپاهیان من!... ای خویشاوندانم!... ای خادمان خلافت!... ای ساکنان این سرزمین!... و ای مسلمانان!... با امیرالمؤمنین و ولی‌عهدش «علی‌بن موسی‌(ع)» بیعت کنید!... و چنین نعمت و برکتی را (که خداوند مرحمت فرموده) غنیمت بدانید...

... با دستی مشتاق و رویی باز بیعت کنید!... و سپاسگزار خداوند باشید که امیرتان، خواستة خدا را بر خواستة خود ترجیح داده و در رعایت حال شما کوتاهی نکرده است... و خدا نیز او را به راهی راست و مسیری استوار هدایت فرمود... (ناتمام) / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 139 و 140ـ با تلخیص و بازنویسی .

 

2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (121)

همه می‌دونن که روزهای آخر زندگی «استاد»، چه جوری گذشته... به چشم خودشون دیده‌ن که این «قدیمی‌ترین شاگرد» استاد، همه‌چیزش رو وقف استاد کرده و از صبح اولِ وقت... تا آخر شب، افتاده دنبال کار چاپ آثار استاد... از «ویرایش» کتاب‌هاش تا رسوندن به «حروف‌چینی» و گذروندن مراحل چاپ... حتی از زبون خود استاد هم بارها شنیده‌ن که گفته: «بعد از من، صاحب‌اختیار آثارمه... اگه خواست چاپ کنه و اگه نخواست هم میلش، میل منه»... منتها باز دردسر راه افتاده... دور و بری‌های استاد ـ از سرِ حسادت ـ شرّ راه انداخته‌ن و ذهن آدم‌های دورتر رو مُشَوَّش کرده‌ن... آدم‌های دورتر هم که در زمان زندگی استاد، کم و بیش و گاهی بهش سر می‌زده‌ن، چه می‌دونن که استاد، چه علاقه‌ای به قدیمی‌ترین شاگردش داشته؟!... شاید برای همینه که هم‌صدا و هم‌داستان با آدم‌های شر شده‌ن و از پسر بزرگ استاد خواسته‌ن که دست شاگردش رو از آثارش کوتاه کنه. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 612 ـ «امام‌رضا(ع) از پدرانش و آنان نیز از امام‌حسین(ع) نقل کرده‌اند که پیامبراکرم(ص) خطاب به امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب(ع) فرمود: «ای علی!... پس از من، فقط تویی که گویندة امین سخنان منی و آن‌چه بر زبانت جاری شود، گفتة من خواهد بود... وای بر رد کنندة سخنت... و خوش به احوال پذیرندة کلامت!... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی/

 

3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (121)

روزهای پنج‌شنبه که از راه می‌رسه، صدای قدم‌هاش در حیاط «شیرخوارگاه» می‌پیچه... دیگه همه می‌دونن که این زنِ چهل و چند سالة ثروتمند، از خونه‌ش کیلومترها راننده‌گی می‌کنه تا برسه به شهر همسایة نزدیک و شیرخوارگاهش... می‌دونن که با خودش یه مشت اسباب‌بازی دلچسبِ بچه‌ها رو می‌آره و خودش هم مثل یه «نوکر»، دور بچه‌ها می‌گرده و از نوزاد تا یکی ـ دو ساله‌شون رو تَر و خشک می‌کنه... بعد هم حدود «عصر»، یکی ـ یکی بچه‌ها رو در آغوش می‌گیره و می‌بوسه و (بعد از خداحافظی با کارمندان شیرخوارگاه)، می‌ره... فقط «مدیر» شیرخوارگاهه که می‌دونه زن (با همة ثروتی که داره)، «خادم افتخاری» حرم «امام‌رضا(ع)»ست.

 

4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (65)

«راه»ها اِحاطِه‌ام کرده‌اند... پرسشِ دشوار «این‌سو؟... یا آن‌سو؟»، شانه‌های تصمیمم را می‌لرزانَد... لگدکوب عبور تصمیم‌های ناخودآگاه «دل»م... در جدال علامت‌های «سؤال»، جویای «دونقطه»ای عاقل... صریح و فصیحم... که بگوید: «قال‌الحسن والحسین(ع): ...». / در زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... حسن(ع) و حسین(ع)، را دادگرانی مُشرِفِ به دینت کردی... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 826.

 

5ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا

شِفای کربلایی رضا پسر حاج‌ملک تبریزی / قرن 13 خورشیدی (13)

(ادامه) ... با تو بودم (تمام راه) عزیز! / دردِ پایت تمام شد... برخیز!»

با دل و خواب و مرد، تک افتاد / کربلایی رضا، به شَک افتاد

گفت: «آقا!... منِ غریب کجا؟! / لطف مولای من امام‌رضا(ع)؟!

خواب بر چشم من حرام شده / کار یک پای من تمام شده»

گفت مرد بلندبالا : «آه!... / خوب‌تر کن به روی دوست، نگاه!... (ناتمام)

‌ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 93 و 94.     

 

                         

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.