به گزارش خبرنگار فرهنگی قدسآنلاین، غزلهای او به شکل صمیمانهای از زبان روزمره بهره میبرد و از پیچیدهگویی و تصویرسازیهای صنعتگرایانه به دور است. بهترین گواه این ادعا سه بیت از غزل «خانمی که شما باشید» خود اوست: میروم حسرت دریای مرا دفن کنید/ اهل دیـــروزم و فردای مرا دفـن کنید/ لـحدم را بگذارید بــــه روی لـحدم/ شـال ابریشم لیلای مرا دفن کنید/ تا پر از روسری و سیب شود شهر شما/ زیــــر این خاک غــزلهای مرا دفن کنید. اما این شاعر و ترانه سرای کشورمان ترانهای را برای درد و رنج چندین و چندساله جانبازان دفاع مقدس سروده که از همین ویژگی زبان روزمره سرشار است. با او درباره نحوه شکل گیری این اثر و مؤلفههای شکل گیری این گونه آثار گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
سالهاست از تصنیف سرایی و ترانه سرایی میگذرد؛ ژانری که ظرفیتهای بالایی دارد اما هیچگاه خودش به عنوان یک حوزه مستقل آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته و همواره طفیلی موسیقی معرفی شده است. اساساً میتوان به ترانه سرایی نگاهی مستقل داشت؟
بله، همانطور که در دنیا یک ترانه سرا مانند باب دیلان جایزه نوبل ادبیات را میگیرد، یعنی جهان ترانه را به عنوان یک ژانر مستقل به رسمیت میشناسد. اما نگاه من به ترانه این است که ترانه بلوغش به اجرا شدنش است؛ چرا که بدون تعارف، انواع ادبی مثل رمان، داستان کوتاه و شعر با هنرهایی که با صنعت و اقتصاد مخلوط شدهاند، قابل مقایسه نیستند.
شما هیچ وقت نمیتوانید ضریب نفوذ یک شعر و یک موسیقی را با هم مقایسه کنید. البته اینها با یکدیگر همافزایی دارند. یعنی یک ترانه خوب در کنار یک ملودی و تنظیم خوب است که میتواند یک اثر خوب را تولید کند و به هر میزان که یکی از اجزای این پازل بلغزند، نتیجه نهایی کیفیت لازم را نخواهد داشت.
اما ترانه در این میان کمتر دیده شده است.
بله. مظلومترین بخش این پازل، ترانه است؛ سخنم ناظر به فضای عمومی ترانه در کشور است، نه تیم قطعه «مگه داریم، مگه میشه».
متأسفانه بیشینه اهالی موسیقی کشور حاضرند برای تنظیم آهنگشان خارج از کشور بروند و هزینههای هنگفت بدهند و با آهنگسازان برند کار بکنند اما به ترانه که میرسند برخوردشان کاملاً متفاوت است.
نکته اینجاست که اگر عزیزان موسیقی اهمیت و بهای بیشتری به ترانه بدهند، نتیجه کار در نهایت پیشرفت و تعالی خود موسیقی است.
این وسط نقش ترانه سرایانی که باب دل خواننده و موج مخاطب پسند ترانه میگویند، چیست؟ بسیاری از این ترانه سرایان کمترین ارتباط را با ادبیات کلاسیک فارسی دارند.
ترانه حاصل یک تطور و رشدی است که تاریخچه خاص خودش را دارد. به عنوان مثال ادبیات کلاسیک ما در دوره معاصر از نظر زبانی و محتوایی با تغییر و تحولاتی روبهرو شد؛ تحولاتی که در بزرگان ادبیات مانند شاملو، منزوی، فروغ و محمدعلی بهمنی به خوبی نمایان است. همه این بزرگان در حوزه زبان گفتار آثاری دارند که برخی هایش هم به ترانه تبدیل شده است.
این نشان دهنده این است که ترانه فرزند خلف ادبیات فارسی است و کسی هم که میخواهد در این حوزه کار کند باید با این پیشینه ادبی حداقل آشنایی را داشته باشد. چون ساحت ترانه، ساحتی لطیفتر و رقیقتر از غزل و سایر قالبهای شعری است؛ بنابراین ترانه سرا باید از این مسیر عبور کرده باشد.
اما این را که 10 سال یا 20 سال دیگر چه ترانهای میماند و چه ترانهای بخار میشود، تاریخ باید قضاوت کند.
دوگانهای این بین صورت میگیرد که مرز بین مبتذل گویی و زبان امروزی است. انفکاک زبان مبتذل با زبان اصیل چگونه ممکن است؟
شما غزلهای سعدی را که میخوانید با همین زبان فارسی صحبت میکند. مهم لحن، نوع روایت و نگاه تولید کننده شعر و ترانه است که چقدر نبض مخاطبش در دستش است. ساده نوشتن با دم دستی نوشتن فرق میکند.
از طرفی شما در ترانه بویژه در ترانهای که قرار است اجرا شود عنصری به نام اجرا دارید، یعنی اگر در یک کتاب یک مصرع را نتوانی بخوانی، برمیگردی و دوباره میخوانی اما در یک قطعه موسیقی شما با سرعت مواجه هستید. مثلاً مصرع «مرغ سحر ناله سر کن» 3 ثانیه طول میکشد. من در این 3 ثانیه باید حرفم را بزنم و دارویم را در غذا بریزم. خیلی نمیتوانم عمیق، شدید و فلسفی حرف بزنم. باید با زبان مردم کوچه و بازار حرف بزنم اما نه مثل مردم کوچه و بازار.
در ترانه نمیشود یک تصویر را در بند اول آورد، بعد اجازه داد مخاطب تصویر اول را هضم کند تا تصویر بعد بیان شود.
آن حالی که بر شما پس از شنیدن یک موسیقی غالب میشود و سبب میشود که ملودیاش را با صوت تان تکرار کنید و یا یک بیتش را دکلمه کنید، اینها نشان میدهد که یک کار تا چه حد توانسته اثر خودش را بگذارد.
ترانه «مگه داریم، مگه میشه» چگونه شکل گرفت؟
ما سه نفر هم دغدغه بودیم که در کافهای نشسته بودیم. با خودمان گفتیم 30 سال از دفاع مقدس میگذرد و هنوز پسلرزههای این اتفاق گریبان برخی از عزیزان ما را گرفته است. کسانی که برای دفاع از این مملکت و آب و خاکش از همه چیزشان گذشتند و به جبههها رفتند، امروز و پس از گذشت 30 سال هنوز تاوان میدهند و زخم هایشان بر بدنشان هست. با خودمان قرار گذاشتیم که کاری برای این عزیزان انجام بدهیم که متفاوت از کارهای گذشته باشد و موتیفها و المانهای گذشته مانند پلاک و... را تکرار نکنیم.
ما سعی کردیم روایتی بدون کلیشه و امروزی از وضعیت این عزیزان ارائه دهیم که با مخاطب بیشترین ارتباط را بگیرد.
در قسمت صدای ترانه هم همینطور. شما اگر کار را گوش کنید متوجه میشوید که نوع صداسازی به گونهای است که انگار خواننده هم خودش دچار مشکل تنفسی است.
شما معتقدید تاکنون روایتهای ما از این عزیزان کلیشهای و غیر واقعی بوده است؟
ببینید، ما در بحث دفاع مقدس یا افراط کردهایم یا تفریط. مثلاً در سینما همیشه یک حاجی و یک سیدی بوده که با چهار قبضه کلاشینکف ارتش چهارم خاورمیانه را به زانو در میآوردند و افسران عراقی هم یا با زیرپوش مشروب میخوردند و یا ام کلثوم گوش میدادند. نسل دهه 70 با دیدن این شهدا، تصویری در ذهنشان نقش بست که غیر قابل همانندسازی بود.
30سال گذشت این دفعه شاهد روایتی از جنگ بودیم که در آن یک عده لات سرکوچه تصمیم میگیرند بروند جبهه و یکی میشود حاجی گرینف و....
ما یک نگاه کامل و جامعی در این حوزه نداشتیم. ما تاریخ را قطعه قطعه میکنیم و بخشی از آن را که دوست داریم، منتشر میکنیم. در این ترانه من سعی کردم قصه را واقعگرایانه و امروزی ببینم و امیدوارم که توانسته باشم از عهده آن بربیایم.
متن ترانه «مگه داریم، مگه میشه» را با هم میخوانیم:
سی ساله تو رو میبوسم، شب به شب از پشت شیشه
سی ساله تو این اتاقی، روی صورتت یه ماسکه
سی ساله میام کنارت، سی ساله خدا نخواست که
رخت دومادی ببینم، به تن نحیف و تردت
ساقه نیلوفر من، دست توفان کجا بردت
سی ساله تو رو میبوسم، شب به شب از پشت شیشه
خیلیا میگن محاله، مگه داریم مگه میشه
کپسول اکسیژنت از ریههات نفس میگیره
خب خدا هر چی که میده، یه روز اونو پس میگیره
واسه بابا وقتی چشم پسرش بباره سخته
بعد سرفههای ممتد، خون بالا بیاره سخته
پسری که وقتی میرفت، مثه ماه آسمون بود
پسری که وقتی برگشت، قد مادرش کمون بود
یه غمایی هست تو دنیا، زخمو میزنه به ریشه
خیلیا میگن محاله، مگه داریم مگه میشه
آره داریم آره میشه...
انتهای پیام/
نظر شما