هر شهری بالا و پایین دارد... فراز و نشیب دارد... اما بعضی از شهرها از بُعد مکان‌بودن خارج می‌شوند و می‌شوند زمان... همیشه بالا دارند و فراز... سرپایینی ندارند... وقتی از بُعد زمین خارج می‌شوی، فقط اوج می‌گیری... شهر هم برایت می‌شود: شهرالرمضان! الذی انزلت فیه القرآن...

شبِ خیلی عزیز...!

نویدی / هر شهری بالا و پایین دارد... فراز و نشیب دارد... اما بعضی از شهرها از بُعد مکان‌بودن خارج می‌شوند و می‌شوند زمان... همیشه بالا دارند و فراز... سرپایینی ندارند... وقتی از بُعد زمین خارج می‌شوی، فقط اوج می‌گیری...

شهر هم برایت می‌شود: شهرالرمضان! الذی انزلت فیه القرآن...

اوج می‌گیری و بالا می‌روی... نقطه اوج خودش مشخص است و نورانی... انا انزلناه فی لیله القدر... شب قدر...!

نامش تمام آنچه را که باید، می‌گوید. فقط یک شنونده می‌خواهد که بشنود. گوش دل می‌خواهد شنیدن نام « قدر»! قدر است دیگر... باید قدر دانست آن را در میان همه سی‌شب مهمانی الهی...

خودش گفته قدر بدانید قدر را... و ما ادراک ما لیله القدر!

کاش بدانیم و بفهمیم و پاس بداریمش... 

سیمت وصل شود!

ما بچه‌های نسل امروزی‌ خوب می‌فهمیم وقتی می‌گویند سیمت وصل شود، یعنی‌چه...؟ خوب می‌فهمیم وقتی کم می‌آوریم و باتری‌مان رو به اتمام است، باید وصل شویم... باید سیم‌مان وصل شود... باید خودمان را شارژ کنیم. می‌دانیم همیشه کسی هست تا هوایمان را داشته باشد و همیشه باشد. اما خودش گفته است حالا اگر تو می‌خواهی مرا صدا کنی، من امشب بیشتر حواسم به توست! سیمت را امشب محکم‌تر گرفته‌ام. بیا! امشب را خواب نمان! با چشمان باز هم خواب‌ نمان!

مرا ببین! من اینجا هستم! نزدیک‌تر از رگ گردنت...

حیف است که از دست برود!

همه سال هست و این سه‌شب! من نمی‌گویم‌، خودش می‌گوید! لیله القدر خیر من الف شهر...

پس حواسمان باشد از دستش ندهیم... اگر حوصله‌مان در تمام سال به دعا و نماز نمی‌رسد که می‌رسد، این سه‌شب بیشتر برسد! بی‌خیال دنیای مجازی. التماس دعاها را تا قبل از اذان مغرب بگوییم و بعد از اذان خداحافظی کنیم با این موجود کوچک عجیب و غریب که در جیب‌های همه‌مان پیدا می‌شود. بیایید قرار بگذاریم! قول بدهیم! قول مردانه!

به استقبالش بروید

مگر نشده که تابه‌حال برای یک مهمانی خودتان را به در و دیوار بکوبید تا خاص باشید؟ ما داریم می‌گوییم، یعنی ما نه! خدا دارد می‌گوید این سه‌شب برای من خاص است! پس بیایید به استقبالش برویم... بی‌خیال همه وسایل آماده و شیک دنیا... برویم و کمی خلوت کنیم... دختر و پسر هم ندارد! بروید و برای خودتان تکه‌پارچه‌ای منظم و تمیز بردارید... پارچه‌ای که حالتان را عوض کند، پارچه‌ای که می‌تواند چفیه‌ای باشد و یا نه، تکه‌پارچه سبزی که به ضریح و دیوارهای حرم معطرش کرده‌اید... با نخ و سوزنی به اتاقتان بروید و آرام دورش را بدوزید تا مرتب شود... این شد جانماز... مهر و تسبیحش را هم ترجیحاً کربلا بردارید... اگر هم با مهر و تسبیحی خاطره‌ای دارید که حالتان را خوب می‌کند، فبها المراد...
الان شمایید و جانماز کوچکی که حاضرش کرده‌اید برای ارتباط با خدایتان... جانمازی که شد جایگزین گوشی همراه هزاررنگ... جانماز یک‌رنگ، ساده و دوست‌داشتنی...

خاص اما ساده!

قرار شد خاص باشیم، اما قرار نشد عجیب باشیم... ساده بپوشیم... بهتر است حرمت شب‌های شهادت حضرت علی(ع) را هم نگه داریم و مشکی بپوشیم... امام است و پدر همه ما... مهربان و مهمان‌نواز... مهمانش شویم در نهایت احترام... جانمازمان را برداریم و تسبیحمان در دست و اذکار به لب... سعی کنیم به‌دنبال لباس‌ها و روسری‌ها و چادرهای زرق و برق دارمان نرویم... مبادا برقش چشم کسی را بگیرد... مبادا حال خوب کسی را با برق لباسمان به‌هم بزنیم! چشمانمان را ببندیم و با دلمان ببینیم قدر این شب‌ها را... آسمانش را...

بخشش کنید!

یادمان نرود که رمضان ماه کرامت است و ضیافت. یادمان نرود که شب‌های قدر، شب‌های مولایمان است. پدر یتیمان و یار نیازمندان. بیایید افطاری بدهیم، افطاری ساده! لقمه‌ای نان و چند عدد خرما یا پنیر و سبزی.

با دوستانتان گروه‌گروه شوید. هر گروه لقمه کوچکی درست کنید و برای افطار ببرید به مساجد مناطقی که برای افطار نیازمند یک‌لقمه نان هستند. به امام‌مان ثابت کنیم و بگوییم که ما هنوز هستیم و حواسمان به دوستانمان در چند کوچه آن‌طرف‌تر هست. این شب‌ها را قدر بدانیم برای ببخشش، برای یک جرعه محبت.

اعمال این شب گران‌قدر را بدانید!

این‌که بخواهم بنویسم که چه بخوانید و چه نخوانید را همه‌جا نوشته‌اند. بهتر و کامل‌تر و جامع‌ترش در مفاتیح‌الجنان آمده؛ قسمت ماه رمضان‌المبارک، شب‌های نوزده و بیست‌ویکم و بیست‌وسوم!

امسال وقتی جوشن کبیر خواندید، به تعداد صفحات خوانده‌شده و مانده نگاه نکنید. حتی می‌توانید چشمانتان را ببندید و سرتان را رو به آسمان بگیرید و گوش کنید. وقتی نسیم بهاری صورتتان را نوازش می‌کند، حس کنید محبت الهی را. اسم، اسم خداست! دل می‌خواهد که نام خدا را بشنوید، فهمیدن معنی‌اش زیاد سخت و دشوار نیست، با کمی دقت، به‌آسانی می‌فهمید. صدایش کنید و گوش دهید.گوش‌هایتان را ببندید به روی هر صدای اضافه‌ای! هر صدایی که دور می‌کند نوای نام‌های الهی را از ذهنتان...

الغوث الغوث، خلصنا من النار یارب....

مستحب، ولی واجب!

آخر شب، وقتی از مراسم برگشتید، ترجیحاً نخوابید. بروید در اتاقتان و آرام خلوت کنید. جانمازتان را از جیبتان درآورده، آرام رو به قبله بایستید و نماز بخوانید؛ نماز شب. ۴ نماز دورکعتی مثل نماز صبح، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر... همین! اگر هم خیلی خسته بودید و نایی برای ایستادن نداشتید، نماز را نشسته بخوانید. نماز مستحبی است، اما از آن مستحبی‌هایی که مثل واجب مهم است. اگر هم نتوانستید ۱۱ رکعت را بخوانید، همان ۳ رکعت آخر را بخوانید. مهم است بخوانید! بخوانید.

مواظب باشید

تا هرزمان که بیدار هستید و هرجا می‌روید، مواظب باشید! مواظب باشید تا نماز صبح‌تان قضا نشود. نماز صبح واجب است. هرچند که فاصله افطار تا سحر کوتاه است و بیدار ماندنش مخصوصاً برای ما نسل شب زنده‌دار چندان سخت نیست؛ اما اگر دیدید چشمانتان خسته است و تاب بیدار ماندن ندارد، برنامه‌تان را طوری زمان‌بندی کنید که سحر و مخصوصاً برای نماز خواب نمانید.

هو الاول و الآخر...

اوست اول و آخر... بستر مهیاست... زمین و زمان دست به دست همدیگر داده‌اند تا شما آسمانی شوید... از او بخواهید... دعا کنید... کم نگذارید... حساب سال است این سه‌شب! مهم است... دعا کنیم سیم‌مان وصل بماند و شارژمان تمام نشود... دعا کنیم تا دربرابر مسائل سختمان کم نیاوریم... محکم باشیم... بمانیم... دعا کنیم تا مبادا لحظه‌ای بیاید که یادمان برود خدایی کنارمان هست، نزدیک‌تر از رگ گردن... یادمان برود چه می‌کنیم... مبادا حواسمان پرت این زندگی رنگارنگ شود و خودمان را یادمان برود!

و تو چه می‌دانی این شب چه شبی است...؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.