شال عزا می اندازیم و دلبندان مان را پا دررکابِ رقیه خاتون بار می آوریم و پی کاروانِ اسارت می رویم. می رویم تا غریبستان. تا جورِ تازیانه و غارت. جایی که به جایِ بابا - در طبقی برایمان- سَر می آورند. جایی که فراقِ عشق، طفل دلشکسته را شهید می کند.
آآآه، این نام چقدر کبیر است! چقدر اُبهت و اشک و کرشمه دارد! چقدر تاول به یاد آدم می آورد و زبان به سلام می چرخاند که: "السلام علیک روشنای دیده ی ثارالله".
نظر شما