۱۲ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۵
کد خبر: 706668

در این روزها بسیاری‌ها و از جمله شاعران در شوک واقعه رخ داده برای «رومینا» قرار دارند و بازتاب این واقعه را در شعرهای زیادی می‌توان یافت که به تازگی سروده شده‌اند.

قدس آنلاین: بسیاری از شاعران از در انتقاد نسبت به زمین و زمان درمی‌آیند و البته از جهاتی محق هم هستند، چون یکی از وظایف شعر، اعتراض به نابسامانی‌ها، کاستی‌ها و ناروایی‌هاست. نه‌تنها در این مورد که در بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، شعر اعتراض پا به میدان می‌گذارد و موضع‌گیری می‌کند.

به راستی اعتراض اولین و آخرین راه مواجهه با این نابسامانی‌هاست؟ حقیقت این است که  شعر همواره دو رویکرد کلی در این امور داشته است. یکی رویکرد اعتراضی و انتقادی که گاهی با لحن تند مستقیم و گاهی با طنز و فکاهه رخ می‌دهد. دیگر رویکردی که می‌شود آن را اصلاح فطرت انسانی دانست، اینکه شاعر با بیدار کردن عواطف انسان‌دوستانه، در تلاش پیشگیری از وقوع این مصائب باشد.

شاعرانی بوده‌اند که به سهراب سپهری انتقاد کرده‌اند که چرا در زمانی که عده‌ای را در پایین‌دست آب سر می‌برند، او می‌گوید «آب را گل نکنید» ولی حقیقت این است که اگر ما «گل نکردن آب» را گل نکردن سرچشمه فطرت و عواطف انسان‌ها بدانیم و اگر انسان‌ها این آب را گل نکنند، سر همدیگر را هم نخواهند برید، حالا چه با شمشیر و خنجر باشد و چه با داس.

می‌توان از محبت، انسان‌دوستی، پاکی و صمیمیت گفت و به این وسیله جامعه را پیشاپیش در برابر خشونت‌ها ایمن ساخت، البته در حدی که در توان شاعران است.

حالا این پرسش مطرح می‌شود مگر شعر ما از محبت خالی بوده است؟ اگر دیوان‌های شاعران قدیم و مجموعه ‌شعرهای سخنوران امروز را از نظر موضوعی بسنجیم، شاید 90 درصد شعرهای فارسی، شعرهای عاشقانه باشند و 10 درصد، شعرهای اعتراضی و انتقادی. ولی چه می‌شود که این ‌همه عاشقانه‌سرایی نمی‌تواند مانع خشونت شود؟

یک دلیل قضیه این است که در همان عاشقانه‌سرایی و رویکرد محبت‌آمیز هم بسیاری مواقع رفتارها مهربانانه نیست. بسیار شاعر محبوب را یک قاتل بی‌رحم می‌داند که تشنه خون اوست. یا هم با رقیب و دیگر عوامل صحنه درگیر است. چنین است که بسیاری از شعرهای عاشقانه ما نیز رنگی از شکایت و رنجش و گاه خشونت دارند.

ولی موضوع مهم‌تر این است که شعر ما در حوزه مهرورزی توازن ندارد. شاید بتوان گفت حدود 90 درصد از شعرهای عاشقانه ما فقط به محبت میان عاشق و معشوق اختصاص دارند و شمار اندکی به محبت نسبت به دیگران، نسبت به اعضای خانواده، نسبت به دوستان، نسبت به همسایگان و دیگر اعضای جامعه است.

وقتی ما همه محبتی را که می‌شود در شعرها تزریق کرد، خرج شعرهای عاشقانه و آن هم گاه عشق‌های بازاری می‌کنیم، دیگر چه انتظاری برای تأثیرگذاری شعر در مناسبات نیک میان اعضای جامعه و اعضای خانواده داریم؟ حتی شاید از جهتی بتوان گفت همین که شعر ما محبت را فقط در محبت‌های عاشقانه میان دو جنس می‌بیند، جامعه را در رفتارهایش به نامتوازن بودن تشویق می‌کند. متأسفانه شعر ما در این زمینه با توازن و تعادل برخورد نکرده و نتوانسته است محبت را همگانی بسازد. چنین است که شعرهایی از این قبیل که «میلاد عرفان‌پور» می‌سراید، جایگاه و اهمیت خاصی می‌یابد، شعرهایی که در آن‌ها بر محبت میان پدر و دختر تأکید می‌شود، چیزی که در شعر ما غایب است، چه شعر امروز و چه شعر دیروز.

دستان مرا بگیر بابا… سردم...

یک ‌بوسه… که از فرارها برگردم

مِهری که دریغ کردی از من، بابا!

از هر کس و ناکسی گدایی کردم

*

آرام گرفته‌ام، بیا باباجان

از حال دلم بپرس…ها… باباجان

آن بوسه که خرج من نکردی، آخر

داسی شد و بوسه زد مرا، باباجان

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.