۲۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۴
کد خبر: 539044
خوابِ تکراریِ دلهره‌آور

خواب می‌بینم. این خواب در همه این‌سال‌ها تکرار می‌شود. اغلب نیست، اما یک‌دفعه سروکله‌اش پیدا می‌شود، نمی‌دانم چرا. فقط هست، یک خواب تکراری که همه جزئیاتش تکراری است. نمی‌دانم چرا دست از سرم برنمی‌دارد. خواب می‌بینم دبیرستان را تمام کرده‌ام و باید وارد دانشگاه شوم. انگار لحظه آخر است؛ لحظه آخری که باید ثبت‌نام کنم، اما مشکلی وجود دارد؛ برای ورود به دانشگاه باید مدرک دیپلم داشته باشم، ندارم. بعضی واحدهایی را که باید پاس کرده باشم، پاس نکرده‌ام. دانشگاه قبول شده‌ام، اما نمی‌توانم وارد دانشگاه شوم، آن هم به‌خاطر این چند واحد لعنتی.

این خواب هرسال، یکی‌دوبار، لذت خوابیدن را از من می‌گیرد، توی خواب یخ می‌کنم، استرس دارم، عصبی می‌شوم و یک‌دفعه بیداری از راه می‌رسد.

همه‌اش خواب بوده. وارد دانشگاه شده‌ام، سال‌هاست که فارغ‌التحصیل هم شده‌ام. نفس راحتی می‌کشم. چه خوب که فقط خواب بود! خدا را شکر!

سال‌هاست که دیگر درگیر درس و مدرسه نیستم، اما این استرس درس و امتحان، دست‌بردار نیست که نیست.

همین چندشب پیش، باز یک خواب دیگر. قرار است به مهمانی برویم. نمی‌خواهم بروم، باید درس بخوانم، اما مهمانی رفتن هم یک «باید» دارد. هرقدر مقاومت می‌کنم، بی‌فایده است. «باید» به مهمانی برویم. تازه به مهمانی که می‌رسیم، می‌فهمم مهمانی شام است؛ یعنی خیلی دیرتر از آنچه فکر می‌کردم به خانه برمی‌گردیم. همه وجودم استرس شده. چطور ممکن است مامان این‌همه بی‌خیال باشد. او که می‌داند میزبان به این زودی‌ها شام را سرو نمی‌کند و به این زودی‌ها هم به خانه برنمی‌گردیم، پس چرا وادارم کرده به این مهمانی بیایم؟! این‌ها را با صدای بلند بهش می‌گویم. درسم؟ امتحان فردا؟ کی درس بخوانم؟!

بعد از این‌که صدایم را حسابی بالا می‌برم، از خواب می‌پرم. همه‌اش خواب بود. خدا را شکر! اما آن‌قدر واقعی بود که قلبم به‌شدت می‌تپد.

نمی‌دانم تو چطوری هستی؟ یعنی تو هم خواب درس و امتحان را می‌بینی؟ خب طبیعی است که الان خواب- کابوس- امتحان ببینی، اما بعدها... کاش تو مثل من نباشی! کاش وقتی دیگر خبری از مدرسه و دانشگاه نبود، کابوس امتحان هم برای همیشه رفته باشد... کاش!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.