۲۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۱
کد خبر: 701017

یادداشت/

خروج یا اعتراض!؟

مصطفی یوسف‌زاده

پس از تماشای فیلم «خروج» در جشنواره اولین پرسشی که در ذهنم خودنمایی کرد این بود که چرا حاتمی‌کیا آخرین فیلمش را خروج نامیده است.

پس از تماشای فیلم «خروج» در جشنواره اولین پرسشی که در ذهنم خودنمایی کرد این بود که چرا حاتمی‌کیا آخرین فیلمش را خروج نامیده است. خاصه آنکه در پوستر فیلم نیز از واژه Exodus استفاده شده است. مگر نه این است که داستان فیلم از یک رویداد واقعی و معترضانه در سال ۸۹ وام گرفته شده است؟ رویدادی که به حرکت اعتراضی تعدادی کشاورزِ خشمگین با تراکتورهایشان به سمت پایتخت بازتاب یافت.

پس فیلم حکایت یک اعتراض برخاسته از خشم است. اعتراضی که ترجیع‌بند اغلب آثار حاتمی‌کیاست. بنای نیت خوانی ندارم، اما به نظر می‌رسد در پس انتخاب واژه خروج برای فیلم معنایی مراد شده که آن معنا در واژه اعتراض نهفته نیست.

حال آنکه داستان فیلم حکایت کنشی سرشار از اعتراض و واخواهی است. گویی «خروج»، خروج تعدادی کشاورز برای دادخواهی و تظلم، نشان از شرنگ تلخ گوش‌های بسته والیان برای شنیدن دردهای موالیان است. در حالی که اعتراض ابراز مخالفت گفتاری، نوشتاری یا عملی با اقدامی یا رویدادی یا وضعیتی اجتماعی و سیاسی است که می‌تواند گاه نیتی بدسگالانه یا شوم نیز داشته باشد. حال اینان که خروج کرده‌اند، نیتی ندارند جز دادخواهی. به عبارت دیگر کشاورزان فیلم خروج می‌کنند تا داد خویش نزد حاکم برند، ولی دادخواهی‌شان در دایره حاکمیت و نظام سیاسی است و نه خارج از آن.

بنابراین حاتمی‌کیا با انتخاب واژه خروج، دادخواهی ستمدیدگان فیلمش را حرکتی در دایره هنجارهای نظام حاکمیتی تعریف و حتی بالاتر رنگ‌وبویی مقدس و حماسی می‌بخشد و این گونه است که از زمینه و تونالیته رنگ و قاب‌های فیلم تصویری حماسی از کشاورزان ارائه می‌شود، بنابراین یک کنش اجتماعی در نگاه او به حرکتی سزاوار تحسین ارتقا می‌یابد، اما فارغ از چنین تفسیری، اگر جزئیات درون متنی فیلم را واکاوی کنیم، خروج از لکنت‌زبان و ساده‌انگاری رنج می‌برد.

جز چند دقیقه اول فیلم که از امتیاز پرداخت مناسب در کارگردانی و شکل‌گیری درست و صحیح جغرافیایی زمین رحمت برخوردار است (سکانسی را به یاد بیاورید که آب در مزرعه پنبه به حرکت درمی‌آید و رحمت با تراکتور مسیر آب را عوض می‌کند) بقیه فیلم نه مصالح لازم داستانی دارد و نه پرداخت کارگردانی.

رحمت زندگی در عزلت و خلوت را به زندگی میان مردم ترجیح داده است. او که نتوانسته سال‌ها قبل اهالی روستا را به خاطر شهادت هم ولایت‌هایش قانع کند چگونه اکنون موفق می‌شود همگان را برابر خروج قانع کند؟ اساساً چگونه می‌تواند زبان اهالی روستا باشد؟ آیا شهادت ناگهانی فرزندش که بهانه‌ای می‌شود برای بازگشت دوباره او به روستا، می‌تواند تمهید قانع‌کننده‌ای برای همدلی مردم باشد؟ در فیلم می‌شود ولی با کدام منطق؟ آیا شهادت ناگهانی فرزند رحمت برای این طراحی نشده که رحمت را در جایگاه پدر یک شهید قرار دهد و تا خروج او و سردمداری‌اش توجیهی ایدئولوژیک پیدا کند؟ اگر پدر شهید نبود حق خروج و دادخواهی نداشت؟ از عقبه اهالی روستا نیز چندی نصیبمان نمی‌شود. دراین باره جز چند دیالوگ چه داریم؟

فرض کنیم همه چیز فراهم شده است. رحمت همه را برای خروج مجاب می‌کند. یک سفر جاده‌ای آغاز می‌شود حال با یک فیلم جاده‌ای مواجهیم. آیا فیلم در ادامه، مصالح لازم و کافی داستانی که منطق یک فیلم جاده‌ای می‌طلبد، در اختیار مخاطب می‌گذارد؟ خیر، متأسفانه فیلم فاقد مصالح داستانی لازم برای پیشبرد داستان است.

بنابراین آدم‌های فیلم بیشتر سرگردان و بی‌هویت می‌نمایانند تا هدفمند و دادخواه و سوار بر تراکتور، مدام حرف‌هایشان را تکرار می‌کنند.

آن‌ها جز صورت‌های آفتاب‌سوخته و درد کشیده چه چیزی برای همدلی دارند؟ حتی کاریزمای ذاتی قریبیان و چهره او نمی‌تواند به فیلم کمک شایانی کند.

بدتر اینکه حاتمی‌کیا می‌خواهد خلأ دراماتیک فیلم را با موسیقی و شعرهای پرطمطراق و قاب‌های زیبا پر کند! و این همه نمی‌تواند خلل و فرج فیلم‌نامه را بپوشاند. وقتی فیلم از آغاز و میانه قدرت همراهی ندارد، چه فرقی می‌کند، پایانش چگونه باشد؟

خروج چنانکه در ابتدا گفته شد، می‌توانست فیلم جسور و ماندگاری باشد. خروج بار معنایی دارد که فقدان پیکربندی درست در فیلم‌نامه، آن را به فیلمی خنثی تبدیل کرده است. فیلمی که به قول دوست منتقدی بن‌مایه دادخواهی مردمانی رنج‌کشیده و ستمدیده را به لج‌بازی پیرسرانه بدل می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.