آذر سال ۹۳ را یادتان هست؟ گوجه کیلویی ۹ هزار تومان را؟ علت این گرانی تکان دهنده عدم واردات به موقع بود، گوجه در فصل زمستان عمل نمی آید بجز یک نقطه. آنجا درست زمستان هاست که گوجه سر از کاکل سبز خویش به سرخی بیرون می کشد؛ در هشتبندی، میناب هرمزگان.

گوجه کیلویی ۲۰ تومان، ۲۰ تا تک تومانی!

مهدی ساربان - آذرماه سال گذشته بود که راهی هشتبندی شدم. برای رفتن به آنجا باید از بندرعباس تاکسی بگیری اما جاده ها آنقدر بد و مخوف است که هرکسی نمی رود. پس ناچار باید از میناب بروی، تفاوتی میان جاده بندرعباس و میناب نیست، فقط از آنجا مردم را می برند هشتبندی. دو یا سه ساعت در مسیری، وقتی از جاده ای بگذری که آب رود فصلی شسته و برده اش می توانی دلخوش کنی که یک ساعت دیگر به هشتبندی می رسی. هشتبندی در مرز هرمزگان است و بلوچستان. مردم این ناحیه شیعه اند اما وضعیت وخیم معیشت در روستاهای بلوچستان بخشی از مردم بلوچستان را به سوی این خطه برای کارگری سوق داده است. اینها رعیتند و صاحب زمین ها ارباب! ارباب ها خودشان وضعیتشان به قدری بد است که این واژه را به طنزی تلخ تبدیل می کنند. اینجا مزرعه گوجه و بادنجان است. کیفیت گوجه در این مزارع عجیب است؛ از زمین تصادفی هرچه جدا کنی سفت است و گوشتی، نمک بزن و بخور!

زارع می رود و برای ما سبدی پر از گوجه می آورد. هول می کنیم قیمت این سبد چقدر می شود در این زمستان؟ می گوید کیلویی ۲۰ تومان. فقط ۲۰ تا تک تومانی!

 باورم نمی شود. با این قیمت اصلا صرفه ای دارد روی این زمین ها کار کردن؟ آب را بفروشند بهتر نیست؟ پیرمرد می گوید خودمان یکبار خواستیم بی دلال و واسطه انتقال بدهیم تهران، وقتی گوجه ها رسید مسئولین اجازه ندادند آنها را در میان شهر توزیع کنیم و گفتند فقط باید به دلال بدهید، آنها هم گوجه ناب را هر کیلو ۳۰۰ تومان خریدند و آن طرف خیابان دست کم بیش از هزار تومان فروختند. 

پیرمرد راست می گوید، از شهر که دور می شوی راز این تردد سرسام آور نیسان های آبی را می فهمی که بی محابا خیابان ها را طی می کنند. نیسان ها گوجه را کیلویی ۲۰ می خرند و برای دلال یا کارخانه ها حمل می کنند. از خودم می پرسم وقتی وضعیت ارباب این است حال رعیت چگونه باید باشد؟

با هماهنگی دوستی به این کپرها می روم. اینجا اطراف مزارع، کپر بسیار می بینید. این نیم کره های سه در سه محل زندگی سه یا چهار انسان است. به واژه انسان دقت کنید؛ پناهگاه آوارگان سوری در کشور اروپایی نیست، محل زندگی برادران دینی ماست. نه آب، نه برق، نه گاز. انقدر استضعاف اینجا زیاد است و کسی سراغی از ایشان نمی گیرد که به هر سوالم دو سه نفری باهم پاسخ می دهند و گرفتن جواب را بسیار سخت می کنند.

از وضعیت غذا و تغذیه شان می پرسم، دوست همراهم زیر گوشم می گوید غذای قالب اینها همین گوجه و بادنجان است. تریت می کنند و جوشانده گوجه را می خورند. می پرسم گوشت چه؟ برنج چه؟ می گوید ارباب سالی ۲۰ یا شاید ۵۰ کیلو برنج بدهد اما گوشت می ماند برای روضه ارباب! شاید نذری محرم..

از سوالم پشیمان می شوم؛ اصلا چرا سوال بپرسم وقتی رنگ صورت زن به وضوح خبر می دهد از سر درون. وضع بهداشتی شان هم که تلخ تر از اوضاع تغذیه است. باز خدا پدر بیمارستان صحرایی شهید صدوقی اصفهانی ها را بیامرزد که اینجا رایگان درمان می کنند و این مردم با تحمل صفی چند کیلومتری بالاخره از یک درمان موقتی برخوردار می شوند. 

می پرسم نماینده شهر کجاست؟ یکی که عبور می کرد به متلک گفت میبینی این ملت را؟ به جای رای دادن به یک دکتر جوان به یک آخوند رای دادند! می پرسم چرا؟ می گوید خوب روضه می خواند...

او می رود و من ۲ نتیجه اجتماعی می گیرم. اول هشتبندی یک پایگاه بزرگ گسترش شیعه در این خطه خاص می تواند باشد و دوم آنکه با همه این محرومیت ها روحانیت شأن خاصی در دل این مردم دارد.

خبرها حول بیمارستان صحرایی است و سفر چند ساعته علی لاریجانی به این بیمارستان. بعضی از مردم کودکان خود را به پارکی در نزدیکی بیمارستان برده اند و در میان هیاهوی تمنای درمان رایگان، نیسان های آبی، های و هوی کشان طول خیابان را طی می کنند و در افق گم می شوند.

به تهران باز می گردم، یک کیلو گوجه می خرم و به خانه می روم. به همان قیمتی که شما می خرید، نه افسانه گوجه ۲۰ تومانی هشتبندی.

امروز ۱۳/۹/۱۳۹۵ است. دوباره سرما که زیاد شود احتمالاً قیمت گوجه و برخی اقلام خوراکی بازی در خواهد آورد. نیم نگاهی به گوجه هشتبندی بدون عنایت به دلال ها می تواند نجات بخش باشد. هم برای شهرهای بزرگ و هم برای مردم هشتبندی..

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.