۵ دی ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۹
کد خبر: 636527

مازندران- برایتان پیش آمده خودتان را سوال کنید و از دیگران بخواهید چند حُسن بارز رفتاری تان را بریزند روی دایره.

به گزارش قدس آنلاین، خانوم «جاهد» از راه نرسیده می رود آبدارخانه. من هم برای برداشتن یک لیوان آب به او میپیوندم؛ می خواهم اگر بشود به دادِ سَردردم برسم با یک عدد قرصِ مهربان.

از آن همکارهای پُرجنب و جوش و بی غل و غش است این زن. ورزشکارانه می زند پشتم و چاق سلامتی به راه می اندازد.

تمام سوراخ و سمبه آبدارخانه را می جورم اما لیوانم را پیدا نمی کنم. نمی پرسد دنبال چه می گردی، یک بطری آب معدنی می گذارد توی دستم.

لبخندزنان می گویم امروز غیب دان شدی همکار؟ به جای جوابِ سوالم می خواهد دو عیب و دو حُسن بارز رفتاری اش را بریزم روی دایره.

گیج و متعجب که نگاهش می کنم، می گوید: نترس! دوربین مخفی نیست. موقع آمدن روانشناس توی رادیو این پیشنهاد را داد. گفت امروزتان را متفاوت رقم بزنید با طرح این سوال.

قبول می کنم به شرط ها. که قول بدهد از صراحت بیان ام نرنجد و بطری آبش را پس نگیرد.

از گفتن واقعیت پشیمان نیستم؛ چندبار چشمک زدن همکارِ نازنینِ مذکور را در طول ساعت کاری می بینم و به ظرفیت روحی اش مرحبا می گویم. تصمیم می گیرم شبیه او بشوم.

آقای همسر اولین گزینه انتخابی ست. که بی رودربایستی می فرماید: اگر اشکالی نداشته باشد از عیب ها شروع کنم. زودرنجی و سختگیری ات خیلی توی ذوق می زند. اما تا یادم نرفته بگویم خوبی هایت به بدی هایت می چربد.

نفر بعدی خواهری ست. زنگ می زنم و به سرعت پیدایش می کنم و ماجرا را بی کم و کاست تعریف می کنم برایش. طفره می رود و می خواهد خواهربازی در بیاورد که اجازه نمی دهم.

اول مثبت های زیادی را می ریزد توی جانم و در انتها با حیرتِ تمام می شنوم که او هم از زودرنجی ام نام می برد.

آخرین شماره هم مالِ بهاره جانِ رفیق است که به شوخی می گوید: من که نمی شناسم تان خانوم و بعد لاکچری ترین خصلت ها را به حالم می چسباند و در پایان از سکوت زیاد و زودرنجی ام می نالد.

پس نوشت: پس زودرنج ها کلسترول شان بالاست، تپش قلب دارند، در سکوت غوطه می خورند و با کتاب اَیاق اند!

تجربه: روانشناس ها کوچه پس کوچه های ذهن آدمیزاد را می شناسند... کافی ست به طناب نجاتی که برایمان پایین می اندازند گاهی چنگ بیندازیم!

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.