یک ساعت پس از خارج شدن از مشهد به شب می رسیم و ادامه راه یعنی از شروع گردنه های "مزداوند" مه شدید هم به جاده اضافه می شود.

کوهی که نان مردم را تامین می کند!

قدس آنلاین - مقصد مان روستای معدن آق دربند سرخس است؛ برای تهیه گزارشی از قدیمی ترین معدن زغال سنگ شرق کشور. در تاریکی و مه پیش می رویم تا تگرگ هم به سفر ما اضافه شود و پس از تمام شدن مسیر آسفالت جاده شوسه شروع می شود که دقیقاً از بغل کوه می گذرد و  تنها به اندازه عبور یک ماشین جا دارد و سمت دیگر جاده رودخانه کشف رود است. بعد از چند بار تماس و راهنمایی گرفتن، در تاریکی و باران به روستا می رسیم، روستا ظلمات است؛ تاریکِ تاریک.

مهندس اسماعیل حاجیان نژاد میزبان ما دلیل تاریکی روستا را قطع برق بر اثر شرایط بد هوا عنوان می کند که البته گویا اتفاقی است که اهالی روستا هر از گاهی باید آن را تجربه کنند.

خروس خوان صبح من و همکارم حمید هاشمی بیداریم. ساعت 6 صبح صبحانه را هم خورده ایم و با پوشیدن لباس و چکمه راهی معدن شویم؛ درست مثل مردان معدن که صبح زود شروع به کار می کنند. وقتی با راهنمایی مهندس حاجیان نژاد به محل کوره های کُک پزی می رسیم مردان، کار خودشان را شروع کرده اند.

هوا سرد است و ما لباس گرم پوشیده ایم و کلاه بر سر داریم تا از سرما در امان باشیم اما دیدن کارگری که با زیرپوش رکابی مشغول کار است برایم جالب است. کوه ها از برف شب قبل سفید پوش شده اند و مرد، کنار زغال هایی که می سوزد عرق می ریزد و کار می کند. پودر زغال سنگ 48 ساعت سوخته است تا ناخالصی هایش از بین برود و به صورت تکه سنگ هایی در بیاید که به آن کُک می گویند.

این البته مرحله آخر کار است و ما از آخر شروع کرده ایم چون کار آن هایی که در این بخش کار می کنند بعد از شارژ مجدد کوره با زغال خام که به صورت پودر در آمده یک ساعت بعد تمام است.

مراحل قبل از این بخش شست و شوی زغال سنگ است و البته مرحله دانه بندی هم هست. در حال بازدید از بخش شست و شو هستیم که خبر می رسد وانت معدن در راه رفتن به سرخس و در همان مسیری که شب قبل از آن عبور کرده ایم بر اثر لغزندگی زمین چپ کرده است. این خبر که می رسد مهندس می گوید:« سختی کار معدن یک طرف و اتفاقاتی از این دست یک طرف. اما خدا را شکر به راننده آسیبی نرسیده است.»

تلاش در عمق تاریکی معدن

سخت ترین بخش کار در معدن کار در بخش کوه بُری و استخراج است. برای این کار باید وارد یکی از تونل ها بشویم. اول از تونلی بازدید می کنیم که 300 متر به سمت زیر کوه با شیب 18 درجه رفته و بعد به صورت افقی ادامه یافته است. حالا آفتاب شده و هر کارگر مشغول انجام کاری است. واگن پر از سنگ زغال که به دستگاه کشنده آن وصل است بالا می آید و یک نفر به سرعت قلاب آن را از سیم بکسل جدا می کند و با کمک همکارش واگن را به صورت دستی تا مسافتی می برند و بارش را خالی می کنند تا دوباره به داخل معدن فرستاده شود. از بالا که به معدن نگاه می کنی چاهی است تاریک و وهم انگیز.

واگن که می رود کارگرها با مهندس حرف می زنند و من هم با یکی از کارگران که خودش را حسن معرفی می کند. حسن 12 سالی می شود که در معدن مشغول است. می گوید:«در بخش چوب بندی و واگن گیری هستم. البته هر جا بگویند و لازم باشد کار می کنم. » وقتی از او می پرسم از خانواده شما فرد دیگری هم در این کار بوده است می گوید:« پدر بزرگم و پدرم هم در این کار بوده اند یعنی از همان قبل از انقلاب و از 70 سال  قبل خانواده ام در این معدن کار کرده اند»

حسن در توضیح بیشتر درباره کارش می گوید:« کار معدن سخت است و این سختی را کسی می تواند درک کند که مدتی این جا کار کند تا بداند ما چه وضعی داریم».

صحبت های مهندس و کارگران که تمام می شود به سمت تونل دیگری از معدن حرکت می کنیم کلاه های ایمنی را جایگزین کلاه های معمولی خودمان می کنیم و چراغ به دست، پشت سر مهندس راه می افتیم. تونل سرد است و سقف آن کوتاه و این باعث می شود که به صورت خمیده وارد تونل بشویم که سرمان با چوب هایی که زیر سقف برای جلوگیری از ریزش سنگ ها کار گذاشته شده اند برخورد نکند.

ما با خطر دست و پنجه نرم می کنیم

راه رفتن در معدن کار آسانی نیست؛ هم هوا در بدو ورود سرد است و هم آبی که از دیواره های تونل معدن چکیده، مسیر را پر از آب و گل کرده است. چراغ هایی که در دست داریم، مسیرمان را روشن می کنند و از کنار لوله های پلاستیکی که هوای فشرده را به کارگران می رسانند می گذریم تا برسیم به اولین معدنچیان کوه بُر. چند باری سرمان با تیرهای سقف برخورد می کند اما بالاخره می رسیم.

بعد از هزار متر پیاده روی در شرایط سخت و به حالت خمیده در میان سرو صدای آزار دهنده پیکور (چکش بادی) تنها دو چراغ پیشانی دیده می شود. هوا پر از گرد و خاک است و رطوبت آن قدر شدید است که نمی شود عکس گرفت چون به سرعت لنز دوربین بخار می گیرد. هوا به شدت آلوده و پر از گرد و خاک خفه کننده زغال سنگ است.

جان محمد؛ سرکارگر استخراج  13 سال است در معدن کار می کند و هر روز باید از 6 صبح تا ساعت 12 کار کند 3 فرزند دارد. می گوید:«کار معدن خیلی سخت است چون کارگر با خطر دست و پنجه نرم می کند و مهم ترین خطر هم ریزش کوه و سنگ است اگر بی احتیاطی بکنی ممکن است گاز موجود در معدن باعث انفجار بشود و خطر هر لحظه تهدید می کند خطر دیگری که وجود دارد این است که وقتی زغال را با پیکور می کنیم اگر به موقع چوب ها را برای ایمنی کار نگذاریم دیوار معدن ریزش می کند. »

تا دیگران خبر بشوند از بین رفته ایم

به حالت خمیده به فرعی دیگری وارد می شویم و با یکی از کوه بُران هم صحبت می شوم. "غنی"با صورتی سیاه شده از گرد زغال در نور چراغ معدن به سوالاتم پاسخ می دهد. فقط چشم هایش قابل تشخیص است ماسکش را بر می دارد و می گوید:« پدرم همین جا کار کرده و بازنشسته شده است. کوه بری و استخراج سخت ترین بخش کار معدن است آن هم به خاطر خطرات زیاد. خودتان الان این تاریکی و گرد و خاک و سر و صدا را دیدید. چند سال پیش در همین معدن همکارانی را بر اثر ریزش سنگ و یا گاز گرفتگی از دست دادیم. اگر الان این بخش ریزش کند تا دیگران خبر بشوند من و همکارم از بین رفته ایم»

سقوط سنگ جانش را گرفت

پس از یک ساعت سخت، از تونل بیرون می آییم. عرق کرده ایم در سرمای زمستان و به حرف های معدن چیان فکر می کنم؛ به خاطرات غمگین آن ها از کار در معدن به حرف های نور محمد که می گفت: «وقتی نوجوان بودم، یکی از کارگرها نیامده بود سر کار من را فرستادند دنبالش نمی خواست گفت فردا می آییم. ولی اصرار باعث شد بیاید و همان روز سقوط سنگی جان او را گرفت.» به شکل گیری روستای "معدن" فکر می کنم که با تولد معدن در این منطقه شکل گرفت و حالا شده است روستای معدن، روستایی در میان کوه ها با مردانی از جنس تلاش و کار با همه سختی هایی که دارد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.