سنجیدن شهدای یک واقعه در یک شهر نباید این‌قدرها هم چیز سختی ‌بوده باشد؛ ماجرایی که صدالبته روز به روز و سال به سال سخت‌تر می‌شود. ما یک عدد و رقم حدودی داشته‌ایم از شهدا و مجروحین وقایع دی ماه ۵۷. این یعنی به تعداد چند برابر این رقم باید فرزند شهید یا بستگان جانبازان این وقایع باشند در این شهر. در همه این‌ سال‌ها اما کی و کجا جستجوی سازمان‌یافته‌ای کرده‌ایم برایشان‌؟ کی و کجا یک فراخوان شسته‌رفته منتشر کرده‌ایم که "ای ایهاالناس.

داریم اطلاعات آدم‌های آن وقایع را جمع می‌کنیم."

خوشحال کننده است که این سال‌ها هر روز رد و نشانی از آدم‌های وقایع انقلاب پیدا می‌شود. باعث مسرت است که هنوز گفتگوهای تازه درمی‌آید از آدم‌هایی که در همه این چهل سال با هیچ‌کجا گپی نزده‌اند. در نقطه مقابل اما همه این‌ها یک معنای بد دارد. راستش را بخواهید معنایش این است که همه این سال‌ها تنبل بوده‌ایم برای یافتن این آدم‌ها. همه این سال‌ها این تاریخ شفاهی‌های وقایع مهم معاصر، دو قران برایمان نمی‌ارزیده. وگرنه که بعد چهل سال نباید گنجینه‌های تازه یافت شود.

راستش این آدم‌ها همان دهه اول انقلاب باید می‌نشستند پشت میز گفتگو؛ همان دهه که هنوز خاطراتشان گرد و غبار نگرفته و همه جوانب و حواشی ماجراها یادشان بود.

آن‌ها که تاریخ شفاهی کار کرده‌اند، می‌دانند که جمع کردن تاریخ هر حادثه، فرصتی دارد؛ فرصتی به قدر حافظه آدم‌ها، به قدر جوانی و حوصله‌شان. از زمانش که بگذرد، دیگر سخت می‌شود جزئیات دقیقی به دست آورد.

برای همین هم هست که حالا دیگر نمی‌شود فهمید این شهر چند شهید انقلاب دارد. اعدادی هم که جمع شده، در مقابل آن‌چه در روایت‌ها ثبت است، به یک شوخی شبیه است بیشتر. در مقابل اما هیچ عدد و رقمی را نمی‌توان درست دانست. چون داده دقیقی وجود ندارد و راستش هم این سال‌ها تنبل بوده‌ایم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.