فرهنگ- خدیجه زمانیان: «آبنبات هل‌دار» جزو کتاب‌هایی است که توانسته در کنار 7 کتاب دیگر، در لیست مسابقه کتابخوانی «بخون و ببر» برنامه خندوانه قرار بگیرد.

ادبیات، تهرانیزه و شهرک غربی شده است

کتاب  «آبنبات هل‌دار» نوشته مهرداد صدقی است که توسط «سوره مهر» منتشر شده و  داستان طنزی است از زبان یک کودک بجنوردی به نام «محسن» که برادر بزرگ‌ترش قرار است به جبهه برود. راوی داستان، فرزند آخر یک خانواده 5 ‌نفره است. آنها همراه مادربزرگشان در یکی از محله‌های قدیم بجنورد زندگی می‌کنند. فضای داستان سراسر ماجراهای خنده‌دار و حیرت‌آور است؛ ماجراهایی که محسن آنها را ایجاد می‌کند.   
فضای جذاب داستان در کنار لحن صمیمی ‌و ساده راوی که در بسیاری از موارد با همان گویش محلی بجنوردی همراه شده، باعث همراهی بیشتر مخاطبان با این داستان می‌شود.
مجموعه‌داستان‌های این کتاب به دلیل  فضای نوستالژیک و خاطره‌انگیزشان و استفاده نویسنده از عناصر آشنای دهۀ 60، همراهی پیوستۀ مخاطب را تا انتهای داستان در پی دارد. درباره ویژگی‌های این اثر با نویسنده آن به گفت‌وگو نشسته‌ایم که حاصل آن را می‌خوانید. 

شما در این کتاب از اصطلاحات کوچه‌بازاری و محلی مردم و ادبیات بجنورد استفاده کرده‌اید. چه انگیزه‌ای از این نوع استفاده از فرهنگ و زبان بومی ‌شما را وادار به این کار کرد؟  

استفاده از فرهنگ و زبان بومی ‌به غنی‌ترشدن اثر ادبی کمک می‌کند و هرقدر واژگان بومی ‌بیشتری وارد ادبیات داستانی شود، بهتر است. البته این مسأله به منزله وصله‌کردن کار با واژگان بومی‌ و یا استفاده تزیینی از آنها نیست بلکه خود متن باید چنین ظرفیتی داشته باشد. کاری که به عنوان مثال بسیاری از نویسندگان جنوب به‌خوبی انجام داده‌اند. نمونه دیگر این مسأله، محمود دولت‌آبادی است که واژگان بسیاری را به فراخور داستان در آثار خود آورده است.

این سرزمین آدم‌هایی با سبک زندگی و فرهنگ‌های متفاوت و لهجه‌ها و گویش‌های متنوع دارد و حیف است که در ادبیات داستانی فقط شاهد نمونه‌های تیپیک محدودی که اکثراً پایتخت‌نشین هستند، باشیم. در حال حاضر ادبیات هم مثل سینمای دهه 80 و 90 به سمت تهرانیزه و شهرک غربی شدن پیش می‌رود. به همین خاطر من سعی کرده‌ام در «آبنبات هل‌دار» جغرافیا و مردمانی که در ادبیات داستانی کمتر حضور داشته‌اند را به مخاطب معرفی کنم چون فکر می‌کردم برایشان تازگی دارد.

البته نویسنده‌ها هم به ادبیات بومی ‌بی‌توجه هستند. در حالی که خرده‌فرهنگ‌ها در ترویج زبان و ادبیات فارسی اصیل بسیار مؤثر هستند. چرا این بی‌توجهی از جانب نویسنده‌ها وجود دارد؟  

 من هم نمی‌دانم چرا نویسنده‌ها در این حوزه کمتر کار می‌کنند. با اینکه اکثر نویسنده‌ها شهرستانی و متعلق به یکی از همین خرده‌فرهنگ‌ها هستند اما خیلی‌هایشان سعی می‌کنند مانند بقیه بنویسند نه مثل خودشان.

مشکل دیگری که ادبیات امروز ایران به آن دچار شده، آپارتمانی‌شدن آن است. این مسأله هم در فرم و ساختار ایجاد شده و هم در محتوای داستان‌ها. این فاصله چه ضربه‌ای به ادبیات ما زده و آیا باعث جدایی و فاصله‌گرفتن مردم از ادبیات شده است؟  

زندگی آپارتمانی و آپارتمان‌نشینی جزو لاینفک زندگی امروزی شده و طبعاً در ادبیات داستانی هم خودش را تحمیل کرده است اما همانطور که گفتید، فضای داستانی دلچسبی فراهم نمی‌کند و برخی از رمان‌ها را به سمت و سوی سریال‌های آپارتمانی سوق داده که از نظر فضای داستانی کمی ‌فقیر محسوب می‌شوند. البته اگر شاهد آثار خوبی در این زمینه باشیم، اشکالی ندارد و نویسنده توانمند می‌تواند در یک فضای بسته مانند سلول انفرادی هم رمان خوبی خلق کند اما اینکه همه آپارتمانی بنویسند و آدم‌های داستان نیز همه شبیه هم باشند، کمی ‌ملاآور می‌شود. البته جدایی مردم از ادبیات و مطالعه دلایل گوناگونی دارد که خودش بحث مفصلی می‌طلبد.

شما در این اثرتان از راوی کودک استفاده کرده‌اید. علت استفاده از این نوع راوی به دلیل بهره‎گیری از لحن کودکانه در بیان فضای نوستالژیک داستان بود؟

راوی کودک را به چند دلیل انتخاب کردم. اول اینکه راوی کودک صادق است و در یک اثر طنزآمیز، همین روایت همراه با صداقت کودکانه باعث شیرینی اثر و خلق موقعیت‌های طنزآمیز می‌شود. نکته دیگر اینکه چون فضای داستان در دهه 60 می‌گذرد ترجیحاً سن راوی را هم‌سن کودکی خودم انتخاب کردم تا حالت خاطره‌گونة اثر باورپذیرتر باشد. طبعاً ماجراها را با دنیای کودکانه آن روزهای خودم تطبیق ‌دادم تا برای مخاطب ملموس‌تر باشد.

کتاب شما با مسابقه برنامه خندوانه توانست شانس این را داشته باشد که در اختیار گستره بیشتری از مخاطبان قرار بگیرد. سیما چقدر می‌تواند در آشتی بین مردم و کتاب مؤثر باشد؟

برنامه خندوانه تأثیر زیادی در دیده‌شدن کار من و بقیه آثاری که در این مسابقه معرفی شده‌اند، داشت. هرچند که پیش از این «آبنبات هل‌دار» از فروش خوبی برخوردار بود و جوایزی مثل «کتاب سال شهید غنی‌پور» را هم دریافت کرد و در برنامه‌های تلویزیونی متعددی هم معرفی شده بود. اما انصافاً تأثیر خندوانه در معرفی و فروش کتاب، چیز دیگری بود. با توجه به بی‌توجهی جامعه ما نسبت به مطالعه کتاب، برنامه‌های پرطرفدار تلویزیونی می‌توانند شوکی به میزان مطالعه و اقتصاد عرصه نشر وارد کنند؛ اگرچه این تأثیر موقتی است. امیدوارم مردم با این برنامه‌ها به خواندن علاقه‌مند شوند و مطالعه، جزیی از عادتشان شود.  برنامه‌های تلویزیونیِ خوب  در کوتاه‌مدت در فروش کتاب‌ها مؤثرند اما در دراز مدت فقط اثر است که می‌تواند خودش را ثابت کند.

به عنوان یک نویسنده فکر می‌کنید چه می‌توان کرد که میل خواندن را در مردم ایجاد کرد؟

به نظر من فقط آثار خوب باید معرفی و تبلیغ شوند تا مخاطب پس از مطالعه اعتمادش را به رسانه معرفی‌کننده از دست ندهد. اگر مخاطب کار خوبی را مطالعه کند، مطمئناً خودش متقاضی مطالعه آثار دیگر نیز خواهد بود. اما اگر کتابی صرفاً به واسطه پروپاگاندای رسانه‌ای تبلیغ شود و خودش حرفی برای گفتن نداشته باشد، مخاطب را دلزده خواهد کرد. فراموش نکنیم کتاب خوب کم نداریم اما متأسفانه همه کتاب‌های خوب معرفی و دیده نمی‌شوند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.