گاهی مطلب آشکاری به قصد عیب جویی گفته می شود چه بسا بتوان گفت غیبت است. حتی ذکر مطلب آشکاری از یک مومن اما به انگیزه عیب گویی و تعییر او ممکن است غیبت شمرده شود.

تعریف غیبت نزد لغویّون/ مولفه های موثر در غیبت

به گزارش قدس آنلاین به نقل از مهر، متن جلسه درس اخلاق اخیرآیت الله رشاد برای علاقه مندان در پی می آید؛

بحث ما درباره حکم غیبت و مباحث فقهی این رذیلت بود. در جلسه پیشین با تمسک به پاره ای از روایات و اخبار، اصل حرمت غیبت را اثبات کردیم. غیبت- با توجه به قرائن آیی و روایی- قطعا از محرمات و کبائر است.

بررسی غیبت از جهات گوناگون

اما اینکه مختصات و ویژگی های این فعل به جهات مختلف چگونه است؟ هنوز جای بحث دارد. تعابیر مختلفی در روایات داریم آنچنان که آراء فقها هم در این زمینه متنوع است. اینکه غیبت، به لحاظ غیبت کننده مقید به چه شرایطی است؟ کسی که غیبت او صورت می پذیرد و مضمونی که در غالب غیبت مطرح می شود چه ویژگی هایی دارد؟ نیت کسی که غیبت را انجام می دهد چگونه باید باشد؟ نقش هریک از این عناصر و اطراف در تحقق غیبت چیست؟

در لغت، کتب فقهیه و اخبار، تعابیری به عنوان تعریف ذکر شده اما اینکه کدام یک جامع همه جهات است. چه بسا بعضی از این تعابیر جامع قلمداد نشود و در حقیقت در مواقعی ذکر حیثی از حیثیات و جهتی از جهات مد نظر بوده است. خصوصا وقتی در قبال پرسش کسی مطرح می شود ممکن است پاسخ هم محدود شود چرا که سوال هم جامع نیست.

تعریف غیبت نزد لغویّون

تعابیری در کتب لغت پیرامون غیبت آمده است ولی به نظر می رسد از آنجایی که این کتاب ها عموما بعد از اسلام نوشته شده اند؛ و مولفین آنها مسلمان هستند؛ معنای غیبت را به طور لغوی مطرح نکرده اند. تعابیری که در کتب لغت ذکر شده، اقتباس و یا عین تعبیری است که در اخبار آمده است. این نشان از تاثیرپذیری لغوی ها از ادبیات دینی است. مگر اینکه کسی اثبات کند لفظ «الغیبه» پیشینه قبل از شریعت هم دارد و معنای عرفی غیبت در قبل از اسلام هم بوده است و الا اگر چنین چیزی اثبات نشود و منابع لغوی قبل از اسلام هم در اختیار نباشد باید گفت معانی مذکور در کتب لغت، تعابیری است که در اخبار آمده است.

مثلا وقتی گفته می شود: «اغتابه: اذا ذکره بما یکرهه من العیوب و هو حق. و الاسم الغیبه». خب؛ این تعبیر از ماده غیبت بر نمی آید. این نیست که از ماده «غیب» این معنا برآید که انسان چیزی را بگوید که طرف مقابلش کراهت دارد. نه از ماده و نه از هیئت غیبت چنین چیزی استفاده نمی شود. توضیحی که برای غیبت در کتب لغت ذکر شده مبنای شرعی دارد و لغوی به حساب نمی آید. و یا گفته شده است: «غابه: ای عابه و ذکره بما فیه من السوء». از ماده غین و یاء و باء اینکه لزوما موضوعی که ذکر میشود قبیح باشد؛ برنمی آید. یا تعبیر «ان یذکر الانسان فی غیبته بسوء مما یکون فیه». «چیزی که در او هست گفته شود». اگر لغتاً نظر شود می توان به هر چیزی که در غیاب کسی گفته می شود غیبت گفت و لو در او نباشد. چه قبیح باشد و چه نباشد. لهذا معانی لغوی مطرح شده علی القاعده متاثر از ادبیات دینی و اخبار و احادیث است. و نمی توان به عنوان معنای لغوی تعبیر کرد.

مولفه های موثر در غیبت

علی ای حال باید در تعریف فقهی و شرعی غیبت به عناصری که می تواند به عنوان مولفه های غیبت مطرح شود توجه کرد. اینکه اگر در غیاب دیگری، غیرمکلفی چیزی گفت غیبت محسوب می شود؟ آیا در غیبت کننده، تکلیف شرط نیست؟ راجع به کسی که غیبت او می شود چطور؟ آیا می توان پشت سر صبی غیبت کرد؟ انگیزه مطلبی که ذکر می شود موثر است؟ گاهی انگیزه عیب جویی وجود دارد گاهی هم اینطور نیست. اگر انگیزه عیب جویی نباشد و عیب هم آشکار باشد باز هم غیبت صدق می کند؟

الف) انگیزه

گاهی مطلب آشکاری به قصد عیب جویی گفته می شود چه بسا بتوان گفت غیبت است. همیشه اینطور نیست که انسان مطلب پنهانی را ذکر کند. حتی ذکر مطلب آشکاری از یک مومن اما به انگیزه عیب گویی و تعییر او ممکن است غیبت شمرده شود.

ب) افشاء مستور

آنچنان که از جهت محتوا ممکن است مطلبی ذکر شود که عیب نباشد و مثلا از التزام آن فرد به عبادت سخن به میان می آید. لکن از آن جهت که مستور است در افشا کردن آن غیبت رخ دهد.

ج) شرط تکلیف در غیبت کننده

لذا تعابیری که در کتب لغت، فقه و اخبار ما ذکر می شود ممکن است جامع نباشد و هر تعبیری ناظر به یکی از جهات باشد. ولی نشان از این دارد که در مجموع عناصر و مولفه هایی که ذکر شد در غیبت قلمداد شدن آن فعل دخیل است. در نتیجه این سوال مطرح می شود که آیا کسی که غیر مکلف است وقتی چیزی را از دیگری ذکر می کند مرتکب غیبت می شود؟ هرچند به خاطر عدم تکلیف عقاب بر او مترتب نیست. فعل او غیبت است و قهرا تعریف غیبت بر آن صدق می کند. اما این فعل نسبت به این فرد صبی عقاب ندارد. به لحاظ حکمی غیبت است اما به لحاظ کلامی عقاب ندارد و خداوند متعال او را معذور می دارد.

د) شرط تکلیف در مغتاب

درباره صبی یا مجنونی که غیبتی راجع به او واقع شده؛ بعضی از فقهای ما حکم به عدم وقوع غیبت داده اند. برای اینکه در روایات داریم: «ذکر اخیک بما یسووه» «یاد کردن برادرت به آنچه بدش می آید». گفته اند مجنون که از چیزی بدش نمی آید! او تنها می شنود ولی نمی داند بدش را گفته اند یا نه. گاهی تمسخر هم می شود و می خندد. نمی داند که این حرف شخصیتش را تحقیر می کند. این قول با تمسک به عباراتی نظیر «یکرهه» و «یسووه» است که لازمه آن ها مسبوقیت ادراک است. یعنی قبح غیبت انجام شده را درک بکند.

البته این نظر را می توان رد کرد با این توجیه که ممکن است آن مجنون روزی افاقه یابد و آن صبی بالغ شود ولی همچنان آن تحقیر شدن ها در ذهن جامعه باقی باشد. و بگویند این همان کسی بود که فلان عمل قبیح و سخیف را انجام می داد. (ولو معصیت نباشد). علاوه بر این ممکن است بتوان در اخبار و آیات به عموم تمسک کرد. وقتی خداوند می فرماید: «لایغتب بعضکم بعضا» عمومیت دارد و استثنایی برای مجانین و صبایا ذکر نشده است. بلکه علی الاطلاق از غیبت دیگری منع کرده است.

یا وقتی در بعضی تعابیر «ذکرک اخاک...» مطرح می شود آیا نمی توان مسلمان قبل از بلوغ را که حکماً داخل در مسلمین است؛ «اخ» تلقی کرد!؟ لذا اگر غیبت کننده مکلف باشد حتی اگر غیبت غیر مکلفی را بکند تعریف و حکم غیبت بر او جاری است. به اعتبار عموم ادله در وهله اول، همه انسان ها مخاطب همه خطابات الهی هستند. (البته نظریات متعددی در خطابات مطرح است که رای مذکور(عدم انحلال خطاب)، قول امام خمینی رحمه الله علیه است.) لذا استثنا افراد از این عموم، حکمی یا موضوعی نیست؛ بلکه معذوریت به میان می آید. مثل کسی که عاجز است و در مقابل خطاب «صم»، قادر به روزه گرفتن نیست. خطاب متوجه او هست اما در یوم الحساب، عذر موجّه دارد. طبق نظریه مزبور، خطاب الهی منحلّ به آحاد و احوال نمی شود. همه مخاطبند ولی جاهل و عاجز معذورند. نه اینکه اصلا مخاطب نباشند.

ه) نیت در غیبت

جهت دیگری که قابل طرح است بحث نیت است. گاهی مطلبی را درباره کسی نقل می کنیم که در واقع قبیح نیست. بلکه حسن است. مثل اینکه بگوییم فلان آقا نماز شب می خواند. یا به ذکر مطلبی می پردازیم که هرچند عیب است اما شاهر و ظاهر است و همه اطلاع دارند. گاهی هم آن مطلب هم قبیح است و هم مستور. آیا این سه وضعیت در اطلاق غیبت دخیل است؟ از بعضی تعابیر چنین برمی آید که اگر خود آنچه نقل می شود از قبایح نباشد بر فرض اینکه آشکار نباشد و ذکر آن کراهت غیبت شونده را در پی داشته باشد؛ غیبت است. ظاهر بعضی اخبار این است که ذکر عیب و قبح مسلمان، غیبت قلمداد می شود. به نظر می آید اگر غیبت شونده از ذکر مطلبی درباره خود که ذاتا قبیح نیست ناراحت شود اطلاق غیبت نمی شود. هرچند ممکن است تحت عنوان دیگری جایز نباشد. بالاخره ذکر آن مطلب که رضای مذکورمنه را به دنبال ندارد معصیت است. افشای سر فقط اسرار بد را در برنمی گیرد. بلکه از جهت افشای سر مومن ممکن است جایز نباشد.

در جای دیگر ممکن است فعل حسنی از غیبت شونده سرزند ولی آن را نکوهش کنیم. یا به خاطر اینکه آن را عیب می پنداریم یا به تحقیر و استهزا آلوده ایم که ظاهرا اینجا هم حکم غیبت را دارد. به اعتبار اینکه در عموم اخبار و تعاریف، قید «ما یکرهه» وجود دارد. لذا اگر غیبت شونده از ذکر و اعلام آن اکراه دارد موجب غیبت تلقی شدن آن فعل می شود. در واقع گاهی وجود آن غیب مطرح است. گاهی هم ظهور آن غیب موضوعیت دارد. یعنی فرد، راضی به آشکار شدن فعل خود نیست.

نتیجه بحث

جمع بندی مبحث این می شود که مجموعه اخبار و اطلاقاتی که در آیات و روایات داریم اطلاق دارد به اینکه یا چیزی وجودش قبیح است و ذکر می کنیم ولو دیگران هم می دانند. اگر او راضی نیست و ما از باب تعییر می گوییم مصداق غیبت است. و یا اینکه صرف نظر از وجودش، ظهورش ایراد دارد. فرد از افشای مطلب ناخشنود است. این هم از جهت کراهت شخص به اظهار و ظهور، مشمول ادله می شود.

تعریف غیبت به فعل غیر مکلف هم اطلاق می شود. همچنین درباره کسی که غیبت او صورت می پذیرد اگرچه غیر بالغ باشد غیبت صدق می کند. چرا که نمی توان او را به جهت عدم بلوغ، غیر مومن دانست. بلکه با وجود عدم تکلیف، «اخ المومن» است.

از حیث داعی هم، اگر به انگیزه تعییر-ولو مطلب افشا شده ای را- بگوید می توان غیبت تلقی کرد. حتی آنگاه که امر غیر قبیح افشا نشده ای ذکر شود از جهت نفس افشاء در عداد غیبت قرار می گیرد.

بحث دیگری که لازم است به جلسه بعد موکول شود این است که چون احکام خمسه معطوف به فعل غیبت است هر پنج نوع حرام، واجب، مباح، مکروه و مستحب بر آن بار می شود. در مورد این دسته بندی از حیث تکلیفی ان شاءالله در جلسه آینده بحث خواهیم کرد تا شاید همین مقدار بحث فقهی پیرامون غیبت کافی باشد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.