قرار است بگوییم خشت‌های نخست بی‌حجابی و بدحجابی را چه کسی یا کسانی در تاریخ معاصر ایران روی هم گذاشتند. اما پیش از آن اجازه بدهید یادآوری کنیم سنگ بنای مبارزه با این پدیده کی و کجا گذاشته شد.

همه وسوسه‌های یک میوه ممنوعه

به گزارش قدس آنلاین  ۸۴ سال پیش، در روزهایی مثل امروز، گوشه و کنار ایران، بودند آن‌هایی که دست طراحان پروژه تغییر لباس را خوانده و شروع به افشاگری کردند. هفته «عفاف و حجاب» امروز هم یادآور و بزرگداشت همان افشاگری‌هاست که به قیام مسجد گوهرشاد در مشهد انجامید. این را هم بگوییم که بدحجابی، حجاب گریزی‌های آشکار یا یواشکی، ‌بی‌حجابی و... ممکن است از نظر جامعه‌شناسان و روان‌شناسان مقوله‌های جداگانه به نظر برسند، اما از نگاه تاریخی، همه‌شان نسخه‌های امروزی همان مقوله «کشف حجاب» ۱۰۰ سال پیش هستند.

گازِ اول

«زرین تاج قزوینی» شاید تنها زن ایرانی نباشد که در خلوت خودش به وسوسه بی حجابی دچار شده، اما بدون شک نخستین زن ایرانی است که تسلیم این وسوسه‌ها شده و میوه ممنوعه بی‌حجابی را با انگیزه‌های شخصی، گاز زده است. «زرین تاج» البته یک تفاوت اساسی با نمونه‌های بعدیِ خودش دارد. او نه در مدارس فرنگی درس خوانده، نه پدر و مادری فرنگی مآب دارد و نه اهل نوجویی و روشنفکربازی است. ماجرای طلایه‌دار بی‌حجابی در ایران در وهله نخست به انگیزه‌های شخصی، خودبینی و خودمحوری‌اش برمی‌گردد و در وهله دوم به جریانی نوظهور و انحرافی (بابی گری) که قصد دارد به کمک دست‌های انگلیسی پشت پرده، اسلام و تشیع را از ریشه بزند. دختر «ملا صالح قزوینی» از چند جهت خوش اقبال بود. نخست اینکه در خانواده‌ای اهل علم به دنیا آمده بود. پدرش مجتهد بنام آن دوره بود و در محافل دینی و علمی و همچنین دربار قاجار فردی شناخته شده و معتبر به حساب می‌آمد. عموها و دایی‌اش نیز از پدر دست‌کمی نداشتند. دوم اینکه هوش و استعداد خوبی داشت. سوم اینکه در اوج دوران محرومیت دختران و زنان ایرانی پدری داشت که برخلاف رویه معمول آن دوران، به تحصیل دخترش اهمیت می‌داد و همه امکانات لازم برای درس خواندنش را فراهم می‌کرد.

چوبه دار

زرین تاج از این فرصت نهایت بهره را برد و به سرعت به زنی باسواد و اهل قلم تبدیل شد. از این مرحله به بعد اما انگار غرور هم به جانش افتاد. چون می‌دانست تنها زنی است که به مرتبه بالای علم‌آموزی رسیده، خیالات عجیب و غریبی هم به سرش افتاد. رؤیای راهیابی به دربار و ملکه شدن اگرچه همان آغاز کار با ازدواج تحمیلی و زودهنگام سرکوب شد، اما بلندپروازی‌هایش، جایی گوشه ذهن و دلش تلنبار شدند تا روزی روزگاری به شکلی دیگر بروز پیدا کنند. بنابراین دختر زیبا، باهوش و درس خوانده‌ای که برخی‌ها حتی تحصیلات او تا سرحد اجتهاد را تأیید کرده‌اند، از دوره‌ای به بعد یکباره علیه گذشته و فرهنگش می‌شورد، مرید فرقه «شیخیه» می‌شود، جامه علم و پرهیزگاری را به کناری می‌اندازد، زیبایی‌اش را به معرض نمایش می‌گذارد، نورچشمی (قره‌العین) رهبر فرقه شیخیه می‌شود، برای خودش منبر می‌رود، نظریه می‌دهد، نسخه روابط آزاد میان زن و مرد را می‌پیچد، خانه و همسر و... را رها می‌کند، شیفته مردان دیگر می‌شود و در نهایت هم به نخستین زنی تبدیل می‌شود که آشکارا و در حضور مردان بی حجاب ظاهر می‌شود. او بزودی در غائله بابی‌گری غرق شده و همراه برخی از سران این فرقه اعدام می‌شود، اما مردان و زنانی که شیفته هنجارشکنی‌های جسورانه و فتواهای عجیب و غریبش شده‌اند و بیشتر از آن‌ها فرقه بهائیت، بعدها از او شخصیتی روشنفکر، آزادی‌خواه و مدافع حقوق زنان می‌سازند.

وسوسه‌های فراگیر

نخستین وسوسه‌های فراگیر بی‌حجابی در ایران، نه از آسمان بارید و نه سیبی بود که شیطان، هوس گاز زدنش را به جان کودکان و نوجوانان مدرسه رو و درسخوان انداخته باشد. یعنی از ۱۰۰ سال هم بروید عقب‌تر! دوره‌ای که مسیونرها یا همان مبلّغان مذهبی که به ظاهر بدون اهداف سیاسی به ایران آمده بودند در مدارس مختلف آمریکایی و فرانسوی در کنار تدریس علوم جدید و زبان خارجه، تصاویر و تفاسیری را از انسان فرنگی و زن‌های اروپایی پیش روی دانش‌آموزان ایرانی قرار می‌دادند که قند را توی دل هر بیننده‌ای آب می‌کرد. «کلارا کولیور رایس» همسر یکی‌ از مأموران‌ هیئت‌های‌ مذهبی‌ و تبلیغی‌ مسیحی که‌ پیش و پس از جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در ایران‌ زندگی کرده بود، می‌نویسد: «مدارس‌ غربی‌ راه‌ را گشودند و آموزش‌وپرورش‌، ایران‌ را در سال‌های‌ آینده‌ زیر نفوذ اندیشه‌ها و شیوه‌های‌ غربی‌ قرار داد». لُرد کرزن، سیاستمدار معروف‌ انگلیسی هم که گویا فعالیت‌ مبلغان‌ مسیحی در ایران‌ را کم اثر می‌دانسته، آموزش‌ از طریق‌ مدارس‌ را توصیه‌ کرده و گفته است: «با تأسیس‌ مدارس، به‌ نحو اطمینان‌آمیزی‌ می‌توان‌ در قلوب‌ توده‌ خاصی‌ که‌ به‌ رکود فکری‌ محکوم‌اند، تأثیر نمود». با این نگاه شاید بتوان مدارس مختلفی که در برخی شهرهای ایران با مدیریت فرنگی‌ها اداره می‌شد را یکی از دروازه‌های اصلی ورود سبک زندگی غربی به کشورمان دانست.

با حجاب‌ها سر قبرم نیایند!

از این مرحله به بعد، داستان کمی پیچیده‌تر می‌شود. یعنی شما در میان اندک زنانی که برخلاف دیگر همجنسان ایرانی‌شان، شوق زده و سراسیمه به استقبال بی‌حجابی می‌روند، افراد مختلفی را هم پیدا می‌کنید که انگیزه‌ها و رفتارشان لزوماً مانند «قره‌العین» نیست. از همسران مقام‌ها و کارمندان عالیرتبه دولت که گاه به اجبار شوهران و گاه با اشتیاق تجربه کردن پوشش فرنگی، دنباله رو بی‌حجابی شده‌اند اگر بگذریم، به زنان بیسواد و کم‌سوادی که پس از ماجرای کشف حجاب، در جشن‌ها، مراسم و گوشه و کنار شهرها، عروسک خیمه‌شب‌بازی این نمایش می‌شوند و بعدها مروج بی‌بند و باری هستند هم اگر کاری نداشته باشیم، می‌رسیم به زنان فعال، تحصیلکرده و اهل قلمی که برخی‌هاشان همان تحصیلکرده‌های مدارس اروپایی و آمریکایی در ایران هستند و برخی دیگر فرصت تحصیل در دانشگاه‌های اروپایی را هم پیدا کرده‌اند. به این قشر از جلوداران بی‌حجابی باید دقیق‌تر و با احتیاط بیشتری نگاه کرد. ساده‌تر اینکه نمی‌شود همه آن‌ها را مأمور و دست نشانده سیاست‌های انگلیس معرفی کرد که سعی داشته‌اند آگاهانه سبک زندگی و دینداری ایرانیان را عوض کنند. میزان خدمات علمی، ادبی و فرهنگی برخی از آن‌ها و سوابقشان در زمینه تلاش برای تحصیلات زنان و حضور و مشارکت آن‌ها در اجتماع و فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی هم آن قدر پررنگ است که در نگاه نخست، تحسین هر بیننده‌ای را برمی‌انگیزد. بنابراین در ادامه مطلب ممکن است به نام‌هایی بر بخوریم که برخی تشکل‌ها کمتر از یک سال پیش در ایران برای آن‌ها بزرگداشت برگزار کرده و بدون کمترین اشاره‌ای به نقش آن‌ها در ترویج بی‌حجابی با شعارهای آزادی‌خواهانه، از تلاش‌های ۴۰ ساله آن‌ها در راه اعتلای مقام زنان ایرانی تجلیل و تعریف و تمجید هم کرده‌اند! «شهناز آزاد، آفاق پارسا، صدیقه دولت‌آبادی، بدرالمولک بامداد، مهرانگیز، فخرالسلطنه فروهر، مستوره افشار، نورالهدی منگنه، فخرعظمی ارغون و...» از جمله زنان روشنفکر و تحصیلکرده‌ای هستند که حتی سال‌ها پیش از اجباری شدن کشف حجاب، وظیفه خودشان می‌دانستند در مجلات، روزنامه‌ها و تشکل‌های زنانه و مردانه فرهنگی، بی‌حجابی را نخستین قدم برای آزادی زنان ایرانی معرفی کنند و چادر را «کفن سیاه» زن لقب بدهند! برخی‌هاشان هم با وجود اینکه بعدها منتقد تقلید چشم بسته زنان ایرانی از زندگی غربی و مُد و مُدگرایی می‌شوند، اما در وصیت‌نامه‌شان تأکید می‌کنند: «... در مراسم تشییع جنازه‌ام حتی یک زن با حجاب شرکت نکند... زنانی را که با چادر بر سر مزارم بیایند، هرگز نمی‌بخشم...!»

مأموریت جدید

حالا و در قرن ۲۱ اما همه چیز رنگ عوض کرده است. نسخه اصلی همان نسخه‌ای است که غرب قرن ۱۹ برای فرهنگ و تمدن اسلامی پیچید، قرص و شربت‌ها و روش کارشان اما تغییر کرده است. مأموریت زنان تحصیلکرده و روشنفکری که قرار بود بی‌حجابی را شرط اصلی و نخست پیشرفت و آزادی زنان معرفی کنند، مدت‌هاست به پایان رسیده است. در روزگاری که زن‌ها به لطف زندگی در چارچوب نظام اسلامی، در سایه سار حجاب، هم به آزادی دست یافته و هم در همه زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مشارکت فعال دارند، امروز نوبت به «قره‌العین» و نورچشمی‌های قرن ۲۱ رسیده است که سناریوی کهنه «بی‌حجابی برای آزادی و پیشرفت» را با کمپین‌های «آزادی‌های یواشکی، چهارشنبه‌های سفید، نه به حجاب اجباری و...» نو و به روز کنند. پیاده نظام لشکر خبری و رسانه‌ای غرب هم این بار افرادی چون «مسیح علی نژاد» هستند که چند سال پیش قید ملیت، نژاد، حجب و حیا و البته حجاب را زده است و برای هر نمایش و کمپینی که راه می‌اندازد، دستمزدش را پیشاپیش می‌گیرد. 

​انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.