۳۰ سال می‌گذرد، اما هرسال هنوز هم چشم انتظاری و دلتنگی وجود دارد. آخر دلتنگی عادت نمی‌شود. کنار والدین شهید مفقودالاثر «مجید جمالی معصومی» که می‌نشینم. می‌دانم ندیدن و فراق و انتظار را نمی‌توان با هیچ واژه‌ای معنا کرد.

۳۰ سال فراق، انتظاری که معنا نشد

مادر در ابتدای شروع گفت‌وگو به من می‌گوید: ۳۰ سال گذشت، اما هنوز برای من آخرین دیدار، امید دیدار را یادآوری می‌شود.

خانم زهرا سلطان فهیمی ادامه می‌دهد: آخرین بار سال ۶۵ بود که از جبهه آمد و گفت: مامان آمدم زیارت امام رضا(ع) و دیدن شما و بابا و خواهر و برادرهایم و دستپخت شما را بخورم؛ رفت و دیگر نیامد.

  از اسارت دوستان تا خبر شهادت و مفقودالاثری

این مادر صبور ادامه می‌دهد: دوستانش بعدها گفتند در منطقه فکه همه با هم بودند، اما آن‌ها اسیر شدند و بعد از آن که دوستانش از اسارت برگشتند، گفتند مجید بیسیم چی بود و جلوتر از ما رفت، تا خبر محاصره شدنمان را بدهد؛ اما به شهادت رسید و دیگر برنگشت و ما اسیر شدیم و اثری از پیکرش نمانده است.

  نگاه شرجی و خواب‌های تا ابد انتظار

حالا او بغض می‌کند و همه نگاه‌هایمان شرجی و می‌دانیم، غم فراق از فرزند جزو سخت‌ترین امتحان‌های الهی است، بغضش را فرو می‌خورد و می‌گوید: ما خانواده‌های شهدای مفقود الاثر سخت‌ترین غم را داریم خانواده‌های شهدایی هستیم که تا ابد چشم انتظاریم.

  داوطلب شد برای انتخاب راه

حالا پدر شهید مفقودالاثر هم می‌گوید: پسرم به عنوان سرباز داوطلب رفت. مجید ۱۷ ساله بود و قبل از آن، دو پسر دیگرم محمود و حمید هم در جبهه بودند و یکی از پسرهایم از ناحیه دست و انگشتش مجروح شد، اما مجید انتخابش را کرده بود و می‌گفت اگر من نروم چه کسی مراقب خاک و ناموسمان باشد.

محمد جواد جمالی معصومی خاطرنشان می‌سازد: من کارمند مرکزی ناحیه راه‌آهن مشهد بودم و هشت فرزند حاصل زندگی مشترک من و همسرم است. خوشحالم بچه‌هایمان اهل و صالح هستند و راضیم به رضای خدا. این پدر منتظر هم تصریح می‌کند: ماه مبارک رمضان سال ۶۵ بود که همان روزها خبر شهادتش را بعد از رفتنش به ما دادند.

  ۲۰ سال بعد تشییع روح فرزندمان

پدر این شهید با بیان این نکته که ۲۰ سال از خبر اعلام مفقود الاثری پسرمان و مراسم تشییع روحش به طول انجامید، بیان می‌دارد: بعد ۲۰ سال شهادت و مفقودالاثری مجید را رسماً به ما اعلام کردند و روح پسرم را با شکوه تشییع کردند و در بهشت رضا(ع) سنگ مزاری گذاشته شده است، اما هیچ لباسی، پوتینی، ساکی و پلاکی از مجید هنوز به ما داده نشده است.

  سبک زندگی و سادگی‌های بسیار

حالا حاج خانم از گذشته‌های دور روایت می‌کند؛ از سبک زندگی و تربیت بچه‌های قدیم که می‌پرسم او بلافاصله می‌گوید: من سواد قرآنی دارم و هشت فرزند داشتم پنج پسر و سه دختر به نام‌های محمود، حمید، مجید، حسین، رضا، مریم، طاهره، طیبه و خدا مجید را انتخاب کرد و عاقبت بخیر شد و نامش ماندگار شد. بین بچه‌ها تفاوتی نمی‌گذاشتم و تربیت من و حاج آقا برای بچه‌ها دقت در رفت و آمدها و درس خواندن و نمازشان بود.

قرارمان این بود تا قبل از اذان مغرب، پسرها حتماً منزل باشند و دخترها همیشه کنار خودم بودند.

وی تأکید می‌کند: بچه‌ها را به موقع به خانه بخت فرستادیم و معتقدم بزرگ‌ترین مشکل جامعه امروزی ما به موقع ازدواج نکردن دختر و پسرها و چشم و همچشمی است. در تمام مدت این گفت‌وگو علیرضا دلبریان راوی دفاع مقدس و گروه خوب بچه‌های فرهنگ‌سرای پایداری شهرداری همه با هم تلاشمان را داشتند تا دل و نگاه منتظر این خانواده شهید را به سمت تکرار و یادآوری آن همه انتظار نبریم و تابلو نقاشی شده شهید توسط هنرمند نقاش خوب شهرمان احمد منصوب به خانواده شهید تقدیم شد.

  کاش نگاهی منتظر نماند

بیرون که می‌آیم درمی‌یابم در همین نزدیکی منزل این خانواده شهید مفقودالاثر مجید جمالی معصومی در پارک نیلوفر قاسم‌آباد مزار دو شهید گمنام است گویا طلبیده شده بودیم و به مزار دو شهید گمنام ۱۸ و ۲۰ ساله‌ می‌رویم. می‌دانم مادر و پدرهای آن‌ها هم شاید در گوشه‌ای چشم انتظارند وای کاش هیچ نگاهی منتظر نماند.

منبع: روزنامه قدس

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.