۱۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۸
کد خبر: 643586

آدم روی اعصاب یا آدم انرژی مثبت...؟ در نهایت خودمان انتخابگریم، یادمان نرود.

به گزارش قدس آنلاین، دوتایی و بی خبر، با گوشی های خاموش رفتیم سرمزار... سه ساعت پیش... حالا توی ایستگاه مینی بوس نشسته ایم.

«آفرینش» از اول خط و نشان کشید که اگر حالم بد شود، بی رودربایستی وِلم می کند و می رود.

پذیرفتم. اما می فهمم دارد صدبار زیرچشمی می پایدم تا مظنّه گریه و فشارم دستش بیاید که آقا و خانومی اضافه می شوند به ایستگاه.

به محض ورود، تلفن مرد زنگ می خورد و متعاقباً پروژه استراق سمع ام. گوش و حواس می گذارم پای مکالمه.

موضوع صحبت شان به شدت مهم و جالب است. از چرخه بیشعوری و انرژی منفی حرف می زنند.

دستم می آید «مهرداد» نامی، روز گذشته پُرملات رفته روی اعصاب «سعید» نامی. آنوقت همین نفر دوم با روح و روان داغان می رود منزل و با همسرش که «فهیمه» است خشن طور به تیپ و تاپ هم می زنند. بعد خانم فهیمه هم در این چرخه معیوب دست به کار می شود و زنگ می زند به مادرِهمسرش در شیراز و از اخلاق زهرِهلاهل پسرش می گوید و از مهرم حلال و جانم آزاد.

حالا هم گویا همان مادرشوهر بی خبر از همه جا، پشتِ خط این آقاست. پشت خط بزرگ فامیل که ترکشِ آقای مهرداد او را هم بی نصیب نگذاشته است.

اتوبوس می آید. همه سوار می شویم جز مردی که در زنجیره انرژی بد و آزارگر قرار گرفته است. انگار باید برای پادرمیانی و سروسامان دادن قصه برود.

همسر مرد اما در مینی بوس فی الفور شماره خواهرش را می گیرد و احوالات ناخوشایند پیش آمده را بی کم و کاست اطلاع رسانی می کند.

به وضعیت بغرنج و بهم ریخته دوروبرم نگاه می کنم. به آقایی که سعی دارد سیکل بیشعوری و بی خردی را متوقف کند و به زنی که متقابلاً شرایط ناخوشایند را بسط و اجازه نمی دهد آشفتگی ذهنی پایان بگیرد. و به خودمان که در چرخه دیگری دست و پا می زنیم.

سُقلمه: آدم روی اعصاب یا آدم انرژی مثبت...؟ در نهایت خودمان انتخابگریم، یادمان نرود.

سیاه مشق: و بعضی گردونه ها را ما نمی چرخانیم... مثلاً گردونه ی مرگ را... اینکه عده ای در اشک و خاطره غلتانند و زنجیروار سیاه پوش شده اند گردنِ روزگار است... اینکه دوازده روز می شود به آدرس یک خانه در گورستان می روند هم، گردن هیچ مهرداد نامی نیست... به گردن روزگار است!

در گوشی: اگر عزیزی را از دست داده اید، اصلاً معطل نشوید. دوراهی وجود ندارد. قلب تان را بردارید و از برگ ریزان خدا رد شوید. با گلاب و شمع و خرما. باور کنید او هنوز شما را می بیند و می شنود و دوست می دارد.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.