۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۷
کد خبر: 600898

مدتی بود دلم پی این «بزرگ نام» می گشت و مترصد اولین فرصتی که بروم برای زیارت و عرض ادب و عقده گشایی...

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: از زائری شنیده بودم که اگر حال خوش می خواهی - این امامزاده - دست هایش پُر است...

بالاخره روزی که کاسه صبر و قرار، لبریز و دلتنگی بی اَمانم کرد، صدا می زنم: «یا سید ابوصالح»... نه یکبار؛ بارها و بارها و بارها.

و ساعتی بعد خودمان را در جاده ای جنگلی و کوهستانی می بینم که می خواهد برسد به روستایی آرام... مُراد، راهی شدن بود و نیّت دیدار که داشت رُخ می داد...

کمی کمتر از دو ساعت، پا نگذاشته در آستانه مبارکه حضرت در مرتفع ترین ناحیه روستا از خود بی خود شده بودیم... عاشق شده بودیم.

وقتی بیرون بارگاه آجری سید ابوصالح بن موسی بن جعفر(ع) دعای ورود می خواندیم، اثری از خودم و بساط غم های عالم نبود.

عزیزانی را دیدم که به یُمن آمدن ماه نازنین رمضان، دست بر گوشه و کنار می کشیدند... می شستند و جارو می کردند و صلوات می فرستادند... حالشان، نای و نوایی داشت... شوری داشت.

از رنج، فارغ و سرمستِ دقایقی شدم که برای رسیدنمان، آقا مُهر زده بودند.

بعدِ سلام و نماز، دیدم صدایم دیگر از زورِ غم، بَم نیست... دلهره های غلتان را هم پیدا نمی کردم. مشغول خلوت و ذکر و شکر بودم که کودکی با مادربزرگش وارد بارگاه می شوند با صدای «یا سیدابوصالح» جان، دخیلم...

بانوی اشک آلود، نرسیده سر می گذارد به دعا و استغاثه... می فهمم که دلش آشوب است... از نوه اش که می گوید خانوم، مادرم رفته کُما!

از درد چند تکه می شود دوباره قلبم؛ خودتان را بگذارید جای من... جای غریبه ای که دختر کوچکی، توی صورتش می گوید اگر من برای مادر شما دعا کنم، شما برای مادرم دعا می کنید؟

خودتان را بگذارید جای من... آیا سید ابوصالح را با «یا الله الشافی» پُر نمی کنید! با اشک هایی که برای مادران بیمار فرو می چکد! آیا کودک دلشکسته را به آغوش نمی کشید و در گوشش نمی گویید: عزیزکم، خدا حواسش به مادرها هست.

به مُهرها و جانمازها ترتیب دادم همانطور که برای شفای بیماران دعا می کردم، برای شادی ارواح درگذشتگان و برای خوبانی که چراغ امامزاده را روشن نگاه می دارند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.