ساعت 3 بعدازظهر از ترمینال جنوب حرکت کردیم. تا قم خواب بودم اما از قم تا اراک از پشت پنجره اتوبوس، بیرون را نگاه می‌کردم. دشت و صحرا، حریر سبزی به تن داشتند که با گل‌های زرد و سرخ، زیباتر شده بود.


ساعت 3 بعدازظهر از ترمینال جنوب حرکت کردیم. تا قم خواب بودم اما از قم تا اراک از پشت پنجره اتوبوس، بیرون را نگاه می‌کردم. دشت و صحرا، حریر سبزی به تن داشتند که با گل‌های زرد و سرخ، زیباتر شده بود. جاده از دالانی سبز می‌گذشت و ما پیش می‌راندیم. نقطه تیره یا خاکی رنگ کمتر دیده می‌شد که آن هم تخته سنگ‌هایی بود که چیزی نمی‌رویانند. ‌علف‌ها نه تنها سبز که قد کشیده بودند که نشانه سیراب بودن آن‌ها بود. جا به جا آب‌چاله‌هایی هم به چشم می‌خورد. این دشت سبز و پر علف بیش از همه برای گله‌ها خوب بود. گوسفندهایی که سال‌های پیش بعد از یک روز بیابان‌گردی، گرسنه و تشنه به آغل برمی‌گشتند و باید از آخور سیرشان می‌کردی حالا از سیری لمیده و در حال نشخوار کردن بودند. امسال گندم‌های دیم با آبی همقد شده بودند.

 اگر پارسال یا سال‌های قبل همین مسیر را می‌آمدی دشت بی‌انتها تا چشم کار می‌کرد تیره و کویری بود، اما امسال به لطف بارش‌های بهاری، یکدست، سبز و خرم شده بود؛ همان باران‌هایی که ما می‌رفتیم تا برخی خرابی‌هایش را پاکسازی کنیم. تصویر این دو سال را یکجا می‌شد دید؛ در بوته‌های خشکیده و چروکیده خار که با حلقه‌ای سبز تزیین شده بود. در دوردست، رگه‌های یشمی رنگ سبزه‌ها بر دامنه ‌کوه‌ها خط انداخته بود. همه چیز از سالی پر محصول و فراوانی نوید می‌داد؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست.

بحبوحه غروب به اراک رسیدیم. در گرگ و میش هوا از پالایشگاه شازند که چراغ‌هایش می‌درخشید، گذشتیم. پشت پالایشگاه، کوه‌ها پیراهن‌های یقه اسکی سفید پوشیده بودند. با پهن شدن چادر شب، از تماشا محروم شدیم. ساعت 30/10 به خرم آباد رسیدیم. شب را در نمازخانه اداره کل تبلیغات اسلامی خرم‌آباد اتراق کردیم. شام خوردیم؛ سبزی پلو با مرغ و خوابیدیم....

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.